پاورپوینت کامل روزی که قبر امام، قبر ما شد! ۲۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل روزی که قبر امام، قبر ما شد! ۲۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روزی که قبر امام، قبر ما شد! ۲۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل روزی که قبر امام، قبر ما شد! ۲۶ اسلاید در PowerPoint :
۲۲
… برای اولین بار است که این ها را می نویسم؛ انگار همه وجودم خرد می شود.
برای اولین بار است که این ها را می نویسم، انگار همه وجودم خرد می شود. حالا که فاش شده ام، نمی دانم چرا می ترسم. بعضی حادثه های خیلی کوتاه، مثل خوردن یک گلوله به پهلویت، برای ابد تو را درگیر خودش می کند.
از شبی که اعلام کردند حال امام رو به وخامت است، یک مینی بوس از بچه های جنگ از محله مان با هم آمده بودیم. زده بودیم به پایتخت. از همه جا بودند: پاکستان، هند، عراق، افغانستان، فلسطین، لبنان.
جنازه امام را که آوردند، ما وسط معرکه بودیم. دور تا دورمان کانتینر؛ بیرون از آن، محوطه ممنوعه. عاشورایی بود. هوا بسیار گرم بود. مردمِ یک دست مشکی پوش، روی خاک نشسته بودند. بسیاری از مردم حیران و سرگردان، انگار گم شده باشند، یا دنبال گمشده ای باشند.
یک درخت هم نبود، آفتاب بود و آفتاب، تا چشم کار می کرد مردمی با روح پریشان، گداخته و ذوب شده در ولایت؛ مثل زمان جنگ، از همه اقشار آمده بودند. بعضی ها خانوادگی، بچه کوچک و شیرخواره را زیر آن آفتاب سوزان با خود آورده بودند. کوچک و بزرگ اشک می ریختند، دخترهای کوچک، گوشه چادر مادرشان، از غم پیچیده بودند. قیامتی بر پا بود. مشک ها دست به دست می چرخید. اسفند و عود و عنبر. خیمه به خیمه اشک بود. شمع ها روی خاک بود و همه پروانه شده بودند.
دور تا دور کانتینر سرباز گذاشته بودند. قدم به قدم؛ همه سیاه پوش. به هر سختی ای که بود روی یکی از کانتینرها رفتم. محوطه ای حدود دویست متر مربع بود که داشتند وسط آن برای امام قبر می کندند. با سختی بسیار به لبه کانتینر رفتم که ناگهان از پشت هلم دادند و به پایین کانتینر پرتاب شدم. بچه های پاسدار، زیر کانتینرها و میان محوطه ایستاده بودند و مراقب بودند که کسی از بالای کانتینر پایین نیاید. همین که از جایم بلند شدم، یک پاسدار که سیاه پوشیده بود، سرم داد کشید که چرا پایین پریدم.
آن قدر هول امام را داشتم که وقتی از دو متری پرت شدم، با آن همه زخم جنگ که توی تنم بود، هیچ دردی حس نکردم. بلند شدم مقابل آن برادر پاسدار که خودش از بچه های جنگ بود. من دست هایم را به نشانه عذر باز کردم. با بغض توی حنجره ام گفتم: به خدا هلم دادند.
بعد زوم کرد روی دست های زخمی ام. گفت: جانبازی!؟ سرم را پایین انداختم، چیزی نگفتم. دست راستم بدجوری تابلوی جنگ بود؛ یک جوری خاص همه نشانه های جنگ ازش از دور پیداست. ته اش گفتم: زخمی جنگم، نه جانباز؛ جانبازی حرمت دارد که ما نداریم.
توی آن هول وولا گفت: کجا زخمی شدی؟
گفتم: جفیر، جفیر…
بعد انگار یک مشت آب پاشیده باشند توی صورتش، سرد شد، ملایم. آرام نگاهی به بالا کرد و گفت: شانس آوردی، چیزیت نشد.
گفتم: نه شکر خدا، چیزیم نشده.
بعد چند بی سیم به دست سریع آمدند جلو و گفتند: برای چه پریدی؟ مگر نمی دانی ممنوع است؟ از کجا پریدی؟
برادر پاسدار به آن ها گفت: مشکلی نیست، آشناست. از خود ماست.
منظورش خادمان به حرمت امام در محوطه بود. آن ها هم رفتند. کمی با هم حرف زدیم. بعد بی سیمش صدا کرد و از هم جدا شدیم.
در محوطه ممنوعه، خیلی جمعیت نبود. مگر آن ها که مجوز داشتند. قبر امام که کنده شد، خودم را رساندم پای قبر. بیش ترمان که توی آن محوطه بودیم، از بچه های جنگ بودیم. چون نزدیک بود که امام را بیاورند، روی کانتینر ها از نیروی نظامی پر شد که کسی پایین نیاد.
تابوت امام را که آوردند، همه دور بال گرد را گرفتند. بچه ها چنان به تابوت چسبیده بودند که نمی شد کاری کرد. به دلیل ازدحام جمعیت و شلوغی بسیار، کفن امام پاره شد و پاهای امام دیده شد. من از دو متری، پای امام را دیدم. خیلی نورانی بود. یک لحظه حس کردم بچه ها دارند بال گرد را می کشند پایین، که بعد امام را بردند.
همین طور وسط جمعیت کشیده شدم کنار قبر. ناگهان پایم سر خورد و افتادم داخل قبر. یک لحظه حال خاصی پیدا کردم، به سرم زد که توی قبر امام، جایی که قرار است تا دقایقی دیگر امام به خاک سپرده شود، برای لحظاتی به پهلو دراز بکشم.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 