پاورپوینت کامل هنوز با او زندگی می کنم ۲۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل هنوز با او زندگی می کنم ۲۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هنوز با او زندگی می کنم ۲۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل هنوز با او زندگی می کنم ۲۱ اسلاید در PowerPoint :

۴۰

به یاد سردار شهید «مهدی شرع پسند»

در تابستان ۱۳۶۰ برای نخستین بار تصمیم گرفتم به جبهه بروم. پس از آموزش دوهفته ای در اصفهان، به کرج بازگشتم؛ چون محل اعزام، سپاه ناحیه کرج بود، با گروهی از بسیجیان به جبهه اعزام شدیم و پس از رسیدن به منطقه جنوب و مشخص شدن محور حضورمان، برادر «شرع پسند»، فرمانده گروه ما شد. در همان دقایق نخست حضور، شهید شرع پسند مرا به عنوان معاونش انتخاب کرد. خیلی خجالت می کشیدم؛ چون هم تازه سال چهارم دبیرستان را تمام کرده بودم و بیش تر از پانزده روز آموزش نظامی ندیده بودم و اصلاً تجربه نداشتم. ولی این معاونت، بیش تر از چند روز طول نکشید؛ زیرا یک روز که برای استحمام با سه نفر از هم رزمان به خط دوم رفته بودیم و قرار بود تا ظهر به خط برگردیم، راننده گفت که دارد به سوسنگرد می رود و ما هم توی حال و هوای جوانی، به هم نگاهی کردیم و تصمیم گرفتیم که به شهر برویم.

تا پیدا کردن حمام عمومی و استحمام و گردش در شهر و تصمیم به بازگشت، هوا غروب شد. دل شوره عجیبی داشتم، ولی آن سه نفر، خیالشان راحت بود که معاون گروه همراهشان است؛ چراکه بدون اطلاع فرمانده از منطقه عملیاتی خارج شده بودیم.

با هر زحمتی که بود، نیمه های شب به سنگرهایمان رسیدیم. هریک، آرام و بی سروصدا به سنگرهایمان رفتیم و خوابیدیم. صبح زود طبق روال هر روز، بچه های گروه را جمع کردم و پس از به خط شدن، منتظر فرمانده شدیم. شهید شرع پسند با پاسداری از سنگرش به سمت بچه ها آمد؛ مثل این که برادر «میررضی» بعدازظهر روز پیش، به گروه ما پیوسته بود. فرمانده با آن چهره معصوم، ولی مقتدر و رفتاری بسیار متین و سرشار از ادب و نزاکت و صمیمیت، به گروه رسید، آرام و بدون این که به من نگاه کند، گفت: «برادر کریمی! دیشب کجا بودید؟ ما را خیلی نگران کردید.»

باور کنید اگر در دادگاه نظامی محاکمه می شدم، با آن که مقصر بودم، ولی به خاطر شر و شور جوانی، به راحتی و با صدای بلند از خود دفاع می کردم و به عنوان فردی که داوطلبانه به جبهه آمده است، شاید متوقعانه، کارها و اعمال خود را توجیه می کردم؛ ولی نمی دانم در آن لحن گفتار و آن چشمان سیاه و نافذ چه قدرتی نهفته بود که زبانم در دهانم قفل شد. سر به زیر انداختم و خجالت زده عذرخواهی کردم. از ایشان خواستم تا در جلوی همه بچه ها، من و آن سه نفر دیگر را تنبیه نظامی کند و در صورت گذشت از تنبیه، آن سه نفر برای عبرت بچه ها، حتماً مرا تنبیه کنند.

فرمانده همراه شهید میررضی، از گروه فاصله گرفت و پس از چند دقیقه، بازگشت و من و سه نفر دیگر را از گروه جدا کرد. مسیر کوتاهی را مشخص کرد و دستور دویدن داد. هنگام برگشت نیز حدود پنجاه متر، دستور سینه خیز و برپا داد. آن سه نفر را به ستون بچه ها فرستاد و به من دستور داد تا بچه ها را حرکت دهم. در کمال ناباوری دیدم که شهید میررضی نیز به انتهای صف بچه ها رفت و ایستاد.

از بزرگواری هر دو واقعاً شرمنده شده بودم، ولی از آن جا که باید فرمان را اطاعت می کردم، گروه را حرکت دادم. پس از دستور «راحت باشی»، به سرعت خود را به فرمانده رساندم و با التماس و خواهش از او خواستم که مرا از مسئولیت معاف کند؛ چراکه هم مقصر بودم و هم در گروه، برادر پاسداری بود که به هرحال از نظر سلسله

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.