پاورپوینت کامل شبی در خاک دشمن ۱۲ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شبی در خاک دشمن ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شبی در خاک دشمن ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل شبی در خاک دشمن ۱۲ اسلاید در PowerPoint :

۴۲

به یاد سردار شهید «مهدی شرع پسند»

در سال ۶۰، با دو نفر از بچه ها به جبهه اعزام شدم و به پادگان ابوذر رفتم. شهید «شرع پسند»، مسئولیت غرب کشور را به عهده داشت و من نیز که در سال ۵۹، برای حفاظت، به عنوان بسیجی به پادگان شهید «بهشتی» عظیمیه می رفتم، همان جا با او آشنا شدم. وقتی مرا در پادگان ابوذر دید، در آغوشم گرفت و خیلی محبت نمود. چون عملیات «بازی دراز» در پیش بود، نیروها را برای عملیات سازمان دهی می کرد، با اصرار زیادی به من گفت: «باید فرمانده گروهان شوی.»

گفتم: «آقا مهدی! من می خواهم به عنوان نیروی عادی در عملیات حضور داشته باشم؛ چون تجربه زیادی ندارم و به منطقه هم آشنایی ندارم.»

گفت: «من که با تو آشنا هستم. این چند روزی که فرصت داریم، خودم با منطقه آشنایت می کنم.»

شهید «محمدی»، داماد عمویم را هم جانشین من قرار داد. بعد از عملیات بازی دراز به عقب برگشتیم. به ما گفت: «شما چند روزی را به مرخصی بروید.»

یک ماشین نیسان را هم که بر اثر اصابت گلوله توپ، شیشه هایش ریخته بود، به ما داد و گفت: «این ماشین را هم با خودتان به عقب ببرید، زنگ می زنم مسجد جامع تا ماشین را تعمیر کنند. موقع برگشت آن را پر از جنس کنید و با خودتان بیاورید.»

نامه ای نوشت و به من داد، ما هم ماشین را تحویل مسجد جامع دادیم.

ده روز مرخصی داشتیم. وقتی برگشتیم، ماشین آمده شده بود و آن را با پوشاک، کنسرو ماهی، لباس گرم، پتو و… پر کرده بودند. به راه افتادیم و به پادگان رسیدیم. وقتی شهید شرع پسند ما را دید، ما را در آغوش گرفت و گفت: «شکر خدا که هم خودتان سالم آمدید و هم اجناس مورد نیاز را آوردید.»

آن ها را شخصاً بین نیروها تقسیم کرد و گفت: «آقای محمدی! با شما دو نفر کار دارم، برویم سنگر.»

وقتی رفتیم، گفت: «شما در خط، پدافند کنید و با گروه