پاورپوینت کامل فرصتی برای گرفتن مراسم عروسـی دست نداد ۵۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل فرصتی برای گرفتن مراسم عروسـی دست نداد ۵۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فرصتی برای گرفتن مراسم عروسـی دست نداد ۵۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل فرصتی برای گرفتن مراسم عروسـی دست نداد ۵۳ اسلاید در PowerPoint :
۶۵
به سراغ آقای «هاشم پوریزدان پرست» رفتیم تا در مورد حال و هوای دانشگاه ها در زمان جنگ و نیز برخورد دانشگاه ها با دانش جویان رزمنده بیش تر بدانیم. همان موقع بود که فهمیدیم، همسرشان نیز در جنگ به عنوان پرستار حضور داشته اند.
آقای هاشم پوریزدان پرست که هم اکنون استاد اقتصاد دانشگاه شیراز هستند، نماینده انجمن اسلامی در جبهه، و یکی از دانش جویان فعال تسخیر لانه جاسوسی بوده اند و همسرشان خانم «رفعت السادات نعمت الهی»، نخستین پرستار شیرازی اعزامی به اهواز در جنگ تحمیلی بوده اند. صحبت هایشان ما را به حال و هوای آن روز ها برد.
از زمان پیش از انقلاب تاکنون، جنبش دانش جویی در تمام عرصه ها حضور فعال و همه جانبه داشته است. شما به عنوان یکی از دانش جویان فعال که پیش و پس از انقلاب را درک نموده اید، از فضای دانشگاه ها در زمان دفاع مقدس و از حضور جریانات فعال در این زمینه بفرمایید؟
جنگ که شروع شد، یک مسأله ملّی برای همه بود. ما حداقل در سطح مسئولین برای شرکت در جنگ، مخالف نداشتیم. تقریباً ده روز از جنگ گذشته بود که با یک گروه دانش جویی برای شناسایی مناطق عملیاتی به خوزستان رفتیم. وقتی وارد سپاه اهواز شدیم، خیلی از بچه ها دانش جو بودند؛ به خصوص دانشکده پزشکی. شهید «حسن باقری» از دانش جویان حقوق دانشگاه تهران بودند، که مثل ما درس را رها کرده و به جبهه آمده بودند. ایشان پس از مدتی مسئول اطلاعات عملیات سپاه خوزستان شدند. آقای «شمخانی» هم از دانش جویانی بودند که آن جا دیدیم و آشنا شدیم.
پس از این که منطقه را دیدیم، به تهران برگشتیم و شروع به جذب دانش جوها برای حضور در جبهه ها کردیم. یکی از بچه هایی که خیلی در این زمینه فعال بود، شهید «پیروی» از دانش جویان دانشگاه تهران بود که انجمن اسلامی دانشگاه تهران را برای حضور در جبهه بسیج کرد. هم چنین شهید «سلطانی» دانش جوی نساجی امیر کبیر و آقای «شرفی» که هر دو عزیز، از فرمان دهان سپاه سوسنگرد بودند. اولین ضرورت هم در بحث جنگ، آموزش بود، این شد که در تهران آموزش سلاح سنگین دیدیم و به جبهه اعزام شدیم. جایی که ما را اعزام کردند، پادگانی بود به اسم «گلف». به این خاطر اسمش گلف بود که در زمان قبل از انقلاب، باشگاه گلف خارجی ها بود، اما بعد از انقلاب تبدیل به یکی از بزرگ ترین مراکز تربیت و اعزام نیرو شد. اسمش را هم گذاشته بودند، «پایگاه منتظران شهادت». آن جا رفتیم و زیر نظر شهید باقری به جبهه اعزام شدیم.
جبهه کردستان، جهادسازندگی، جبهه های جنوب و… را تقریباً دانش جوها بودند که اداره می کردند. آقای «محسن رضایی»، فرمانده سپاه، دانش جوی علم و صنعت بودند؛ آقای حسن باقری، دانش جوی دانشگاه تهران؛ «رحیم صفوی» که خاطرم نیست دانش جوی کجا بودند؛ شهید «متوسلیان»، دانش جوی علم و صنعت؛ «ناصر کاظمی» دانش جوی پزشکی شهید بهشتی و… این ها هر کدام برای خودشان وزن های بودند. پیکره اصلی جهاد را هم دانش جویان دانشگاه تهران تشکیل می دادند.
خانم نعمت الهی! برای آشنایی بیش تر مخاطبان، از خودتان بفرمایید و آیا فعالیت های شما با شروع جنگ آغاز شد یا این که سابقه داشت؟
یک سال قبل از انقلاب از آموزشگاه عالی پرستاری «نمازی» در شیراز فارغ التحصیل شدم. زمان انقلاب بود و مردم گوش به فرمان امام به خیابان ها می آمدند و راهپیمایی می کردند، شعار الله اکبر سر می دادند و سرنگونی شاه را طلب می کردند. یادم می آید، صبح ۲۲ بهمن، مأمورین شاه، مردم را در خیابان «شهربانی» ـ جلوی ارگ «کریم خان» کنونی ـ به گلوله بسته بودند و مجروحین زیادی را به بیمارستان آوردند. آن جا بود که ما هر کــمکی که می تـوانستیم، به مجروحین می کردیم؛ از پانسمان و رسیدگی به مجروحین، تا جمع کردن ملافه های سفید از مردم برای استفاده به جای باند و گاز که در مضیقه بودیم. شب هم اعزام شدیم به جهرم و در آن جا به مجروحین رسیدگی کردیم. خرداد ۵۸ هم زلزله ای در خراسان آمد که با اکیپ پزشکی شیراز اعزام شدیم، در تابستان همان سال با گروه پزشکی جهاد بـه لامرد لارستان رفتیم تا به وضع بهداشت مردم آن جا رسیدگی کنیم.
