پاورپوینت کامل سؤال های بی جواب ۲۴ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سؤال های بی جواب ۲۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سؤال های بی جواب ۲۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل سؤال های بی جواب ۲۴ اسلاید در PowerPoint :

۱۴

– سلام مامان

سلام خسته نباشی. چرا گرفته ای؟

– چیزی نیست.

بعد از این که دست و صورتم را شستم تلویزیون را روشن کردم.

سلام بابا

سلام خوبی؟

– خدا را شکر

مامان سینی چای را آورد و گفت: «نمی دانم چرا مهدی این قدر گرفته و ناراحته؟»

پدرم به من نگاه کرد و گفت: «چی شده؟»

گفتم: «دوستم مهرداد، یادتون هست؟»

پدرم لیوان چای را برداشت و گفت: «آره همون که با هم باشگاه می رفتید.»

مامان گفت: «بعد از این که دانشگاه قبول نشد نمی خواست برود سربازی. بالاخره چی کار کرد؟ مثل این که توی یک مکانیکی مشغول کار بود.»

– «آره»

پدرم پرسید: «خب چطور شد؟ برایش مشکلی پیش آمده؟»

– «فوت کرده.»

پدر و مادر هر دو با تعجب تکرار کردند: «فوت کرده؟»

مامان پرسید: «آخه چرا؟ چطوری؟»

– «معتاد بوده. از بچه ها شنیدم توی این دو سه ساله آخر بدجوری گرفتار مواد شده بود. چند وقتی بوده که تزریق می کرده. توی یکی از همین تزریق ها هم می میرد. دیروز جنازه اش را توی حیاط خلوت خونه شون پیدا می کنند. ظاهراً کسی خانه نبوده و او تنها بوده. الان هم جنازه اش پزشکی قانونی است.»

مامان گفت: «چقدر حیف، طفلکی پدر و مادرش؛ این همه زحمت بکش بچه بزرگ کن آخر سر هم این طوری.»

گفتم: «نمی دونم چرا این طوری شد؟ اهل ورزش بود؛ درسش هم بدک نبود. بعد از سربازی می توانست برود دانشگاه یا اصلاً همون ورزش را ادامه می داد. نمی دانم چرا همه چیز را ول کرد. نه درسش را خواند؛ نه سربازی رفت. باشگاه هم چند سال بود که نمی آمد.»

پدرم گفت: «جوان های این دوره زمونه بد شدند. به جای این که از سرمایه جوانیشون استفاده کنند برای رسیدن به یه زندگی خوب تلاش کنند می افتند توی خط کارهایی که هم خودشونو نابود می کند هم خانواده شونو، هم بقیه جوان های مثل خودشونو. بیچاره پدر و مادرش …

– «بابا! چرا این طوری شد؟ خانواده خوبی داشت؛ اصلاً فکر نمی کردم اهل این برنامه ها شود.»

– می دونی بابا! الان دیگه مثل قدیما نیست. قدیما مشکل کار و خونه و هزار جور مشکل ریز و درشت دیگه نبود. تکنولوژی این قدر توی زندگیا نبود. جوون ها خیلی راحت انتخاب می کردند. هم دوستشونو هم همسرشونو، هم شغل شونو. تنوع فکر و رفتار و ایده و نظر خیلی کم بود. همه به یه قالب سنتی پایبند بودند. اما الان جوون ها درگیر یه دنیای پیچیده اند. دنیایی که خیلی رنگارنگه و تودرتو است که نمی شود به این راحتی شناختشون. به اضافه این که جوونا باید اول خودشونو بشناسند باید اول بدونند کی هستند؟ می خواهند چی کار کنند؟ چه چکاره شوند؟ چطوری زندگی کنند؟ نقششونو توی جامعه، خانواده و … تعریف کنند. بعد برای اون چیزی که دلشون می خواد برنامه ریزی کنند. تلاش کنند. زحمت بکش. بدون زحمت چیزی به دست نمی اید.

اما جوونا دنبال یه لقمه حاضر و آماده هستند.

– «خب بابا! اینا چه ربطی به اعتیاد داره؟»

– «ربطش این است که سردرگمی و نامشخص بودن مسیر زندگی و این که هیچ مسؤولیتی بر عهده آدم نباشد و آدم هیچ نقشی برای خودش تعریف نکرده باشد، آدم را سرخورده و خسته می کند. وقتی ذهن یه جوون پر از سؤالای بی جواب باشد، وقتی ندونه کیه؟ چه کاره است؟ می خواد چی کار کنه و چطوری زندگی کنه؟ اون وقت برنامه ریزی هم نداره، علاقمند کاری هم نیست شاید یه مدتی دنبال چیزی برود اما خیلی زود نصف و نیمه ول می کنه. انگیزه ای نداره که تلاش کنه. پس موفق هم نمی شه. توی هیچ کدوم از انتخاباش موفق نمی شه؛ نه توی شغل، نه توی اجتماع و جامعه، نه توی انتخاب همسر و خانواده. توی هیچ کدوم. آن وقت احساس می کنه مفید نیست، عمرش داره به بطالت می گذرد. آن وقت دست به کارهایی می زند که تمام دل مشغولی هاش را فراموش کند …»

– «یعنی همه کسانی که معتاد می شوند این طوریند؟»

– «