پاورپوینت کامل ملیتا، روایت زمین برای آسمان ۴۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ملیتا، روایت زمین برای آسمان ۴۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ملیتا، روایت زمین برای آسمان ۴۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ملیتا، روایت زمین برای آسمان ۴۵ اسلاید در PowerPoint :

۵۰

یک ساعتی می شود که از بیروت راه افتاده ایم. هنوز ساعات اولیه صبح است. وعده دیدن موزه مقاومت که قرار است در دهمین سالگرد فرار اسرائیل از جنوب لبنان افتتاح شود، ما را صبح اول وقت به حرکت وا داشته و شاید هم طمع این که به عنوان یک گروه ایرانی، اولین کسانی باشیم که به آن جا می رسیم. از موزه مقاومت، هیچ تصور خاصی نداریم. نهایت چیزی که در ذهنمان مجسم می شود، موزه دفاع مقدس کرمان یا موزه مقاومت خرمشهر است. برای رسیدن به «ملیتا» باید به جنوب شرقی لبنان، منطقه «اقلیم التفاح» رفته و جاده های کوهستانی «جبل صافی» را پشت سر بگذاریم. مزارع و باغ های سیبِ منطقه، نخستین مناظری هستند که از اقلیم التفاح در ذهنمان ثبت می شود.

به مناسبت جشن آزادسازی جنوب لبنان، همه جا آزین بندی شده است و پرچم های زردی که رنگش از دور هم چشم را به خود خیره می سازد، همه جا دیده می شود. تا میانه راه، ماشین دیگری را در جاده نمی بینیم و امید این که به عنوان اولین گروه به ملیتا برسیم، هم چنان وجود دارد؛ تا این که چند خودرو که از پنجره هایش پرچم های حزب الله بیرون است، از کنار ما می گذرند. دوربین های بچه های گروه، به دنبال شکار صحنه ها نشسته اند. تصاویر شهدای روستا، پرچم های فراوان حزب الله و خانه های مخروبه از جنگ سی وسه روزه، هر کدام سوژه ای می شوند برای دوربین ها.

چند دقیقه ای بیش تر به ملیتا نمانده است. راهنمایی که از طرف حزب الله ما را هم ر اهی می کند، به دو پرچم برافراشته اشاره می کند. یکی پرچم زرد حزب الله است و دیگری پرچم لبنان. آن جا ملیتا است. بالکنی که دو پرچم در آن نصب شده به کل منطقه تسلّط دارد؛ این را از ارتفاعی که بالا آمده ایم و زاویه دید بالکن می فهمم. به ملیتا که می رسیم، متوجه می شویم که پیش از ما خیلی ها طمع نخستین بودن را در ذهن می پرورانده اند؛ از تعداد ماشین های پارک شده چنین تحلیلی می کنیم. گروه را سروسامان می دهیم و به سمت در ورودی راه می افتیم. صدای حماسی و دل نشین سرودهای مقاومت از بلندگو ها به گوش می رسد.

از سلام وعلیک گفتنمان و چفیه های دور گردنمان همه می فهمند ایرانی هستیم! از همان در ورودی، مهمان عواطفشان می شویم. نخستین فرد کادر موزه، نوجوانی است عضو گروه پیش آهنگی امام مهدی(عج) که با احترام بسیار ورودمان را خوش آمد می گوید. روی سینه اش کارتی نصب شده که تصویری زیبا از امام و رهبر در آن نقش بسته است. با بی سیم اش راهنمای فارسی زبان را طلب می کند؛ این را از استقبال جوان پیش آهنگی می فهمیم که به فارسی از ما استقبال می کند.

پس از گذشت از در، چشممان به محوطه ای می افتد شبیه به پارک. مکانی زیبا، با کف سنگ چین و باغچه هایی در اطراف. هنوز موزه ای ندیده ایم. پشت سر راهنما راه می افتیم تا به فلکه میانی پارک می رسیم. آب نمای زیبا و بزرگی میان فلکه کار گذاشته اند. بیش تر شبیه پارک شهرهای مجلل است. هم چنان منتظرم که موزه را ببینم. آن چه از موزه در ذهنم می آید، ساختمانی است که وسایل مختلف را در کمد های شیشه ای درون آن، جا داده اند.

«… این جا ملیتا است؛ موزه ای که در بردارنده تاریخچه مقاومت حزب الله و مردم لبنان است، در مقابل اشغالگران رژیم صهیونیستی. شما در قسمت های مختلف موزه، تاریخچه و روش های مقاومت رزمندگان حزب الله را خواهید دید…»

سپس راهنما ما را به سمت ساختمانی در طرف دیگر آب نما دعوت می کند. ساختمان، سالن نمایشی با گنجایش دویست نفر دارد. گروه، خود را میان صندلی ها جا می دهد. امروز روز تازه هاست.

