پاورپوینت کامل آن مرد آسمانی! ۳۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آن مرد آسمانی! ۳۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آن مرد آسمانی! ۳۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آن مرد آسمانی! ۳۳ اسلاید در PowerPoint :
۲۰
این نامه را به مهربانترین پدر دنیا مینویسم:
این اولین جملهای بود که در برگه انشای خود نوشت. آن روز موضوع انشاء کلاس که از طرف معلم فارسیشان طرح شده بود این بود: «نامهای به حضرت امام خمینی بنویسید.»
احساس میکرد که این موضوع انشاء برای او و سایر همکلاسانش، خیلی بزرگتر از سن و سال و درک و فهم آنهاست! اما ناخودآگاه، شور و شوقی عجیب و غیر قابل توصیف تمام وجودش را فراگرفته بود! چون فکر میکرد به اندازهای بزرگ شده که میخواهد با بزرگترین شخصیت جهان اسلام در زمانش، صحبت کند و به او نامه بنویسد! خیلی به ذهنش فشار میآورد که بتواند متناسب با این شور و شوق و خوشحالی که تمام وجودش را پر کرده بود، برای امام، نامه بنویسد، اما هر چه فکر میکرد، جملاتی را که در شأن امام باشد و بتواند حداقل دلش و ذهنش را راضی کند، پیدا نمیکرد!
تصورش این بود که به اندازهای مهم و بزرگ شده که از او این چنین کار مهمی را خواستهاند! بالاخره هر چه بود، باید با کلماتش و جملاتش نشان میداد که این شایستگی را دارد، یا حداقل میتوانست این بیقراری درونی را که با شنیدن این موضوع انشاء پیدا کردهبود آرام نماید!
هر جملهای که به ذهنش خطور میکرد، دلش راضی نمیشد که در نامهاش خطاب به امام بنویسد! چون با تمام وجودش حس میکرد که آن جملهها و واژهها نمیتوانند بار عظمت شخصیت امام را به دوش بکشند و اوج محبت و بیقراری او را نسبت به امام ابراز نمایند!
در همین تردید و بیقراری، در حالی که ذهن و روحش در جستجوی کلمات و واژههایی بود که بتواند درونش را آرام و راضی کند و برای امام بنویسد، سرش را ناخودآگاه از روی برگه انشایش بلند کرد و به تصویر حضرت امام که بر بالای تخته سیاه کلاس، روی دیوار، نصب شده بود، خیره شد. نگاهش با چشمان نافذ و آسمانی امام گره خورد! خودش هم نفهمید که چگونه فکر و روح و ذهنش از کلاس و برگه انشا جدا شد و در آسمان نگاه امام آزاد و رها گردید! فقط یک لحظه احساس کرد که از معبر چشمان نورانی امام، تمام وجودش در فضای بیکران آن نگاههای اعجاز گونه رها شده است!
در نگاه امام، هالهای از نور و عظمت و قداست را میدید که مانند آبشار بر دل و جان تشنهاش سرازیر میشد و سیرابش میکرد! خودش را در نگاه امام چنان یافت که از عواطف سنگین و در عین حال زلال و پاک نسبت به امام، سرشار شده است!
درهمان آسمان بیکران نگاه امام، دست نورانی و آرامبخش امام را حس کرد و دید! همان دستی که بارها درتلویزیون شاهدش بود که چگونه به قلبهای بیتاب و عاشق نور میبارید و به ابراز احساسات جانها و روحهای تشنه، پاسخ میداد! یک لحظه حس کرد که این دست نوازشگر امام است که بر سر او هم کشیده میشود و تمام بیقراریهایش را آرام میکند!
احساس کرد که حالا به راحتی میتواند تمام بیقراریهایش را به دستش و قلمش وکلماتش ببخشد و جان شورانگیز و پر التهابش را به آرامش دعوت نماید! حالا به گونهای بود که با هزاران صفحه در دل کردن با امام هم آرام نمیگرفت! دستانش و قلمش برای نوشتن و انتقال این همه عشق و شور و عاطفه، بیتابی میکردند!
اما ذهن نوجوان و ساده او چگونه میتوانست این همه عواطف و درد دل زلال و سنگین را با بیان ناقصش و کلمات سادهاش بر روی کاغذ بیاورد! یک لحظه با خود اندیشید؛ اصلاً مگر کلمات و زبان دیگران که از او و همکلاسیهای او بزرگترند، توانستهاند با کلمات و جملاتشان اوج عاطفه و محبت خویش را به امام ابراز کنند و در قالب واژهها بگنجانند؟!
در آن حس و حال بسیار زیبا و آسمانی و لذتبخش،آرزو میکرد که ای کاش بزرگترین نویسنده تاریخ میشد تا حداقل بتواند گوشهای از اقیانوس محبت جوشانی را که از عمق وجودش جوشیدن گرفته بود، با امام در میان بگذارد و در نامهاش به امام بیان کند تا این قدر در حسرت ابراز نشدن این محبت نماند! اما، نه! حالا کاملاً باورش شده بود که این محبت قابل توصیف نیست! نه با قلم او و همکلاسیهایش و نه با هیچ قلم و زبان و بیان دیگر و نه در هیچ کتاب و دفتر و نامه دیگر!
این باور، مانند نیرویی معجزهگر، دستش و قلمش را از قید و بند واژهها و کلمات خارج کرد! حالا دیگر خود را در بند چگونه گفتن و نوشتن نمیدید، چون میخواست هر چه دل تنگش میخواهد برای امام بنویسد! حالا دیگر به قلمش فرمان میداد و آن را روی برگه انشاء میلغزاند و مینوشت:
«امام عزیزم! خستهترین و مهربانترین پدر دنیا! شما بهترین انسانی هستید که من در روزگار خود میشناسم! شما امید همه بیچارگان و مستضعفان و دردمندان جهان هستید! آن قدر کارهای خوب و صالح انجام دادهاید و آن قدر خدا را دوست داشتهاید که خداوند هم در زمان ما، بیشتر از همه، شما را دوست داشته و دارد و محبت شما را در قلب و جان من و همه انسانهای محروم و مستضعف، قرار داده است! امام خوب من! شما، چون عاشق خدا شدهاید، خداوند هم شما را معشوق همه خلایق خویش قرار داده است! اصلاً، شما با همه انسانهای دیگر فرق دارید! چهره شما، صدای شما، حتی نگاههای شما هم، آسمانی هستند! در حالیکه، ما در زمین گمشدهایم و راهی به آسمان نداریم! کلام شما، دستان شما و نگاه شما، می
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 