پاورپوینت کامل کریسمس در خـانه شهید ارمنی ۵۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل کریسمس در خـانه شهید ارمنی ۵۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل کریسمس در خـانه شهید ارمنی ۵۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل کریسمس در خـانه شهید ارمنی ۵۳ اسلاید در PowerPoint :

۱۹

دیدار ایشان با خانواده معظم شهدا از دورانی که ایشان، اوایل جنگ نماینده امام در وزارت دفاع بود، یعنی معاون شهید «چمران» بود، شروع شد. امام جمعه تهران که شدند این کار را شروع کردندو هم چنان هم ادامه دارد. افتخارمان این است که در استان تهران، خانواده دو شهید به بالا نداریم که آقا خانه شان نرفته باشد. تقریباً محله و خیابان اصلی در شهر تهران نداریم که ایشان نیامده باشند و بلد نباشند. تک تک این محله های خود شما را من حداقل می دانم ما خانواده شهید سه شهید و دو شهید نداریم که ایشان نیامده باشند.

حدود شش، هفت سال بعضی روزهای شیفت کاری ام، مسئول تنظیم ملاقات خانواده معظم شهدا من بودم. به همین خاطر می دانم شرایط و وضعیت چگونه بود. دیدارهای خانواده شهدا، باصفاترین، باحال ترین لذتی که آدم می خواهد ببرد را دارد. بعضی هایش خیلی سوزناک است. یک خانواده شهید می روی فقط یک فرزند داشتند که آن هم شهید شده است. خیلی سخت است برای یک پدر و مادر که یک بچه بزرگ کرده باشند، آن بچه شان را هم در راه خدا داده باشند. هرچند آن ها با افتخار می گویند، ولی ما که می نشینیم نگاه می کنیم، آن خستگی را احساس می کنیم.

بعضی از خانواده شهدا با تقدیم چند شهید روحیه عجیبی دارند. به طور مثال خانواده شهید «خرسند»، در نازی آباد. خانواده خرسند چهار تا شهید داده است؛ پدر خانواده، دو فرزند خانواده و داماد خانواده. مادر این شهیدان این قدر قدرتمند، باصلابت و بانجابت با آقا صحبت می کرد که یکی دو بار آقا گریه کرد.

این فقط اختصاص به شهیدان شیعه ندارد. همه آدم هایی که در راه خدا در کشور ما از ادیان مختلف کشته شدند. چه شیعه، چه سنی، چه مسیحی و…

صبح روز کریسمس یعنی عید پاک ارامنه، آقا فرمودند خانه چند ارمنی و عاشوری اگر برویم خوب است. ما آدرسی از ارامنه نداشتیم. سری به کلیساهای شان زدیم که آن ها از ما بی خبرتر بودند. رفتیم بنیاد شهید، دیدیم خیلی اطلاعات ندارند. کمی اطلاعات خانواده شهدا را از بنیاد شهید، مقداری از کلیساها و یک سری هم توی محله ها پیدا کردیم و با این دیدگاه رفتیم. صبح رفتیم گشتیم توی محله مجیدیه شمالی، دو سه تا خانواده پیدا کردیم. در خانواده ها را زدیم و با آن ها صحبت کردیم. توی خانواده مسلمان ها ما می رویم سلام می کنیم و می گوییم از هیئت آمدیم از بسیج، پایگاه ابوذر، بالاخره یک چیزی می گوییم و کارتی نشان می دهیم. بین ارمنی ها بگوییم که از بسیج آمدیم که بالاخره فرهنگش… بگوییم از دادستانی آمدیم که باید دربروند. کارت صداوسیما نشان دادیم و گفتیم از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران هستیم. امشب شب کریسمس که شب پاک شماهاست می خواهیم فیلمی از شماها بگیریم و روی آنتن بفرستیم.

ارمنی ها به خودی خود آرایش کرده هستند، حالا قرار شد بروند روی آنتن، خُب چیز دیگری شده بودند. اطلاعات ما هم ناقص بود. خیلی هم اطلاعات نگرفتیم. نخواستیم آن جا را اصطلاحاً بسوزانیم. برای نماز مغرب وعشا با یک تیم حفاظتی وارد مجیدیه شدیم. گفتیم اسکورت که حرکت کرد به ما ابلاغ می کنند، می رویم سر کارمان دیگر. اسکورت هم به هوای این که ما توی منطقه هستیم با بی سیم زیاد صحبت نکنند که مسیر لو نرود، روی شبکه بالاخره پخش می شود دیگر. چیزی نگفتند. یک آن مرکز من را صدا کرد با بی سیم گفتم به گوشم.

موردمان را گفت که شخصیت سر پل سیدخندان است. سر پل سیدخندان تا مجیدیه کم تر از سه چهار دقیقه راه است. من سریع از ماشین پیاده شدم. در خانه را زدم. خانمی از گل بهتر آمد دم در، در را باز کرد. ما با یاالله یاالله خواستیم وارد شویم، دیدیم نمی فهمد که. بالاخره وارد شدیم. چون کار باید می کردیم. گفتیم نودال و اَمپِکس و چیزایی که شنیده بودیم، کارگردان و این ها بروند تو.

کارگردان رفت پشت بام پست بدهد، اَمپِکس رفت توی زیرزمین پست بدهد، آن رفت توی حیاط پست بدهد. پست بودند دیگر حالا. فیلممان بود. یک ذره که نزدیک شد، بی سیم اعلام کرد که ما سر مجیدیه هستیم. من هم با فاصله ای که بود به این خانم چون احیا بشود، این جوری جلوی آقا نیاید، گفتم: ببخشید! الآن مقام معظم رهبری دارند مشرف می شوند منزل شما.

