پاورپوینت کامل پدر، مادر، خانه ۲۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل پدر، مادر، خانه ۲۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پدر، مادر، خانه ۲۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل پدر، مادر، خانه ۲۲ اسلاید در PowerPoint :
۲۰
پیرمرد سر از آسمان گرفت. کمرمقی ستارهها، خطوط پیشانیاش را در هم فرو برد. رو به
پیرمرد عبا بردوش که همراهش از مسجد بیرون میآمد کرد و گفت:
– جوانتر که بودم، ستارهها پر نورتر بودند، اما حالا …
پیرمرد عبا بر دوش پوزخندی زد و گفت: با این همه معصیت، خیلی هنر کردی تا توانستی
این چند ستاره را هم ببینی! و عبایش را بالا گرفت و از جوی مقابل رد شد. پیرمرد
صدایش را رو به او بلند کرد:
– منزل آقای عسکری، امشب روضه است. نمیآیی؟
پیرمرد عبا بر دوش، وسط خیابان برگشت و دست تکان داد و گفت:
– مهمان برایمان آمده، به جای ما هم چایی بخور!
پیرمرد پوزخند زد و برگشت و به کوچه پشت مسجد پیچید. گربهای از پیش پایش گذشت.
لبخند زد و پرچم سبز بالای تیر چراغ برق را در وزش نسیم دید. چشم بست و زیر لب گفت:
مادرجان! میخواهم در مجلس روضه فرزندتان پا بگذارم. خودتان به من سوز دل و اشک چشم
بدهید!
ناگهان صدای غرش در گوشش پیچید و بعد ضربهای به پایش آتش ریخت. درد به سرعت بالا
آمد. بر زمین غلتید. چشم باز کرد، نگاه وحشتزده موتور سوار، لحظهای در او خیره شد و
بعد غرش موتور در کوچه بالا گرفت و به سرعت فروکش کرد. پیرمرد دست بر پایش گذاشت و
جای ضربه را پیدا کرد. گرم بود و تپنده. خود را به کنار دیوار کشاند. نفس عمیقی
کشید و سر بالا آورد. زن جوانی دست کودکی را در دست داشت. کودک، پیرمرد را دید.
مادر به انتهای کوچه که روشن بود، خیره شده بود و بیتوجه کودک را پشت سر خود
میکشید.
کودک برگشت. پیرمرد با لبخند او را بدرقه کرد. دو چراغ روشن به کوچه پیچیدند. نور
سرا پای پیرمرد را معلوم کرد. چراغها ایستادند. صدایی آمد:
– چی شده حاجآقا؟ کمک …
پیرمرد دست بر دیوار خود را بالا کشید
چیز مهمی نیست.
میخواهید شما را تا جایی، خانه، درمانگاه برسانم!
پیرمرد اولین قدم را برداشت.
– نزدیک است، خودم میروم.
چراغها دور شدند و پیرمرد در درون تاریکی جلو رفت. حالا تابلوی روشن هیئت را میدید
که از دور به رنگ سبز، سیاهی انتهای کوچه را از میان برده بود.
به کنار در رسید. دست بر چارچوب، خود را به درون کشید. در روشنایی جلو رفت. از حیاط
کوچک گذشت. کفشهای جلوی در اتاق را دید. دست بر دیوار گذاشت و کفشهایش را درآورد.
در را باز کرد. چند نفر جلوتر از او آمده بودند و رو به قبله نشسته بودند. پیرمرد
آرام سلام کرد و گوشهای نشست. مرد میانسالی که شال سیاه بر گردان داشت، خود را پشت
میکروفون جابهجا کرد و گفت:
– آقا، امام زمان(عج)، هر جا هستی، نظر لطفی به ما بفرما و سری هم به مجلس ما بزن!
میدانیم عزادارید. آقا جان، ما را هم در غم خود شریک بدانید.
چشمهای گرم و سوزان از پشت چشمان پیرمرد جوشید. سری بالا گرفت و به سقف کوتاه خانه
با تیرهای چوبیاش خیره شد.
مردگفت:
سودا کنم به ولای تو حسین جان
درد و بلایت را خریدارم حسین جان
بینی اگر بیمارم و رنجور و نالان
بر درد عشق تو گرفتارم حسین جان
مولای من لطفی کن و دل را صفا ده
خود درد عشق دادهای، خود هم شفا ده
پشت پیرمرد لرزید. دستش را آرام پیش برد. جای ضربه در پا، چون قلب تپش داشت. مرد
ادامه داد:
– حالا که دلها آماده شد، چشم سر را ببند و چشم دل را باز کن. ببین داخل حرم آقا و
کنار ضریح شش گوشهاش نشستی. انشاءالله یک روز، دستجمع، زیارت عاشورا را کنار خود
آقا در کربلا بخوانیم و گریه کنیم.
پیرمرد در خود ف
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 