نخستین تجربه حضور در مناطق جنگی مربوط به چه زمانی است؟
اولین تجربه مربوط به درگیری های کردستان است. درگیری ها که شروع شد، داوطلبانه همراه با گروه پـزشکی به سنندج اعـزام شـدیم.
فضای کردستان چه طور بود؟ به نظر نباید برای خانم ها چندان ساده باشد!
فعالیت ما در سنندج داستان مفصلی دارد. اول اعزام شـدیم به بیمارستان هلال احمر سنندج. آن موقع جو غالب منـطقه با ضد انقلاب بود. هر روز درگیری بود و مجروحینی از ضد انقلاب ها، پاسداران، ارتشی ها و نیرو های مردمی را به بیمارستان می آوردند و ما آن ها را مداوا می کردیم.
یادم می آید که کومله ها و دموکرات ها در لباس امدادگر به بیمارستان می آمدند و در سِرُم مجروحین پاسدار و بسیجی، مواد سمی می ریختند، یا این که آمپول هوا یا مواد سمی به آن ها تزریق می کردند، یا حتی بعضی را به اسـم انتقال به بیمارستان های دیگر، می دزدیدند و به عنوان اسیر می گرفتند، یا بـه شهادت می رساندند. حتی مسئول بیمارستان هم در انتقال مجروحین پاسدار توسط ضد انقلاب هم کاری می کرد که بعداً رابطه او با دمـوکرات ها وکومله کشف شد و آقای «خلخالی» او را مـحاکمه کرد.
این فضای ناامن و به شهادت رساندن رزمندگان مجروح در بیـمارستان، باعث شد که محل نگهداری از مجروحین به داخل پادگان ارتش منتقل شود. به تبع ما هم از بـیمارستان به آن جا رفتیم، تا در امنیت بیش تری به مجروحین رسیدگی کنیم؛ اما چه امنیتی؟! پادگان، بـارها و بارها توسط ضد انقلاب خمپاره باران می شد. من کـه در آن ایام دختری ۲۴ساله بودم و تا به حال این جور چیز ها را ندیده بودم، با وحشتی که از شنیدن صدای انفجار در من به وجود می آمد، به گوشه دیوار پناه می بردم و با شهادتین گفتن، هر لحظه انتظـار شهادت را می کشیدم.
آقای خلخالی که از نزدیـک کار گروه ما را دیده بود، برای قـدردانی از فعالیت های گروه، دیـداری با حضرت امام تنظیم کرد. اولین باری بود که می خواستیم امـام را از نزدیک ببینیم. خدمت امام که رسیدیم، اولین نفر رفتم و در نزدیک ترین جا به امام نشستم. مجذوب شخصیت آن بزرگ مرد بودم. امام خیلی تحویلمان گرفتند و در وصـف تأثیر انقلاب اسلامی بر زنان فرمودند: «زنان ما بعد از انقلاب مقلب القلوب شده اند و همین دگرگونی ایشان است که باعث می شود، پرستاران جوانی از شیراز بروند کردسـتان، به خاطر اسلام و حفظ انقلاب خدمت بکنند.»
پس از پایان مأموریت ما، گروه دکتر «گرکانی» جای گروه ما را گرفت، که در همان اعزام به شهادت رسیدند.
جناب دکتر! آیا گروه ها یا جناح هایی هم بودند که مخالف حضور داشجویان در جنگ باشند؟
سال اول جنگ، گروهک ها در دانشگاه فعال بودند و مخالف جریان حزب الهی و خط امامی بودند، اما نمی توانستند مخالفت خود را به وضوح ابراز کنند. آن ها توی این برهه تقریباً دانشگاه را در دست داشتند؛ خیلی از کلاس های دانشگاه تبدیل به تشکیلاتشان شده بود؛ حتی از آن به عنوان انبار اسلحه استفاده می کردند. نقشه تمام ترورها، قائله های کردستان و دیگر جریانات جدایی طلب، از این کلاس ها و گروه ها سرچشمه می گرفت و طراحی می شد؛ حتی گاهی در دانشگاه درگیری مسلحانه صورت می گرفت. اما بعد از «بنی صدر» و انقلاب فرهنگی، از دانشگاه ها پاک سازی شدند.
در زمان انقلاب فرهنگی که دانشگاه ها دو سال تعطیل بودند، قرار شد که دانشگاه هم از گروهک ها و هم از درس های غربی و سکولار پاک سازی شود. طی این دو سال، شرح درس خیلی از کتاب ها عوض شد، اما به تدریج دوباره حذف شدند تا به امروز که اثر کمی از آنان است. در این مدت دو ساله، دانش جوها همه جا بودند، تقریباً تمام عرصه های کشور را در اختیار گرفتند؛ از جهادسازندگی گرفته تا سپاه و بسیج و پست های بزرگ و حساس تر.
برخورد دانشگاه با غیبت دانش جویان رزمنده چه طور بود؟
دانشگاه مانع دانش جویانی که دانشگاه را ترک می کردند و به جنگ می رفتند، نمی شد. اگر هم می خواستند، نمی توانستند ابراز کند؛ چون جو و فضا با جنگ و جبهه بود. دانش جویانی هم که غیبت داشتند، بعد از بازگشتشان به دانشگاه، از طرف سپاه، بسیج یا… نامه می آوردند و دانشگاه هم درسشان را حذف می کرد
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 