پاورپوینت کامل بوی بهشت;کلاشینکف کار دستش داد ۱۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بوی بهشت;کلاشینکف کار دستش داد ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بوی بهشت;کلاشینکف کار دستش داد ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بوی بهشت;کلاشینکف کار دستش داد ۱۶ اسلاید در PowerPoint :

۱۶

روایتی از «رسول کریم آبادی»، جانباز و آزاده مفقودالاثر

ظهر بود. توی ارودگاه «تکریت ۲»، هنوز نیم ساعت نگذشته بود که کار بازجویی برای دهمین بار شروع شد. هربار که از نقطه ای به نقطه دیگر برده می شدیم، پیش از این که دست هایمان را باز کنند، لقمه نانی بدهند، کار استنطاق آغاز می شد. باید ریز به ریز جزئیات گذشته خودمان را برای بازجوهای سمج و وحشی می گفتیم. دستشان را خوانده بودیم و سرکار می گذاشتیم شان، اما تا استاد شدن خیلی فاصله بود تا پس از بازجویی کم تر کتک بخوریم. عراقی ها به رزمنده های کم سن و سال به شدت حساس بودند، زیر هجده سال را بدجوری می زدند. خشمشان این بود که این بچه ها با سن کم آمده اند برای دفاع و شده اند «حرس الخمینی». به تناسب رسته ها، تنبیه ها هم بالا می رفت؛ پاسدار، بعد بسیجی. اگر فرمانده بسیجی بودی که واویلا بود، حالت را جا می آوردند. برای همین بیش تر بچه ها سنشان را با توجه به قد و هیکلشان بالا می گفتند.

«شعبان صالحی» فرمانده گروهان یک از گردان «یارسول(ص)» گوش هایش را تیز کرده بود که بفهمد عراقی ها چه سؤالی می کنند و بچه ها چه جوابی می دهند، چرا آخر بازجوی این قدر مشت و لگد و کابل و باتون می زنند، بعد طرف را هل می دهند تو و کشان کشان یکی دیگر را می برند.

صالحی می دانست که اگر لو برود، چه بلایی سرش می آورند. آخرین سؤال عراقی ها که منجر به خشونتشان می شد، نوع رسته بچه ها بود. هرکدام به تناسب رسته، کتک می خورند.

اولی گفت: «من تیربارچی بودم.»

حسابی زدنش.

دومی گفت: «من خدمه تانک بودم.»

بد جوری زدنش.

سومی گفت: «امدادگرم.»

با مشت و لگد افتادند به جانش.

چهارمی گفت: «آرپی چی زن.»

و هر که چیزی می گفت، کتک مفصلی از عراقی ها می خورد. شعبان با خودش فکر کرد و به ما گفت: «بچه ها! نوبت من که شد، می گویم کلاش دارم. کلاش از همه سلاح ها کوچک تر است، در نتیجه کم تر کتک می خورم.»

طولی نکشید که نوبت شعبان شد. چون نزدیک بودیم، صدایش را می شنیدیم. ما که از نیروهای شعبان بودیم، منتظر بودیم، ببینیم چه بلایی سرش می آید و آیا این کلاشینکف نجاتش می دهد یا نه؟ آخر بازجویی بود و پاسخ سرنوشت ساز. سرباز عراقی ازش پرسید: «اسلحه ات چی بود؟»

شعبان یک کلام گفت: «کلاشینکف.»

نفس ها در سینه حبس شده بود. از قیافه حق به جانبش معلوم بود که تو دلش بشکن می زند. تا گفت کلاش، سرباز عراقی مشت محکمی به صورت شعبان زد و سرباز دیگری فریادزنان دوید طرف کمپ فرمان دهی ارودگاه و هی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.