گفت: قدم روی چشم، تشریف بیاورد. گفتید کی؟

من اسم حضرت آقا را گفتم. ـ داستان بازرگان و طوطی را شنیده اید ـ ، تا اسم آقا را گفتم افتاد وسط زمین و غش کرد. فکر کردیم چه کنیم داستان را؟ داد بیداد کردیم، دو تا دختر از پله آمدند پایین. یاالله یاالله گفتیم و بهشان گفتیم که مادرتان را فعلاً جمع کنید. مادر را بردند توی آشپزخانه.

دخترها گفتند: چه شد؟

گفتم: ببخشید! ما همان صداوسیمای صبح هستیم که آمده بودیم. ولی الآن فهیمدیم که مقام معظم رهبری می آیند منزلتان، به مادرتان گفتیم غش کرد. فکری کنید.

تا اجازه نگرفت وارد خانه نشد

این ها شروع کردند مادر خودشان را به حال آوردند. فشارشان افتاده بود، آب قند آوردند. بی سیم اعلام کرد که آقا پشت در است. من دویدم در خانه را باز کردم. نگهبانی هم که باید کنار در می ایستاد، رفت دم در. کارهای حفاظتی مان را انجام دادیم. آقا از ماشین پیاده شد تا وارد خانه بشود. آمد توی در خانه نگاه کرد و گفت: سلام علیکم.

گفتم: بفرمایید.

گفت شما؟

نه این که ما را نمی شناخت، گفتند، تو چه کاره ای یعنی؟ گفتیم: صاحب خانه غش کرده.

گفت: کس دیگری نیست؟

یاد آن افتادیم که دو تا دخترها هم می توانند به آقا بگویند بفرمایید. گفتیم آقا شما بفرمایید داخل.

گفت: من بدون اذن صاحب خانه به داخل نمی آیم.

معنی و مفهوم حفاظت، خودش را این جا از دست نمی دهد. مهم تر از حفاظت این است. بدون اذن وارد خانه کسی نمی شود. رهبر نظام است باشد، ارمنی است باشد، ضدحفاظت ترین شکل ممکن این است که مقام معظم رهبری توی خیابان اصلی توی چهارراه، با لباس روحانیت با آن عظمت رهبری خودشان بایستند، همه مردم هم ایشان را ببینند و ایشان بدون اذن وارد خانه کسی نشوند.

من دویدم رفتم توی آشپزخانه. به یکی از این دخترها گفتم آقا دم در است بیایید تعارف کنید بیایند داخل.

لباس مناسبی تنشان نبود. گفتند: پس ما لباسمان را عوض کنیم.

به آقا گفتیم: که رفته اند لباس مناسب بپوشند، شما بفرمایید داخل.

گفتند: نه می ایستم تا بیایند.

چند دقیقه ای دم در ایستادند. ما هم سعی کردیم بچه هایی که قد بلند دارند را بیاوریم، مثل نردبان دور ایشان بچینیم که ایشان پیدا نباشد. راه دیگری نداشتیم. چند دقیقه معطل شدیم. چون دانشجو بودند لباس دانشجویی مناسب داشتند. یکی از دخترها، دوید و آقا را دعوت کرد و آقا رفتند داخل اتاق. این خانم پیش آقا رفت و خوش آمد گفت. بعد گفت که مادرمان توی این اتاق است، الآن خدمت می رسیم.

رفتند بیرون. آقا من را صدا کرد گفت این ها پدر ندارند؟

گفتم: نمی دانم. چون صبح نپرسیده بودم.

گفت بزرگ تر ندارند؟ برادر ندارند؟

رفتیم آن اتاق پشتی. گفتم: ببخشید، پدرتان؟

گفتند، مرده.

گفتیم، برادر؟

گفتند، یکی داشتیم شهید شده.

گفتیم، بزرگتری، کسی؟

گفتند، عموی ما در خانه بغلی می نشیند.

فکر کردیم بهترین کار این است که عمو را بیاوریم بیرون. حالا چه کلکی بزنیم عمو را از خانه بیرون بیاوریم؟ با این هیبت و این تیپ و قدوقواره، همه دو متر درازی و لباس ها، شکل، تیپ و اسلحه. هرچه هم بخواهی بگویی من کسی نیستم، قیافه ات تابلو است.

در بغلی را زدیم. یک آقایی آمد دم در سلام کردم. گفتم، ببخشید! امر خیری بود خدمت رسیدیم.

این بنده خدا نگاه کرد، یک مسلمان بسیجی، خانه یک ارمنی آمده، چه امر خیری؟ خودش تعجب کرد. رفت لباس پوشید آمد دم در. محترمانه باهاش پیچیدیم توی خانه برادر خودش. داخل خانه که شدیم، نگهبان او را بازرسی کرد. نگاه کرد، پیش خودش گفت، برای امر خیر مگر آدم را بازرسی می کنند؟

بعد از بازرسی قضیه را بهش گفتیم. گفتیم: رهبر نظام آمده این جا، این ها چون بزرگتری نداشتند، خواهش کردیم که شما هم تشریف بیاورید.

او را داخل که بردیم و آقا را که دید، مُرد. یک جنازه را یدک کردیم و بردیم نشاندیم روی صندلی کنار آقا. این ها به خودی خود زبانشان با ما فرق می کند. سلام علیک هم که می خواهند بکنند کلی مکافات دارند. با مکافاتی بالاخره با آقا سلام و احوال پرسی کرد و درنهایت یک هم دمی را برای آقا مهیا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.