پاورپوینت کامل ستارههای دنبالهدار ۱۴ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ستارههای دنبالهدار ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ستارههای دنبالهدار ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل ستارههای دنبالهدار ۱۴ اسلاید در PowerPoint :

۱۰

همسران شهید / داستان عشق …

تنهایی خیلی سخته. با وجودی که … تو از من نخواسته بودی خودم خواستم. به من گفته
بودی راهی که انتخاب کردی سختی داره؛ داشت خیلی … . ولی به دلم چسبید. گفتی تا
وقتی هستی سعی میکنی همراهم باشی، خیلی بیشتر از یک همراه بودی. دوست بودی همدم،
دلسوز، با محبت. حجم وسیعی از دل من پر از محبت تو بود مثل الان.

میدونی؛ خونه خالیه … . از من! همه خونه ما پر از تو شده. من ذره شدم. نگفته بودی
چقدر بزرگی، من دنبال آدم بزرگا بودم. برای همین عروس خونه شما شدم. با یک حیاط
کوچیک. و دوتا اتاق تو در تو، آشپز خونه ما هم زیر پله بود. همیشه خسته بودی با
پوتینهای خاکی؛ ولی من اینو از سرخی چشمات میفهمیدم و اینکه وسط حرفهای من خوابت
میبرد. اونوقت من گریهم میگرفت دست خودم نبود. به تو که مظلومانه نشسته خوابت برده
بود و سعی زیادی میکردی به من بفهمونی. دلت میخواد حرفامو بشنوی نگاه میکردم و گریه
میکردم.

شهر پر بود از اونایی که میتوانستن بیان و مهلت دو ساعت خوابیدن به تو بدن؛ ولی
نیومدن، حالا به هر دلیلی، بنا بر این سهم من از تو دائم کم و کمتر میشد. مهم نبود.

من دختر بیدست و پایی نبودم. کم سن و سال ولی با توجه بار اومده بودم. سختیها باعث
ساخته شدن آدمها میشه!

سخت بود اما نه مثل حالا. بشمرم چند ساله که عروسی کردیم، دو سال بعد از انقلاب،
سال ۵۹؛ یک زندگی ساده؛ بدون تکلف ولی صمیمی. از اول، مرام تو طوری بود که به خودم
گفتم نباید خیلی دل ببندم، ولی دل بستم. می دونی نمیشد دل به خیلی از خوبیها نبست.
تو هوای رفتن بودی، همیشه پرکار، همیشه آماده، همیشه حاضر به دویدن؛ همیشه دلسوز
برای همه.

دختر که شوهر میکنه، شوهرش همه فامیلش میشه! تو همه فامیل من بودی اما دور … خیلی
دور … .

چند بار در سال بیشتر نمیدیدمت؛ چارهای نبود. جنگ بود، دشمن بود. یکی هم باید
میجنگید تا بقیه سر راحت زمین بذارن. خیلیها جنگیدند و دیگه به خونههاشون برنگشتن.
تو هم یکی از اونا بودی؛ تو سینهکش بهشت زهرا کنار باقی رفقات دور هم نشستین و
دورادور هوای ماها رو دارین.

<