پاورپوینت کامل مثل آن وقت ها ۱۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مثل آن وقت ها ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مثل آن وقت ها ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مثل آن وقت ها ۱۸ اسلاید در PowerPoint :

۳۱

برای شهید «احمد کشوری» و دیگر تیزپروازان آسمان. آن ها که نامشان نه تنها در زمین، که در کوچه، پس کوچه های آسمان جاودانه شد.

نشستم روبه رویش. لباس مشکی، لاغرتر نشانم می داد. زیر چشم هایم گود افتاده بود. با لبخند، نگاهم کرد. توی این یک سال هروقت می آمد، لباس مشکی تنم بود. چک لیست۱ «اف ۴»۲ را گرفت طرفم، می خواست قبل از پرواز ازش بپرسم؛ پاورپوینت کامل مثل آن وقت ها ۱۸ اسلاید در PowerPoint.

همه را بلد بود؛ موبهمو و دقیق. خودم هم دیگر اف ۴ را حفظ بودم؛ چه برسد به داوود. هنوز نپرسیده، جواب می داد.

– تو هم دیگر اوستا شده ای ها! می خواهی پرواز بعدی به عنوان شاگرد شوفر ببرمت؟!

خنده ام با سوت کتری در هم پیچید. بلند شدم تا چای تلخ امروزش را بریزم.

– حالا شما سر قولت بمان، شاگرد شوفر بردنت پیش کش.

چای تا کمر استکان را پر کرد. لوله کتری را با احتیاط خم کردم. بخار آب جوش تاب می خورد و بالا می آمد.

– نمی شود بگذاریم برای بعد؟ آخر خانم جان منتظرت است.

باز هم می خواست، از زیر قولش در برود. استکان کمرباریک را دادم دستش.

– نخیر، آقا داوود! تا عملیات سایت را تعریف نکنی از این جا تکان نمی خورم.

شوخی شوخی حرفم را زدم. نگاه مهربانش را از پشت بخار چای به صورتم دوخت.

– قبلاًها روی حرف آقاتان حرف نمی زدی!

نگاهم را ازش دزدیدم که مجبور به تسلیم نشوم. موهایم را آرام دادم پشت گوشم.

– برای این که قبلاً ها آقامان بد قولی نمی کرد.

ساکت شده بود و روبه رو را نگاه می کرد. از حرفم پشیمان شدم. باد پاییز زوزه می کشید و تنش را به پنجره می کوبید.

– سایت پرتاب موشکشان امان بچه ها را بریده بود. برای زدنش باید از خط آتششان رد می شدیم.

بدون مقدمه شروع کرد به گفتن. چشم از دهانش برنمی داشتم. دلم می خواست زمان بایستد و داوود همین طور با لباس سبز پرواز، جلویم بنشیند و حرف بزند. من هم فقط گوش بدهم.

– من و مجتبی داوطلب شدیم. به آسمان سوت و کورشان شک نکردیم. مجتبی جلو می رفت، من هم دنبالش. همین که خط آتششان را رد کردیم، سر و کله میگ هاشان پیدا شد. باید خودمان را می رساندیم روی سایت که راکت ها هدر نرود. افتاده بودیم توی تله. پشت سر خط آتشِ روشن شده شان منتظرمان بودند، جلو هم میگ ها بودند. مجتبی را، هم روی رادار داشتم، هم از کاناپی۳. صاف داشت می رفت توی دل میگ ها. مانده بودم، چی تو سرش است. هرچه روی وُیس۴ صداش کردم، جواب نداد.

خیره شده بودم به چشم های سیاهش. نمی فهمیدم کجا را نگاه می کند؛ انگار داشت همه چیز را از نزدیک می دید.

– مجتبی راکتش را انداخت. می توانست برگردد، ولی هنوز جلو می رفت. پشت سر هم روی ویس صدایش می زدم. میگ روبه رویش دیوانه وار بسته بودش به رگبار. صدای انفجار، آسمون را لرزاند. تازه دست مجتبی را خواندم. هم راکت هایش را انداخت، هم کار یکی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.