پاورپوینت کامل احوال گل سرخ را هم میپرسید ۱۵ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل احوال گل سرخ را هم میپرسید ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل احوال گل سرخ را هم میپرسید ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل احوال گل سرخ را هم میپرسید ۱۵ اسلاید در PowerPoint :

۳۸

فرزندم درباره او از من پرسید و من در جوابش گفتم: آنهایی که او را از نزدیک دیده
بودند، میگفتند اولین بار که دیدیمش، قلبمان لرزید، و اشکهامان روی گونه غلطید، او
آنقدر عظمت داشت که نفست در سینه حبس می ماند، دست و پایت را گم میکردی، آن لحظه
اصلاً نمیشد حرفی زد، فقط باید میایستادی و نگاهش میکردی، … . همه اینها صحبتهای
آنانی است که او را دوست داشتند،اما آنانی هم که نگاهش نمیکردند، تا مبادا عاشقش
شوند، حرفهایش را نمیشنیدند، نکند که مسحورش گردند، دلهایشان آنقدر سخت بود که گرمی
محبتش آن را آب نمیکرد، با اینحال باورت میشود! همینها از او با عظمت یاد
میکردند،میماندند در مقابل آن همه صلابت. یکی از همینها وقتی شب به تبعید بردن او
را بازگو میکرد و از آن همه ترسی که به جان خیلیها ریخته بودند و غروری که به
جانشان نشسته بود از دستگیریاش میگفت: گرفتن او به دستور شاه بود و برای خاطر
آمریکا. نیمه شب وقتی به خانهاش ریختیم و دنبالش گشتیم، با خودمان گفتیم لابد حالا
از پشتبام میگریزد، اما او آرام جلو آمد و معترض شد که «چرا این وقت شب این همه سر
و صدا راه انداختید، صدایم میکردید، میآمدم» در طول راه از کنار دریاچه نمک که رد
شدیم، گفتیم لابد میتوانیم او را حسابی بترسانیم آنقدر که دیگر با بزرگان دربار و
دنیا در نیفتد، اما نتوانستیم، فقط سرد و یخزده جاده را نگاه کرد، او آن شب با پتک
احساسش همهمان را شکست.

این همه اشداء علی الکفارش بود، رحماء بینهمش خیلی وقتها دور از چشم مانده بود، این
کرانه نمکزده را که شنیدی، همین را جلوی چشمت نگهدار. و مشامت را به نسیم خنکی که
از کرانه تبعیدگاهش میآید بسپار، نسیم دزدکی از نامه او برای بانویش نقل میکند:
«نور چشم، عزیزم، اینجا خیلی قشنگ است اما وقتی تو کنارم نباشی، این قشنگیها اصلاً
به چشم نمیآید، دورت بگردم دلم برایت تنگ شده»

انگشت میگزی از لطف و مهربانی، و درمیمانی در تفسیر آن صلابت و این ملاطفت و این
جمله در خاطرت نقش میبندد که: مردی که با شیطان در میافتاد، دلش در فراق بانویش
میلرزید، ابروهای پر پشتش، سایه بر چشمانش انداخته بودند، و عضلات صورتش به هم
فشرده میشد وقتی او صدای رسایش را بلند میکرد و محکم میگفت: «آمریکا شیطان بزرگ
است» آن طرف دنیا شیطان بدجوری از دستش عصبانی بود، و این طرف او در اتاق محقرش،
نامههای بچههای دبستانی را میخواند که نوشت