پاورپوینت کامل به دل نگیرید ۱۲ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل به دل نگیرید ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل به دل نگیرید ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل به دل نگیرید ۱۲ اسلاید در PowerPoint :

۸

فکر میکنی ماجرای دل و دلدادگی، حکایت فرار از قلبها، قصه ندیده گرفتن و لگدمال کردن دلها، دعوای دل و عقل و خلاصه موضوع جدال آدمها با قلب و دل و عقلشان بحث تازهای است؟ گمان میکنی فقط من و تو هستیم که در انتخاب میان دل و عقلمان حیران میمانیم و تعادل نداریم؟

از آن روز که پدر همه ما حضرت «آدم»، نتوانست بین خواستهعقل و خواسته دلش تعادل برقرار کند و بهتر تصمیم بگیرد، این ماجرا آغاز شد. عقل میگفت: توی بهشت خدا بمان و برای خودت دردسر درست نکن، دل میگفت: یک خوشه گندم که چیزی نیست، با خوردن آن عمر جاودانه پیدا میکنی؛ عقل میگفت: مگر خدا به تو نگفته است به طرف این گندمهای دلفریب نرو! دل میگفت: یک دانه گندم که این همه دعوا ندارد، خدا که آن را بر تو حرام نکرده است. عقل میگفت: هم کار دست خودت میدهی و هم فرزندان و نسل خودت را گرفتار میکنی. میلیاردها نفر بعد از تو باید آواره زمین بشوند، خودت و نسل خودت را از بهشت محروم نکن. دل میگفت: چقدر معطل میکنی، کس دیگری از راه میرسد و گندم را میخورد. مگر دوست نداشتی همیشه زنده و جوان و سرحال باشی؟ عقل میگفت: خدا بهتر میدانسته که صلاح تو در چیست؟

دل و عقل همینطور با هم کلنجار میرفتند و دعوا میکردند و تا مادرمان «حوا» برسد، دل شوهرش کار دست همه ما داده بود و دانه گندم. زیر دندانهای «آدم» علیهالسلام جویده شده بود. عقل نگاهی به دل انداخت که پیروزمندانه لبخند میزد؛ خسته و عرق ریزان کنار دیوار بهشت افتاد و به پایین رفتن آدم و حوا و گرفتار شدن آنها در زمین خیره ماند. حالا آدم نه فقط عمر جاویدان نداشت، بلکه «زمینی» هم شده بود، باید برای خودش آتش درست میکرد که گرم شود. لباس میدوخت تا پوشیده بماند. غذا پیدا میکرد تا از گرسنگی نمیرد. غاری پیدا میکرد تا شبها به آن پناه ببرد و بخوابد. وای..