پاورپوینت کامل کسی حق ندارد پشت سرش را نگاه کند! ۱۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل کسی حق ندارد پشت سرش را نگاه کند! ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل کسی حق ندارد پشت سرش را نگاه کند! ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل کسی حق ندارد پشت سرش را نگاه کند! ۱۹ اسلاید در PowerPoint :
۳۴
میرقاسم میرحسینی، قائم مقام لشکر «۴۱ ثارالله»
تولد: خرداد ۱۳۴۲- سیستان
شهادت: ۱۹دی ۱۳۶۵ ـ شلمچه، کربلای ۵.
*
وسوسه می شدم پسته های تَف دیده و داغ را همان طور که به هم می زدم، یکی یکی بخورم؛ حواسم نبود که سهمیه چند نفر دیگر هم هست.
قاشق داغ را گرفت و چسباند پشت دستم. دادم به هوا رفت. گفت: گناه هایی که انسان توی دنیا مرتکب می شود، همین جوری است. از سر غفلت انجام می دهد، بدون این که حواسش باشد. کم کم این گناه های کوچک تبدیل به یک کوه می شوند و دنیایی از آتش برای انسان درست می کند.
*
با لباس خاک آلود از راه رسید. خواست برود داخل اتاق، برای جلسه با فرمانده سپاه. رفت طرفِ در، که یکی از محافظ ها دستش را کشید.
ـ کجا؟
خیلی خونسرد گفت: می روم داخل؛ کار دارم.
ـ برو عقب! این جا جلسه است.
بی هیچ حرفی آمد عقب و ایستاد. چند دقیقه بعد، یکی از فرماند هان آمد دنبالش و بُردش داخل. محافظ رفت جلو و عذرخواهی کرد. او هم لبخند زد و گفت: مهم نیست، وظیفه ات را انجام دادی.
*
آمده بود عیادتم. یک جلد قرآن و چند جلد کتاب هم آورده بود؛ به علاوه سفارش هایش برای سپری کردن روزهایی که مجروحم و توی بیمارستان.
وقتی رفت، دوروبری ها پرسیدند: کی بود؟ عجب آدم بامعرفتی.
گفتم: جانشین لشکر.
اول باور نمی کردند، ولی بعد گیر دادند که مگر تو چه کاره ای که جانشین لشکر آمده عیادتت.
حالا باید کلی توضیح می دادم که همیشه بعد از عملیات لیست مجروح ها را می گیرد و راه می افتد توی بیمارستان ها به سرکشی شان.
*
قایق که توی آبراه ها می رفت، به پشت سرم نگاه می کردم که راه برگشت را فراموش نکنم؛ راه عقب نشینی را.
وقتی حرف عقب نشینی شد، زل زد به چشم هایم و قاطع گفت: حق نداری به پشت سرت نگاه کنی. ما داریم می رویم جلو، حق نداریم به پشت سر نگاه کنیم. باید فقط روبه رو را ببینم؛ آن جا که خط دشمن است.
*
سخن ران پیش از خطبه های نماز جمعه بود. با لباس اتوکشیده و معطّر راه افتاد. گفتم: چه قدر به خودت می رسی.
داشت بند پوتین هایش را می بست. گفت: اول این که من یک فرمانده ام. وقتی می خواهم برای مردم صحبت کنم، باید شکل و ظاهر یک فرمانده را داشته باشم و دوم این که می خواهم بروم نماز جماعت. می خواهم در محضر خدا حاضر باشم.
*
رفتم خط اول تا ببینمش و از اوضاع بدی که برای خط دوم به وجود آمده بود، شکایت کنم. آن جا وضع بدتر بود، خیلی بدتر.
دیدمش؛ داشت موهایش را شانه می کرد.
ـ حاجی! عراقی ها دارند می آیند، شما داری موهایت را…
آرام گفت: چه اشکالی دارد؟ هیچ چیز تغییر نکرده. تازه! نظم و ترتیب باعث می شود که همه کارها به خوبی پیش برود.
*
سوار موتور بودیم. او می راند. یک دفعه توی بیابان ایستاد و رو به قبله نشست. کتاب دعایش را درآورد و شروع کرد به خواندن.
وقتی برخاست، پرسیدم: چرا یک دفعه ایستادی؟
داشت هندل می زد به موتور. گفت: دعای امروز را نخوانده بودم. الآن یادم آمد.
*
بین راه، رفتم به سپاه بهبهان. باید برای نماز و استرا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 