پاورپوینت کامل مهم نیست اهل کجایی؟! ۳۳ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مهم نیست اهل کجایی؟! ۳۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مهم نیست اهل کجایی؟! ۳۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل مهم نیست اهل کجایی؟! ۳۳ اسلاید در PowerPoint :

۱۲

مهم نیست اهل کجا باشی و یا از چه خانواده، طبقه و اجتماعی، مهم این است که درک درستی از آن چه که در پیرامونت اتفاق میافتد داشته باشی، درکی روشن و حاکی از آگاهی تو نسبت به آن چه که بوده، آن چه که هست و آن چه که پیش میآید.

همیشه محیط، اخبار و آگاهیهای درست را به انسان نمیدهد. بلکه این انسان است که با پیشینه ذهنی خود و نسبتی که با آگاهی و دانستن دارد به تجلیل حوادث و اتفاقات میپردازد. البته متأسفانه این تواناییها را اکثر افراد، ندارند. زیرا منابع آگاهی آنان محدود است و تمام شعاع دایره را نمیبینند همین موجب میشود تا در تصمیمگیری دچار تردید و نهایتاً قضاوت نادرست شوند. این مسئله تا زمانی که مربوط به خود انسان است چندان آسیبزا نیست. البته برای خود فرد مطمئناً دارای عوارض است اما افراد پیرامونش کمتر شامل آن میشوند، اما، متأسفانه در بیشتر موارد این ناآگاهی وعدم احاطه موجبات آسیبهای جدی در پیرامون میگردد. و خصوصاً اگر این افراد در جایگاههای تصمیم گیری باشند ودر زمانهای خاص لازم باشد تصمیمات مهمی بگیرند که آثار این تصمیمات و نظرات، طیف گستردهای از مردم را در بر میگیرند. اینکه در عرصههای گوناگون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، آموزشی و… در سطح کلان چه پیش خواهد آمد، روشن نیست. تصمیمی بدون اندیشه و عمق آگاهی در زمان اجرا به مشکلات عدیده برخورد میکند و نهایت آن چه پیش میآید شاید ده سال بعد از تصمیم، اثرات منفی خود را نشان دهد. در این چرخه، انسانهای بسیاری حذف میشوند و اندیشههای روشنی کنار گذارده میشود. زیرا فرصت حضور و بیان پیدا نمیکنند. البته نه این که نمیتوانند حرف بزنند، حرف میزنند اما صدای آنها صدایی نیست که مقبول طبع طیف گستردهای باشد. و این که چرا مقبول نیست تنها به این دلیل است که سطوح آگاهی متفاوتند به همین دلیل یکی از روشهای اصلی، مؤثر و بدون خطای دولتهای استعمارگر به منظور عقب نگاه داشتن ملتها استفاده از روش پراکندن اطلاعات نادرست و هدایت اخبار است. شبکههای خبری همه جا پراکنده هستند و خبر را آن گونه که دستور گرفتهاند،نه آن گونه که هست، مطرح میکنند. در این فضا، اگر ملتی هوشیار نباشد، موجبات تفرقه و از درون تهی شدنش را فراهم میکند و رنجی ازاین بالاتر نیست که کسی ناآگاهانه خانهای را ویران کند که همسر و فرزندانش، شرافت و ایمانش، فرهنگ و حرمتش در آن جای گرفته است.

اگر چه این مسئله توسط بسیاری از اندیشمندان، متفکران و متعلمان کشور ما بارها و در زمانهای گوناگون مطرح شده و خطر آن گوشزد گردیده است اما، با وجود این که طیفی گسترده از مردم به آگاهی نسبی رسیدهاند، باز هم این تهدید آثار مخرب خود را نشان میدهد و این یعنی این که ما هنوز آسیب پذیریم. گفتم از مصادیق بگویم؛ از استاد که در زمانی پای به عرصه وجود نهاد، رشد یافت و مراتب کمال را سپری کرد که نه قرار بود شناخته شود و نه اهل خود را شناساندن بود. و در نهایت همه این ناشناس بودن میدانست دیروز، امروز و فردایش به آراء او و تلاش شبانهروزهای که برای شناساندن اندیشههای نادرست مینماید محتاج است. فقر و غربتی که بدان دچارش کرده بودند هرگز مانع حرکت او نبود. شانه به شانه متفکران غرب و شرق و گاه از فراز با آنان به گفتگو و تبادل نظر میپرداخت تا بگوید آن چه را که میداند. یک دانشمند، فیلسوف و عالمی که نه حوزه میشناختش، نه دانشگاه و از هر دو سو درتنگنا بود. با این حال استاد باز هم مینوشت برای فردایی نزدیک. انقلاب شد اما مثل پیش از آن هنوز برخی او را به استادی قبول نداشتند. و این که چرا، سؤالی ست که هنوز بیجواب مانده است. اما، دیر زمانی از پیروزی مردم نگذشته بود که دشمن یکی از ریشههای عمیق ملی ما را که بیش از ما به او و اهمیت آثارش آگاه بود از میان ما برداشت. و او مظلومانه به شهادت رسید. توسط عدهای که مزدور دشمنان ما بودند. اما به هر حال این حادثه اتفاق افتاد. و پس از آن تازه زمان آن فرا رسیده بود که از خود بپرسیم واقعاً مطهری که بود که با این سرعت به شهادت رسانده شد؟ و چرا او را برای شهادت انتخاب کردند؟ آیا او بیش از یک معلم و یک طلبه بود؟ او که بود؟!

و این حوادث ناگوار زنجیرهای که منجر به شهادت یک یک بزرگان میشد ادامه پیدا کرد. از درون، ما در حال بحث و جدل پیرامون مسائلی بودیم که دیگران برایمان تجویز میکردند و از برون دشمن برای همه اندیشههای بارور ما طرح ترور میریخت و شاید نوک پیکان بسیاری از این ترورها آنانی بودند که از زخم زبان برخی از ما در امان نبودند. درست مثل استاد شهید دکتر بهشتی. جریان تلخی دیگر، داستانی سراسر مظلومیت و ایثار؛ مردی که آموخته بود باید از خود بگذرد. او، با آن دیروز سرشار از مبارزه و نبرد؛ از مسجد هامبورگ تا کلاس درس زبانهای خارجه؛ او با همه تلاش روز و شبش در راه پویایی انقلابی که نوخواسته بود، انقلابی علیه ظلم و تمامیت استکبار. عجیب نیست اگر دوباره رسانهها او را هدف گرفته باشند، رسانههایی که در بین ما بودند ولی از ما نبودند، مانند کشندگان استاد شهید مطهری. عجیب نیست اگر بر سر راه دکتر، سنگها انداخته باشند و عجیب نیست اگر او سنگ زیرینی گشته بود برای همه رنجها و تهمتهایی که نثارش میشد و باز هم عجیب نیست که