پاورپوینت کامل شهید;کبوترها مرثیه می خواندند! ۲۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شهید;کبوترها مرثیه می خواندند! ۲۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شهید;کبوترها مرثیه می خواندند! ۲۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شهید;کبوترها مرثیه می خواندند! ۲۴ اسلاید در PowerPoint :
۲۴
برای شهید «حسن محمد علی خانی»
کلاس دوم راهنمایی، در مدرسه شهید «مدرس» الوکلاته درس می خواند. هر صبح، در گرگ میش هوا، چهار کیلومتر پیاده می رفت و در تاریکی غروب برمی گشت. چهل تا کبوتر داشت، عاشق کبوترهایش بود. از مدرسه که برمی گشت، آب و دانه کبوترها را می داد. اذان که می شد، می رفت مسجد، تا نیمه های شب. بسیجی هم بود. هر شب که از محراب، نیایش و رزم شبانه برمی گشت، سری به کبوترهایش می زد و می خوابید.
چند روزی از عملیات خرمشهر گذشته بود. نیمه های روز بود که از مدرسه برگشت. بی حوصله، لب سکّو کز کرد و تکیه داد به ستون. مادر داشت رخت می شست. دستش توی تشت رخت شویی بود. گفت: «چه شده مادر؟!»
گفت: «غلام علی، رفیقم زخمی شده، حالش خیلی بد است.»
بعد از سکّو پایین پرید و توی حیاط دنبال خروس دوید. توی توری گیرش انداخت. کبوتر ها ترسیدند و به هوا پر کشیدند. خروس را توی بغل گرفت و آورد. مادر تعجب کرده بود، گفت: «می خواهی چه کار کنی مادر؟!»
گفت: «می خواهم برای سلامتی غلام علی، خون بریزم.»
غلام علی توی روستا از اولین کسانی بود که پا به جنگ گذاشت و نخستین کسی بود که زخم برداشت. «حسن» خروس را برد و داد، کشتند. بردش در خانه یک فقیر و برگشت. سبک شده بود، گفت: «مادر! آدم هایی مثل غلام علی خیلی باارزشند، جانباز جنگند، حرمت دارند.»
و اشک هاش نم نم چکید. مادر او را به حال خودش گذاشت. حسن توی فکر بود. مادر از حال دلش باخبر بود، می دانست که ته دلش جوش جنگ را می زند و می خواهد بال بکشد و برود.
پدر از سرِ زمین برگشت. علف ها را از کولش به زمین انداخت و دست هایش را شست. حسن هنوز لب سکّو، زانوی غم بغل گرفته بود و زل زده بود به پریدن کبوترهایش، خیلی دوستشان داشت. شب ها که طبقه بالا روی ایوان می خوابید، کبوترها روی نرده ها دوروبرش بال بال می زندند. جمعه ها حیاط را می گرفتند روی سرشان و حسن بین درخت ها دنبالشان می کرد.
حسن بلند شد و سلامی داد. پدر از پلکان بالا رفت. حسن وضو که گرفت و نمازش را خواند، مادر داشت سفره را پهن می کرد.
حسن برگه ای درآورد، رفت بالا و توی ایوان پیش پای پدر نشست. شروع کرد به تعریف کردن از جنگ، بعد برگه رضایتنامه را نشان پدر داد.
گفت: «بابا! این رضایتنامه را امضا کنید تا من بروم جبهه.»
ابروهای پدر در هم رفت، گفت: «نه! نمی گذارم بروی.»
بابا جان! مگر امام نگفته اند که دفاع از کشور واجب است؟ مگر ما مسلمان نیستیم؟
یکی از برادرهایم زمان شاه لعنتی، توی سربازی یخ زد و مرد، یکی دیگر هم توی جنگل گم شد و هیچ وقت پیدا نشد. نه! تو هنوز خیلی بچه ای.
حسن گفت: «ببین بابا! من دیگر پانزده سالم تمام شده است، بیش تر از این طاقت ندارم.»
مشهدی «حسین» بلند شد. خسته بود و حسن، حسابی لجش را در آورده بود. حسن ایستاد، به التماس افتاد. مشهدی حسین گفت: «دیگر چه می گویی؟ اصلاً من مسلمان نیستم، خوب شد؟»
حسن گفت: «باشد! پس اگر مسلمان نیستی، برای چه رفتی و برای مکه ثبت نام کردی؟ چرا منتظری که بروی؟»
مادر خنده اش گرفت. پدر هم از خنده مادر خندید و گفت: «من که می دانم تو بالاخره یک داغ بزرگ روی دلم می گذاری، قبول!»
برگه رضایتنامه را گرفت و امضا کرد. حسن پله ها را دوتا یکی پایین دوید و رفت بسیج. ثبتنام کرد و برگشت.
وقتی داشت اعزام می شد، به مادر گفت: «ببین مادر جان! اگر روزی آمدند و گفتند، عکس حسن را بده، دلمان برایش تنگ شده، بدان که حسنت شهید شده است.»
بعد یک شانه در آورد و نشان مادر داد. کشید به موهایش و گفت: «ننه! موهایم را شانه بزنی ها.»
دل مادر هوری ریخت. حسن پرید توی اتوبوس و راهی جبهه شد.
توی عملیات «محرم»، «اصغر» فرمانده بود؛ معاون گردان حضرت «ابوالفضل(ع)». بچه های سلطان آباد را جمع کرد و گفت: «باید همه، موهایتان
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 