پاورپوینت کامل قطره پیوسته به دریا هم دریاست ۱۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل قطره پیوسته به دریا هم دریاست ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قطره پیوسته به دریا هم دریاست ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل قطره پیوسته به دریا هم دریاست ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

۵۱

گفت وگویی با «محمدعلی اکبرپور» رزمنده سال های دفاع مقدس

آمده ام سراغ یک آشنا. کسی که سال هاست بهتر از خودش می شناسمش. نسبت دوری باهم نداریم؛ بهتر است بگویم خیلی به هم نزدیکیم. یکی شده ایم در دو جسم. می خواهم این بار بنشینم پای صحبت ها او که حالا شده است نمونه ضرب المثل «آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم، یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم.»

قسم خورده است که تمام خاطراتش را در سینه نگه دارد و با خود ببرد، اما به اصرار من قبول می کند تا لب باز کند. می خواهم این بار بنشینم پای صحبت های کسی که حالا قسمتی از وجود خودم شده است: «محمدعلی اکبرپور»

*

روایت اول: محمدعلی اکبرپور

بچه دزفولم. در خانواده پرجمعیتی بزرگ شدم. خیلی جوان بودم که به کار مشغول شدم. کارفرماها زور می گفتند و باج می خواستند؛ من اما اهل باج دادن و زور شنیدن نبودم. همین چیزها باعث شد تا من از هرچه زور و ظلم است، بدم بیاید و آرام آرام جذب نهضت امام خمینی(ره) شوم.

پیش از انقلاب جزو مبارزان دزفول بودم. با بچه های مسجد اعلامیه، عکس و نوار امام و کتاب های دکتر «شریعتی» را پخش می کردیم.

ساواک در تعقیبم بود که فرار کردم و آمدم دماوند. فرار من، هم زمان با پیروزی انقلاب شد. ساواک منحل شد و همه دستگیر شدند و به سزای اعمالشان رسیدند.

حالا در اداره اوقاف کار می کنم. خادم «امام زاده هاشم» در جاده هرازم.

*

جنگ که شد، با عقل و عشق و اختیارمان به جبهه رفتیم، کسی مجبورمان نکرده بود. این دلمان بود که مدام نهیب می زد برای انقلابی که از جان برایش مایه گذاشته بودیم، وارد یک جنگ تمام عیار با دستان خالی شویم.

در عملیات «فتح المبین»، تیپ «نجف اشرف»، گردان «یاسر»، گروهان دوم، آرپی جی زنِ خط شکن بودم. تمام رزمندگان این تیپ، جان فشانی زیادی در جنگ کردند.

یادش به خیر. فرمانده مان برادر «عبدالرحمان آلاله» بود. یک هفته برای شناسایی به منطقه رفته بودیم. وقتی به پایگاه برگشتیم، از من سؤال کرد:

– کدام منطقه رفتی؟ چی شناسایی کردی؟

من اما سوگند خورده بودم که هیچ چیز از مناطق عملیاتی در بیرون از خط نگویم. خودش اسم آن منطقه را می دانست. نامی عربی داشت و تلفظش سخت بود. فراموش کرده بود. هرچه قدر گفت که نام منطقه را بگو تا من در دفتر ثبت کنم و به فرمانده تیپ بدهم، گفتم: نه.

شوخی کرد، جدی گفت، حتی گریه افتاد. گفتم: بیا برویم به منطقه، من آن اسم را به شما می گویم. ناراحت شد. عصبانی شد. اما من چیزی نگفتم؛ عهد بسته بودم.

*

در همان عملیات فتح المبین مجروح شدم. از ناحیه سر. سه ترکش به جمجمه و سینه ام اصابت کرد. این ترکش حالا هوس گردش کرده است و دارد آرام آرام به سمت چپ قلبم حرکت می کند و عصبی شدن برایم هم چون سمی مهلک است.

از این یارِ غارها توی دست چپم هم دارم. از ناحیه گوش چپ هم نقص عضو هستم. این گوش دیگر دوست ندارد صدای نامحرم بشنود؛ قهر کرده است و مرتب چرک و خون پس می دهد.

سردردهای شدید عصبی دارم؛

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.