پاورپوینت کامل خشاب;آدرس خدا را داد ۱۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خشاب;آدرس خدا را داد ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خشاب;آدرس خدا را داد ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل خشاب;آدرس خدا را داد ۱۵ اسلاید در PowerPoint :

۱۳

سال های شهادت و شرمندگی (شرمندگی سوم)

پس از مجروحیت در مرحله تکمیلی عملیات کربلای پنج، در سوم اسفند ۱۳۶۵، برای ادامه درمان و جراحی دست از ناحیه مچ، در بیمارستان شریعتی اصفهان بستری شدم و در نوبت عمل قرار گرفتم. روز تاسوعا بود. دکتر بخش و پرستار بالای سرم آمدند. ضمن بررسی پرونده و پرس وجو از وضعیتم، مشکلی را نیز مطرح نموده و تقاضای هم فکری و کمک کردند. دکتر گفت: «رزمنده ای در بخش هست که باید یک دست و یک پایش را برای جلوگیری از سرایت عفونت به قسمت های بالاتر، قطع کنیم و درنگ بیش از این جایز نیست. دکترها امروز پس از مشاوره، به نتیجه قطعی رسیدند، ولی چون این رزمندهکم تر از هجده سال دارد، حتماً باید والدینش اول پدرش و در صورت نبودن او، مادرش رضایت دهند. اما هر چه از او می خواهیم که آدرس یا تلفنی از والدینش به ما بدهد، خودداری کرده و می گوید: «من راضیم». از آن جا که شما هم رزمنده هستید، می خواستیم اگر امکان دارد، از او سؤال کنید؛ شاید آدرس یا تلفن را به شما بدهد و این مشکل هر چه زودتر حل شود.

قبول کردم و وارد اتاقش شدم. سلام کردم و چون مرا با لباس مجروحیت دید، فهمید که یکی از مجروحان جنگ هستم. به گرمی جواب داد و تحویلم گرفت. گفتم: «علی هستم، شما اسمتان چیست؟»

با لحن مردانه ای گفت: عباس.

از لهجه اش معلوم بود که از بچه های تهران است. پرسیدم: «کجا زخمی شدی؟»

گفت: «خدا را شکر کربلا، البته از نوع پنجش.»

گفتم: «من هم بیست روز پیش در همان منطقه زخمی شدم.» راستی! شما کدام لشکر بودی؟

گفت: «خدا را شکر، سیدالشهدا(ع)» (منظورش لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع) بود)

پرسیدم: «مرد، چند سالته؟»

گفت: «مردها شهید شدند، اما اگر ما را می گویی، با خرده ریزه هایش هفده سال و خورده ای.»

گفتم: «چند روز است که مجروح شدی؟»

گفت: «هفت روز، دقیقاً دوم محرم بود.»

گفتم: «خوب پس چرا مرخص نشدی؟»

گفت: «مثل این که اصفهانی های مهمان نواز، خیلی دوستمان داشتند و می خواهند، چند روز نگهمان دارند.»

گفتم: «عجب، یعنی هنوز عمل داری؟»

گفت: «چیزی نیست دنیا محل گذره.»

گفتم: «راستی همراهت کیست؟ پدر، مادر، خواهر و بردار کجا هستند؟ ان شاءالله که در قید حیات ند؟

گفت: «خدا را شکر، بله. دیدم مسأله مهمی نیست که مزاحمشان شوم.»

گفتم: «یعنی عمل مسأله مهمی نیست!؟»

گفت: «نه، مثل این که م

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.