پاورپوینت کامل خانه تکانی باورها ۱۳ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خانه تکانی باورها ۱۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خانه تکانی باورها ۱۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل خانه تکانی باورها ۱۳ اسلاید در PowerPoint :

۲۸

از همان هنگام که چشم به جهان میگشاییم، همان وقت که با ضرب دستهای پرستار، اکسیژن به ریههایمان راه پیدا میکند، آرام آرام یادگیری آغاز میشود، از همان ابتدا میفهمیم که اگر گرسنهایم دهانمان را این طرف و آن طرف بچرخانیم و زبانمان را بیرون بیاوریم و اگر دلمان برای مادر تنگ شد گریه کنیم و در آغوش هیچ کس آرام نگیریم. از همان ماههای اول یاد میگیریم با گفتن دست دستی، دست بزنیم و با سَرسری، سرمان را به این سو و آن سو حرکت دهیم و باز بزرگتر میشویم و بیشتر یاد میگیریم، کم کم از حواس پنجگانهمان با خبر میشویم و آرام آرام دستورهای مختلفی از مغز میگیریم و دراین داد و ستدهای حواس پنجگانه و مغز، نظامی در وجودمان شروع به شکلگیری میکند، بدون اینکه خودمان متوجه باشیم. هر رشته فکری که در ذهنمان تولید میشود ناخودآگاه در مغز میماند و روز به روز دریافتهای ما بایگانی میشود و اطلاعاتی که از اطراف دریافت میکنیم در مغزمان به صورت یک باور باقی میماند. بزرگ و بزرگتر میشویم و باورهای مختلف در ذهنمان جان میگیرد، خطا میکنیم و یاد میگیریم و پیش میرویم، خطاهایمان را جبران میکنیم و یاد میگیریم و پیش میرویم.

و اینطور بود که از آغاز، حرفها و نصیحتها و کنایههای دیگران یا عکسالعملها، برخوردها و انعکاسهای بیرونی افراد، روی نظام باورهایمان تأثیر میگذاشت و ما بیخبر از همه جا در مسیر رودخانه عمر پیش میرفتیم. روزی برادر سرزنشمان کرد چون نتوانستیم میز را جا به جا کنیم، یا روزی که مادربزرگ وادارمان کرد آرام باشیم و عروسک بازی نکنیم و سرانجام روزی آمد که در آغوش دوستانه پدر جایمان نبود. انعکاسها یکی پس از دیگری، به وسیله ضمیر ناخودآگاهمان ساختمان پیچیدهای را میساخت که آجرهای آن ساختمان، باورهایمان بود،باورمان نسبت به خدا، باورمان نسبت به زندگی، باورمان نسبت به اطرافیان و بالاخره باورمان نسبت به «دختر» بودن و این آغاز راه بود. باورهایی که گاه ما را به مرز شکستنزدیک میکرد و در ساختن روحیهمان نقش بسزایی داشت، باورهایی که گاه نمیدانستیم، چگونه شکل گرفته است و از کجا سررش