پاورپوینت کامل دلم برای خودم تنگ شده بود ۱۹ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دلم برای خودم تنگ شده بود ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دلم برای خودم تنگ شده بود ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل دلم برای خودم تنگ شده بود ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

۳۲

انگار آنچه را که میخواستم گرفته بودم، یک دنیای متفاوت با هر آنچه که داشتهام، سرد
و خشن. همانطور که دوست داشتم؛ با تیپی جذاب. از همان لحظه تمام نگاههایی را که
برروی من زوم کرده بودند را احساس میکردم و چیزی شبیه بالیدن، تمام وجودم را گرفته
بود. با این که موقت بود اما میخواستم در آن زمان اندک تمام آرزوهایی که در آینه
برای خود به تصویر کشیده بودم عملی کنم. آرزوهایی مردانه نه از جنس دیروز؛ میگویم
دیروز، چون دیگر فرق کرده است من در دنیایی هستم که دستها سردند، جنس علاقهشان فرق
میکند مثل آن چیزی که میخواستم. دیگر خسته شده بودم، برای هر کار فقط یک نام دست و
پایم را میبست؛ در گوشم صدا میکرد و دنیای آرزوهای من را خطخطی. حالا دیگر میتوانی
تا هر لحظهای که میخواهی بیرون باشی و دیگر هیچ چیز دست و پای تو را نبندد، میتوانی
تا پاسی از شب خیابانها را آنطور که میخواهی بگردی و هر کجا که میخواهی بدون هیچ
قیدی سفر کنی. چقدر خوب است. … و من آنقدر رفتم و رفتم تا نامی از من باقی نماند،
نه از دنیای دیروزم، نه از هر آنچه که داشتم. دیگر برایم احساس، معنای دیگری داشت.
دستهایم را نگریستم، دیگر به ظرافت روزهای دخترانهام نبودند، حتی لباسهایم، چقدر
خاکستری و سیاه و سفید بودند. از آنهمه رنگ و شور خبری نبود و روحم چقدر آهنی شده
بود. دیگر به این سادگیها از چیزی لذت نمیبردم. آدمها تعریف دیگری برایم داشتند
رفتارشان، گفتارشان و حتی صحبت کردنشان. دیگر با (آخ) کسی گوشه دلم نمیلرزید تا
سریع هر آنچه که میتوانستم برایش انجام دهم. خلاصه بگویم غرق شدهام در آرزوهایم که
روزگاری زیباترین بودند و امروز معنای زیباییام تغییر کرده است. امروز آدمها را
دوست دارم اما از جنس دیگر. میگویند مردانه شده است، کارهایم دیگر به لطافت روزهای
گذشته نیست. سخت و زمخت شدهام، حتی در انتخاب گلها هم سلیقهام تغییر کرده است. دیگر
معنای آسمان برایم آنقدر رمانتیک نیست که ساعتها چشمهایم را خیره کنم تا لذت پرواز
کبوترها را احساس کنم. من به یک مسافر تبدیل شدهام. به یک شبگرد که تمام خواستههایم
را در آن میدیدم. این روزها اگر زیر باران هم میروم بوی باران مثل گذشته مستم
نمیکند. دنیای من دنیای مردانهای است که اگر احساس هم داشتهباشم مثل گذشته نیست.
چقدر آرزوهایم اندک بودند و کودکانه … روزگاری لباسهایم را به سخره میگرفتم و به
جرم یکنواختی گوشهای جایشان میگذاشتم و روحم پر میکشید که خود را لحظهای با تیپ
مردانه بنگرم. ابهت مردانهام را به همه نشان دهم تا تمام انگشتها را به سمت خود
نشانه روم و با صدای کفشهای مردانه، حضورم را به همه اعلام کنم و امروز همه را
دارم، امروز یک مردم با احساس مردانه و دنیایی مردانه، اما گویی چیزی را در گوشهای
از این دنیای خودم گم کردهام. کمکم دیدها برگشتند، راهها عوض شدند، کمتر کسی حاضر
شد تا در کنارم چند قدمی همراهم باشد