پاورپوینت کامل تعمیرگاه;سیمان سنگر در ویلای لاهیجان ۱۶ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تعمیرگاه;سیمان سنگر در ویلای لاهیجان ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تعمیرگاه;سیمان سنگر در ویلای لاهیجان ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل تعمیرگاه;سیمان سنگر در ویلای لاهیجان ۱۶ اسلاید در PowerPoint :

۱۱

آن که فهمید:

دو برادر بودند. در بازار تهران، مغازه طلافروشی داشتند. اوضاع مالی شان هم خوب خوب بود. اهل کلاه گذاشتن و کلاه برداری هم نبودند. نان بازوی خودشان را می خوردند.

نوبتی جبهه می آمدند. گاهی هم دو نفری، ولی قانونشان این بود که یکی شان جبهه باشد و از اوضاع و احوال منطقه گزارش تلفنی بدهد، دیگری در تهران باشد تا هم به کارهای طلافروشی برسد، هم…

در لشکر، سر این دو برادر دعوا بود. بچه های هر گردانی اصرار داشتند که یکی از آن دو، حداقل یک هفته به آن گردان بیاید. وقتی یکی از آن ها به گردان جدیدی می رفت، از فرماندهان، آمار و ارقام نیازهای گردان را می گرفت و سریع به تهران گزارش می داد: «می گم داداش! این گردانی که من رفتم، خیلی کمبود امکانات داره. یه وانت تویوتا براشون بگیر و یه آمبولانس. دو، سه تا کامیون هم لباس و بقیه وسایل که خودت بهتر می دونی، بخر و سریع بفرست بیاد.»

آن هم که تهران بود، وظایف و مأموریتی را که برادرش به او سپرده بود، خوب می دانست و به آن ها عمل می کرد. چند روزی بیش تر طول نمی کشید که کاروان کمک های آن ها وارد گردان می شد و حالا نوبت آن یکی برادر بود که در جبهه بماند و این یکی برود اوضاع و امور تهران را مدیریت کند. اصلاً هم اهل این که راه بیافتند توی مسجدها، ارگان ها و سازمان ها تا «یه قرون دو زار»، کمک جمع کنند، نبودند. خدا آن قدر برایشان روزی سرازیر می کرد که همه این کمک ها را از حساب شخصی خودشان تأمین کنند. بخت با آن یکی بود که حضورش در منطقه منتهی می شد به عملیات و توفیق هم رزمی در کنار بقیه بچه بسیجی ها را می یافت. جهادشان هم با مال بود و هم با جان!

آن که نفهمید:

با این اوضاع و احوال، این روزها منتقد دوآتشه شده و به قدیم و جدید انقلاب می تازد؛ فقط حرمت امام را نگه می دارد و بس. آن هم مطمئناً جرأت نمی کند، وگرنه…

سال ۱۳۶۵، در اوج جنگ که در شلمچه، همه حق در برابر همه باطل، صف آرایی کرده بود و کاروبار حضرت عزرائیل سکه بود، در عقبه جنگ، عجب اتفاقات جالبی می افتاد.

حضرت امام فرموده بود: «جنگ در رأس امور است و همه چیز باید در خدمت آن باشد.»

صدام یزید کافر! بهتر از آقای قصه ما، این پیام امام را گرفت! وقتی تریلی های سیمان، وارد خاک عراق می شدند، اولین مقصدشان جبهه های نبرد علیه ایران بود. از همان خط مقدم، سیمان ها توزیع می شد و رو به عقب می رفت و اگر احیاناً چیزی باقی می ماند،