پاورپوینت کامل تعمیرگاه;میوه ته صندوق مال من، هواپیما مال تو ۱۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تعمیرگاه;میوه ته صندوق مال من، هواپیما مال تو ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تعمیرگاه;میوه ته صندوق مال من، هواپیما مال تو ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تعمیرگاه;میوه ته صندوق مال من، هواپیما مال تو ۱۲ اسلاید در PowerPoint :

۸

آن که فهمید، آن که نفهمید

آن که فهمید:

پانزده شانزده سال بیش تر نداشت. پدر هم نداشت؛ خودش بود و مادرش و یک برادر عقب افتاده. هرچه مادر خسته اش توی گوشش خواند:

– آخر بچه جان! تو هنوز کوچکی، قد تفنگ از تو بلندتر است. چه طور می خواهی بروی جبهه؟

پایش را کرد توی یه کفش که:

– مگر من چی ام از بچه های همسایه کم تر است که رفتند جبهه و از دین و میهنشان دفاع کردند؟

و آخرش رفت.

سه راه مرگ بود و خون. شلمچه بود و آتش. خمپاره بود و انفجار. ترکش بود و بدن نحیف و ضعیف آقا کوچولو که تنش به ناز طبیبان گرفتار آمد و دو سه تا ترکش نقلی و کوچولو، به اندام خسته اش بوسه زد.

جنگ که تمام شد، باید هرطوری که شده، نان خانواده را تأمین می کرد. به کمک هم رزمانش، توانست یک شغل دولتی دست و پا کند و قراردادی شود. تا حال ده بار خواسته اند اخراجش کنند، می گویند که مدرک نداری؛ مهندس و دکتر نیستی!

یک مرد بینشان پیدا نشد بگوید آخر بچه شانزده ساله که به رگ غیرتش برخورد، رفت جبهه و ترکش خورد، کی فرصت کرد درس بخواند که امروز دکتر و مهندس شود؟

آخر شب بود. خیابان ها داشت خلوت می شد. از هیئت برمی گشتم؛ هیئت گردان. ماشاالله همه بچه های گردان برای خودشان «بیزینس من» شده اند. آفتابه و دمپایی پلاستیکی به آفریقای جنوبی صادر می کنند و طلا و هزار کوفت و زهرمار از آن جا وارد می کنند. پولشان از پارو که بالا می رود هیچ، باید حساب بانکی شان را با لودر این طرف و آن طرف کرد.

داشتم از جمع بی صفای بچه های هیئت گردان که برای خالی نبودن عریضه، هرچند وقت یک بار دور هم جمع می شوند و یکی هم مثل من، برایشان از روزهای جنگ می خواند، برمی گشتم. شب بود. دیگر شلمچه نبود؛ تهران بود؛ میدان امام حسین(ع). با موتور بودم. سر کوچه « شهرستانی».

خودش بود؛ همان کوچولوی سه راه مرگ. خم شده

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.