پاورپوینت کامل پیکر شفایافته امام رضا(ع) مشهد رفت ۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل پیکر شفایافته امام رضا(ع) مشهد رفت ۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پیکر شفایافته امام رضا(ع) مشهد رفت ۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل پیکر شفایافته امام رضا(ع) مشهد رفت ۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۳۲
سر از پا نمی شناختم، خیلی خوشحال بودم. بالاخره روزیم شده بود که بروم پابوس آقا؛ آن هم در کنار خانواده. دو، سه روزی به زمان حرکت مانده بود. دلهره داشتم، شاید به خاطر این که برای اولین بار بود که به زیارت آقا می رفتم.
بالاخره روز حرکت فرا رسید. همه در مسجد جمع شدیم. بعد از صحبت های امام جماعت در مورد آداب زیارت، به سمت اتوبوس حرکت کردیم. بیرون مسجد غوغایی بود؛ یکی اسفند دود می کرد، یکی قرآن بالای سر زائران می گرفت که از زیر آن رد شوند و زمزمه صلوات و التماس دعا که محله را پر کرده بود. سوار شدیم. پدر شهیدی که همیشه در صف های نماز جماعت پیش قدم بود، جلوی اتوبوس نشسته و در حال فرستادن صلوات بود. بین صلوات ها هم با کسانی که سوار می شدند، به گرمی برخورد می کرد.
صندلی های جلو زودتر پر شده بود. عقب اتوبوس چند صندلی خالی بود؛ نشستم. پیرمرد آخرین صلوات را برای پیش رو داشتن سفری بی خطر فرستاد و همین طور که جمعیت صلوات می فرستادند، اتوبوس حرکت کرد. پرده را کنار زدم و از پنجره بیرون را نگاه کردم؛ کم کم از مسجد و خانواده های زائران که برای بدرقه آمده بودند، دور می شد یم.
توی اتوبوس، مادر شهید «میرباقری» را دیدم؛ مادر یکی از شهیدان مسجدمان که ماجرای زیبا و عجیب در رابطه با امام رضا(ع) داشت. من هر وقت نام امام رضا(ع) را می شنیدم، ناخودآگاه به یاد این شهید می افتادم. در طول مسیر ماجرای شهید میرباقری ذهنم را مشغول کرده بود؛ به طوری که کم تر متوجه مسیر می شدم. بالاخره به مشهد و محل اقامتمان که حسینیه ای در کوچه، پس کوچه های یکی از خیابان های اصلی اطراف حرم بود، رسیدیم. مادر و خواهرم به قسمت پایین حسینیه که برای خانم ها آماده شده بود، رفتند. من هم که خیلی بی تاب بودم، پس از انجام آداب اولیه زیارت که از سفارش های امام جماعت مسجد در گوشم مانده بود به سمت حرم حرکت کردم. هنوز هم دلهره داشتم و در راه ذکر می گفتم. تا حرم را جلوی چشمانم دیدم، اذن دخول را خواندم و وارد حرم مطهر شدم. واقعاً زیبا بود؛ گویی بهشت در پیش رویم بود. غم هایم را فراموش کرده بودم و همه غمم شده بود دیدن ضریح.
از صحن قدس به صحن دیگری رفتم و وارد شبستان شدم. خیلی شلوغ بود. پس از زیارت و نماز، به صحن گوهرشاد رفتم و ناخودآگاه در کنار در اصلی صحن نشستم. محو در زیبایی کاشی کاری و گنبد صحن گوهرشاد بودم که صدای «لا اله الا الله» نظرم را جلب کرد. در گوشه ای از صحن، جمعیتی انبوه، تکبیرگو به سمت ضریح در حرکت بودند. کمی جلوتر رفتم. مردم جنازه ای را برای طواف و تبرک آورده بودند. ناگهان به یاد ماجرای تشییع جنازه شهید میرباقری افتادم. ماجرا برمی گشت به سال ها پیش؛ سال هایی که کسی فکرش را هم نمی کرد که در محله شان فرزندی به دنیا بیاید که بعد ها باعث خیر و برکت محله شود و مردم حاجتشان را از او بگیرند.
در جنوب تهران و در نزدیکی مسجد امام سجاد(ع)، محله ای که به نام پربرکت مسجد، محله سجاد(ع)۱ نام گرفته بود، خانواده ای از قشر متوسط و متدین زندگی می کردند. پدر خانواده در نهایت زهد و قناعت می زیست و همواره خانواده اش را به دین داری سفارش می کرد. آن ها پس از مدتی صاحب پسری شدند که
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 