پاورپوینت کامل هشت ساعت در مسیر هشت ساله ۴۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل هشت ساعت در مسیر هشت ساله ۴۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هشت ساعت در مسیر هشت ساله ۴۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل هشت ساعت در مسیر هشت ساله ۴۸ اسلاید در PowerPoint :
۲۰
ما نشسته ایم و تماشا می کنیم؛ توپ ها شلیک می شوند. هواپیماها، تانک ها، مردم شهر و سربازها شلیک می کنند. می بینیم که چند نفر زخمی می شوند و روی زمین می افتند. بر روی هواپیماها و تانک ها آرم منافقان سازمان «مجاهدین آزادی بخش خلق» دیده می شود. از مرز گذشته اند، و باریکه جاده را گرفته اند و به سمت تهران در حرکتند.
ما نشسته ایم و تماشا می کنیم؛ بیش ترمان تخمه آفتاب گردان می شکنیم. دربین صدای رگبار، مسلسل، تیر و تفنگ، صدای تِک تِک تخمه شکستنمان شنیده می شود. بعضی ها همان موقع که کشته ها و زخمی ها روی زمین می افتند، پا روی پا می اندازند و آرام آرام به خواب می روند. همه تکیه داده ایم و به چمنزارهای مسیر، خانه های چند طبقه و راه های آسفالته نگاه می کنیم؛ جداً همه چیز روبه راه است.
– همین روبه راه دیدن شرایط و مساعد تشخیص دادن شرایط، نسخه اصلی برای شکرگزاری است؛ اما چه کسی این را می بیند؟ اکثراً گرسنگی شان، طمع و حق خواهی های زمینی شان عذابشان می دهد، روحشان را ضجه می دهد.
این ها نظرات یکی از پیش کسوتان جهاد، جانباز عزیزی به نام «احمد مهدوی» است.
خون چند جسد روی زمین، سرخ می زند، هنوز تازه و لخته است. چندین تانک و ماشین، آتش گرفته اند و دود می کنند. مردم و سربازها بر سر و کول هم پریده اند و فریاد خوشحالی سر داده اند.
نمی دانم وقتی همه چیز مساعد است، به چه بهانه ای می شود مردم را این طور همدل و شاد دور هم جمع کرد؟ در همین فکرم که یک مرتبه از ته اتوبوس، پنج، شش تا از هنرمندان یک صدا فریاد می زنند: بسکتبال! بسکتبال! …
یکی به راننده می گوید: می شود بزنیم کانال سه؟
راننده نیم نگاهی به آینه بالای سرش می اندازد و با صدای کلفت می گوید: کنترل تلویزیون نیست؛ نمی شود تنظیمش کرد.
صدای اعتراض و همهمه بلند می شود. یک گروه، خواهان تماشای ادامه فیلم مستند جنگ ایران و عراق در عملیات مرصادند و گروهی تمایل به تماشای مسابقه ایران و چین دارند. بالاخره راننده، تلویزیون را خاموش می کند. آقای «مخلصی»، از کسانی که تماشای صحنه های جنگ را به بسکتبال ترجیح می دهد، ناراحت می شود. به «حسینی» که کنار دستش نشسته است، آهسته یک چیزی می گوید؛ من فقط این را می شنوم که «ما تثبیت کردیم؛ حالا نوبت جوان های امروز است که حفظش کنند. البته این سخت تر است.»
بعد از سکوت، هر دو گروه راضی شدند از تلویزیون تصویر دلاوری های رزمندگان و نیروهای مردمی ایران اسلامی نمایش داده شود و از رادیو، صدای مسابقه پخش شود.
– کوارتر دوم؛ آفرین به «امینی»! توپشو بلوکه می کنه… هم چنان نتیجه ۳۶ به ۲۰. آفرین به «حامد حدادی»! اصلاً اجازه نمی ده بازیکن چینی گل بزنه. آفرین به «تاجیک»! حالا «مهدی کامرانی» دیریپل می کنه، حالا پاس می ده و بالاخره پرتاب حدادی به ثمر می رسه و امتیاز برای ایران…
تصاویر پیروزی و شادی مردم منطقه بسیار جالب است. تعدادی زن هم در میان اجساد منافقان، و اسرایشان دیده می شوند.
هفت، هشت نفر عقب اتوبوس دست می زنند و یک پارچه می گویند: حدادی! حدادی!…
از مخلصی می شنوم که دارد بی اعتنا به رادیو می گوید: اما نمی دانم چرا جوان ها سعی نمی کنند در این شرایط عالی به وجود آمده، که همه چیز به اختیار و دست خودمان است، از تمام ظرفیت و امکاناتشان استفاده کنند.
– چینی ها هشت امتیاز عقبن؛ نتیجه تا این جای کار ۳۶ به ۲۸. هشت امتیاز اختلاف، کم نیست. تیم چین همیشه قهرمان آسیا بوده. حالا این جوان های ما هستند که معادله را عوض می کنند. بیست ثانیه به پایان این نیمه داریم.