کلیپی ده دقیقه ای با صداگذاری و تصاویر بدیع که تاریخ مقاومت را مرحله به مرحله نمایش می دهد، از «شیخ راغب حرب» و «سید عباس موسوی» گرفته تا عملیات های حزب الله و یادی از مرد اسطوره ای شان «حاج رضوان»، خیلی بهمان می چسبد. همه اش را با دوربین ضبط می کنم. حس حماسه و افتخار در سراسر وجودمان جاری می شود. پس از پایان فیلم، مردم داخل سالن را برانداز می کنم؛ آن ها هم ما را، همه در یک حس مشترکیم.

راهنمای جوان ما را به دیدن قسمت بعدی موزه فرا می خواند، از ساختمان بیرون می آییم. دوباره از آب نما می گذریم و به سمت دیگر محوطه قدم می گذاریم. نمی دانم بر چیزی که این جا ساخته اند، چه نامی می توان گذاشت. چشمانم همه جا را می کاود تا اطلاعات بیش تری راجع به آن جا جمع کند. یک محوطه بسیار بزرگ که توسط راهروهای جانبی احاطه شده و درون آن ترکیب بسیار زیبایی از ادوات نظامی، جعبه های مهمات، تانک ها و سازه های خیره کننده، جاسازی شده است. در بین آن ها، ماکتی با اندازه واقعی از «مرکاوا» به چشم می آید که لوله آن گره خورده است. روی زمین، با حروف برجسته عبری کلماتی نوشته شده؛ آن قدر بزرگ که فکر می کنم مخاطبش باید دوربین های هواپیماهای شناسایی یا ماهواره های جاسوسی باشند.

طرف دیگر این محوطه، دیواری نارنجی است که با رنگ متفاوتش جلب توجه می کند و روی آن تصویری از یک کبوتر و یک امضا دیده می شد. با اشاره راهنما متوجه می شوم که نمونه امضای «حاج عماد مغنیه» است. شاید نمادی است از تأیید موزه، توسط حاج عماد؛ چرا که «سید حسن نصرالهش» در سخنرانی همان شب گفته بود: این موزه از طرح های حاج رضوان بوده و قرار است یک موزه دیگر هم در بیروت افتتاح شود. دوربین های بچه های گروه یک دل سیر عکس می گیرند.

حالا دیگر راهنما دارد در مورد تونل های رزمندگان توضیح می دهد. از کل تاکتیک های حزب الله در جنگ سی وسه روزه، فقط تونل ها خیلی برجسته اند و ما تشنه دیدار این تونل ها، پیشاپیش گروه راه می افتیم. چند نفری که ولع بیش تری برای رسیدن دارند؛ پله های سنگ چین میان راه را نشان می دهند. جالب این که درختان وسط راه پله ها را نکنده اند و روی همه آن ها چراغ شب رنگ نصب کرده اند تا در شب هم معلوم باشند.

به فاصله چند متر از راه سنگ چین، فضاسازی های جالبی با مانکن هایی که به جای رزمندگان ایفای نقش می کنند، وجود دارد. یکی در حال عبادت، دیگری در حال تمرین نظامی و استتار، یکی دیگر در حال حمل برادر مجروح خود بر روی شانه اش و دیگری هم در حال مداوای رزمنده مجروح.

در کناره راه، به گودالی بر می خوریم که دیواره آن نیز سنگ چین شده است. آن طرف‍ تر محلی است که با گل های مصنوعی تزیین شده و چهار زنجیر و چهار ستون به عرض نیم متر، محدوده آن را مشخص کرده است. منتظر می شویم تا بچه ها برسند. راهنما برایمان توضیح می دهد که گودال، محل عبادت یکی از رزمندگان بوده است و یادمان کوچکی که با گل تزیین شده، محل شهادت یکی از آن هاست.

لبنانی ها که ما را می بینند، نگاه های پرمحبتشان را دریغ نمی کنند. یکی سلام می کند، یکی کودکش را به ما معرفی می کند و دیگری همراه گروه می شود. در معرفی ها به نام «علی رضا» و «فاطمه»، بیش تر از بقیه برمی خوریم.

بچه های شاداب گروه ما، خارج از عرف حاکم بر رفتار لبنانی ها عمل می کنند. داخل سنگرهای تعبیه شده در محوطه می روند و با رزمنده های عروسکی عکس یادگاری می گیرند. مردم هم شاید از روی مهمان نوازی این

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.