پاورپوینت کامل خیمه;تا آنجا که دیده می شد، نگاهش کردم ۱۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل خیمه;تا آنجا که دیده می شد، نگاهش کردم ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خیمه;تا آنجا که دیده می شد، نگاهش کردم ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل خیمه;تا آنجا که دیده می شد، نگاهش کردم ۱۸ اسلاید در PowerPoint :
۱۰
فرمانده شهید «احمد عبدالله زاده» از زبان همسر
عید غدیر سال ۱۳۵۷ عقد کردیم. مراسم عقدمان در حسینیه برگزار شد. همیشه حس می کنم در آن دوازده سال زندگی، من با یکی از ملائک ازدواج کرده بودم؛ اصلاً شبیه انسان های دنیا نبود. از همان اوایل با هم زندگی را ساختیم. ایشان بنایی می کردند و من قالی می بافتم. محرم همان سال را سال خمسی گرفتیم؛ دویست تومان خمس مان شد.
می گفت: «دوست دارم شما راحت باشید.» هیچ وقت در آن چند سال با هم بگومگو و مشاجره نداشتیم. خیلی مؤدب بود. من را با لفظ شما خطاب می کرد. در تمام کارهای خانه به من کمک می کرد. حتی اگر من لباس می شستم، آب کشی لباس ها را خودش به عهده می گرفت. اگر یک لیوان آب می دادم دستش، تشکر می کرد. مهمان نواز و دست ودلباز بود.
زمان جنگ، جنگ زده هایی در شهر ما بودند، خیلی به آن ها می رسید و برایشان نان می برد. همه یکی بودیم.
هیچ وقت نمی توانستم دوری اش را تحمل کنم؛ حتی برای نماز که به مسجد می رفت، اگر دیر برمی گشت، گریه می کردم. با بچه های غریبه مهربان بود؛ چه رسد به بچه های خودمان. هیچ وقت بدون سوغاتی وارد خانه نمی شد. مقید بود به سلام کردن به بچه ها. بچه ها را آماده می کرد و می بردشان نماز جماعت. بسیار به مادرش احترام می گذاشت. وقتی مادرش می آمد خانه ما، از دم در او را در آغوش می گرفت و تا داخل خانه، نمی گذاشت پای مادرش به زمین برسد. می گفت: آمده اند دیدن من. باید احترامشان کنم.
چقدر دنیا بدون احمد برایم تنگ است. احمد وقتی رفت، خوشی های زندگی ام را هم برد.
معنویت
چه شب ها که بیدار می شدم و می دیدم مشغول نماز شب است. اهل سجده های طولانی بود. صبح ها با هم قرآن می خواندیم. صوت خوشی داشت. همسایه ها می گفتند: «ما می آییم داخل حیاط تا صوت قرآنش را بشنویم.» برایم آیات قرآن را تفسیر می کرد. آیاتی را با هم حفظ می کردیم. از آیات سوره واقعه، آیات بهشتش را برایم ترجمه می کرد.
مسئولیت
وقتی عضو سپاه شد، آمد خانه. لباس سپاه را گرفت روی دستش، روکرد به آسمان و گفت: خدایا! به خاطر تو می خواهم این لباس را بپوشم. فرمانده بود، اما خودش محوطه سپاه را جارو می کرد.
می گفت همه باید برویم جبهه، حتی اگر نیاز شد شما هم باید بیایید. می گفت وقتی بچه های مردم را می فرستم جبهه، از مادرشان شرمنده ام اگر خودم نروم.
بسیار به حرف امام مقید بود و در برابر حرف امام، اصلاً به حرف من توجهی نمی کرد. می گفت درخت اسلام خشک شده و نیاز به خون دارد. مرا امر به صبر می کرد. دست می گذاشت روی قلبم و این آیه شریفه را می خواند که «الا بذکرلله تطمئن القلوب». آیات بهشت از سوره واقعه را برایم می خواند. می گفت: ببین بهشت چه قدر زیباست! این دنیا ارزش ماندن ندارد. می گفت صبر، محکم تر از کوه است. چون صبر از ایمان است و کوه از سنگ. کو
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 