حسینی، جوان یتیمی که پدرش را در تصادف از دست داده است، از مخلصی می پرسد: یعنی می گویید ما برویم کشورگشایی یا خراب شویم سر اسرائیل و انگلیس و آمریکا؟
مصاحبه گر می گوید: جبهه خلق آزادی با مردم می جنگند و آن ها را می کشند که به آزادی برسند.
این جمله او مرا یاد ادعای آمریکا در عراق می اندازد. بچه ها به کسی که صدای تلویزیون را بلند کرده است، اعتراض می کنند.
مخلصی دارد جواب عکاس جوان را می دهد: بله! دقیقاً باید روی سر این دشمن های اسلام و انسانیت خراب شد. حالا نه با تیر و تفنگ؛ با فکر، با خودکار! تا با حال فکر کرده ای که اگر الآن شهید «همت، متوسلیان، زین الدین» و امثالهم بودند، چه کار می کردند؟ بیش تر این ها آن زمان رتبه های تک رقمی کنکور آورده بودند.
در این لحظه آقای سرهنگ «روزبهانی»، مسئول بسیج هنرمندان استان، به من اشاره می کند و می گوید: قدسی! کتاب ها را بده به دوستان تا مطالعه کنند. تذکر هم بده که امانت است و آخر سفر باید پس بدهند.
یک کارتون کتاب است در مورد فرماندهان، مناطق جنگی و عملیات های دفاع مقدس، به اضافه چند نشریه.
صندلی به صندلی می روم و به بچه ها تعارف می کنم. چند نفر مجله ها را برمی دارند و دوسه صفحه ورق نزده، همان لحظه پس می دهند. کتاب ها هم با این که کم حجم و کوچک هستند، اصلاً مشتری ندارند. به یکی از بازیگران تئاتر اصرار می کنم که کتابی بردارد و دست کم ورق بزند و او به پخش صدای رادیو اشاره می کند. می گویم: عیبی ندارد! بردارید، نخوانید، کتاب بماند پیشتان. در طول سه روز سفر، بالاخره مهلت می کنید، بخوانید. با دوستان دست به دست کنید.
در حالی که لم داده و تخمه می شکند، می گوید: نه، عزیز! قبلاً صرف شده است.
رادیو: آفرین به «آفاق»! آفرین به مردان بلندقامت ایران! ایران صاحب توپه… منطقه زاویه … چهل ثانیه به انتهای کوارتر دوم.
از هنرمندی که نویسنده است، می پرسم: اندازه قد این بازیکن ها حدوداً چقدر است؟
از زیر عینک نگاهی به من می اندازد و فکر می کند. بعد دست راستش را بالا می آورد و می گوید: «قد خودشان مهم نیست، مهم این است که آن ها الآن قامت ایرانند.
گزارشگر می گوید: حالا توپشو پرتاب می کنه. ببینید که چه طور گل کاشت. ما با این بُرد در رده بزرگ سالان، برای اولین بار است که برای جام جهانی انتخاب می شیم. این هم دلی و تکنیک و شجاعت بچه های ایران در مهار توپ، یارگیری و حرکته که ما را به این جای کار رسوند. این نهمین بازی این دوره از مسابقات است که ایران ان شاءالله بدون شکست می بره و پیروز می شه. سبد باشه یا دروازه، وزنه برداری یا شیرجه، دو باشه یا شطرنج، کاراته یا کشتی، به هرحال کسی را می گویند گل کاشت و قهرمان شد، که حریفش را شکست بده، و آن وقت، ابتدای ابراز وجود و تقدیر و مدال گرفتن آن قهرمان یا گروهی است که نماینده یک کشوره.»
– اما اگر این مسابقه جدی باشد، بازی نباشد، نیروی ایرانی از گردان اباذر یا لشکر ۱۷ یا نبی اکرم (ص)، قهرمانانه بجنگد و مظلومانه و گمنام به شهادت برسد، آن وقت کیست که او را بر سکوی افتخار با مدالی از جنس خاطره و یاد تقدیر کند.
این حرف های یکی از همراهان میان سال ماست که به کنار دستی اش می گوید. و کسی به اعتراض و طعنه می گوید: نمی دانم چرا بعضی ها زور می زنند که مردم حتماً از شهدا تجلیل کنند، در حالی که آن ها با خدا معامله کردند و خدا خودش به ایشان مدال می دهد.
همه یک مرتبه سوت و کف می زنند؛ تلویزیون روی شبکه سه، کاملاً تنظیم شده است. عملیات مرصاد متوقف می شود.
ایران توپو جمع می کنه. میان به سمت سبد. می ره زیر سبد، پاس می ده. چینی ها ارتباط را قطع می کنند…
صدا و تصویر مسابقه قطع می شود. یکی داد می زند: صاحبش قهر کرد.
آقای مخلصی دارد برای چند نفر می گوید که اگر یاد و خاطره شهدا از صفحه روزگار این مملکت پاک بشود، همه سندهای افتخار ما گم می شود.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 