پاورپوینت کامل شوق بازگشت ۱۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شوق بازگشت ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شوق بازگشت ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شوق بازگشت ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

۳۳

با اینکه نوجوانی بیش نبود. علاقه خاصی به جنگ و جبهه داشت؛ همیشه دلش می خواست به
همراه یکی از کاروانهای اعزامی به جبهه برود. وقتی بچههای بسیجی محل، لباسهای
خاکستری میپوشیدند و سربندهای سبز و قرمز ـ که با نامهای زیبایی مزین شده بود ـ به
سر میبستند، گوشهای میایستاد و با نگاهی که حسرت در آن موج میزد به آنها خیره میشد.

چند روزی بیشتر به پایان سال تحصیلی و امتحانات ثلث سوم نمانده بود. دیگر نمیتوانست
تحمل کند. باید میگفت، باید به پدر و مادرش میگفت که میخواهد برود.

آب دهانش را قورت داد، نفس عمیقی کشید. در دلش غوغایی بود. از خدا میخوست که پدر و
مادرش رضایت بدهند. عزمش را جزم کرد و به طرف آنها که کنار حوض نشسته بودند رفت.
قلبش به شدت میتپید، گرمای صورتش را احساس میکرد. نگاه متعجب پدر و مادر روی
گونههای سرخش لغزید. مادر با نگرانی پرسید: «چی شده امیر جان! حالت خوب نیست؟» پدر
که بیشتر از مادر پسرش را میشناخت لبخند کمرنگی زد و گفت: «بگو پسرم … چیزی
میخوای؟!»

امیر به ماهی قرمزی که شتابزده عرض حوض را طی میکرد خیره شد و آرام گفت: «میخوام
برم جبهه». بعد از این جمله امیر، سکوت همه جا را فرا گرفت. بعد از چند لحظه مادر
سکوت را شکست و گفت: «نه،نمیشه تو مدرسه میری باید درس بخونی.» بغضی که در گلوی
امیر نشسته بود و برای شکستن لحظه شماری میکرد، از چشمان سیاهش سرازیر شد. با صدایی
که میلرزید گفت: «میخونم، به خدا میخونم خواهش میکنم اجاز بدین.»

پدر از لبه حوض بلند شد. اشکهای امیر را پاک کرد و گفت: «یه شرط داره» امیر که
انگار منتظر این جمله بود گفت: «قبوله» هر چی باشه قبوله. پدر ادامه داد: «باید
نمرات آخر سالت عالیتر از همیشه باشه» امیر صورت پدر را بوسید و به اتاقش رفت.
خوشحال بود و بیقرار؛ بیقراریاش برای رفتن بود، پا گذاشتن در راهی که آرزویش را
میکشید. روزهای امتحان یکی پس از دیگری سپری میشد و هر روز که از جلسه امتحان به
خانه میآمد، شادی و شعف موفقیت در چهرهاش موج میزد. او به خودش اطمینان داشت و
میدانست که با نمرات عالی قبول میشود.

بالاخره نتایج اعلام شد و نمرات درخشان امیر به دستش رسید. یک هفته به اعزام نیروها
به مناطق جنگی مانده بود. امیر خودش را برای رفتن آماده میکرد. هر روز لباسش را
میپوشید، سربندش را میبست، مقابل آیینه میایستاد و به خودش تبریک میگفت.

بالاخره انتظار به سر آمد و لحظه سفر فرا رسید. امیر به همراه چند نفر دیگر در میان
گل و گلاب بدرقه میشد. کاسههای آب روی زمین میریخت و اهل محل برای سلامتی آنها دعا
میکرد. اتوبوس رفت و در میان نگاه اهالی از نظر ناپدید شد.

امیر سعی میکرد هر کاری که از دستش برمیآید انجام دهد و از روزهای جبهه نهایت
استفاده را داشته باشد. تازه داشت به محیط آنجا عادت میکرد که متوجه شد به روزهای
آخر تابستان نزدیک میشود. دل کندن از جایی که پر از صفا و صمیمیت بود برایش دشوار
بهنظر میرسید. اما باید به قولی که

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.