پاورپوینت کامل در چرخه نباشی خواهی مرد ۱۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل در چرخه نباشی خواهی مرد ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل در چرخه نباشی خواهی مرد ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل در چرخه نباشی خواهی مرد ۱۴ اسلاید در PowerPoint :

۶

نگاهش را به خیابون دوخته بود. ماشین ها که هنوز تک و توک چراغ هایشان روشن بود با سرعت از کنار اتوبوس می گذشتند. عبور عابران عجول با چشمانی خواب آلود، چراغ قرمز چهار راه، صف طولانی نانوایی سر نبش، دانشگاه، مدرسه ابتدایی، رد شدن عابر از روی میله های زیر پل عابر پیاده، بچه های کوچولوی خواب و بیدار دست در دست مادرانشان، مسافران آویزان و خلاصه تکرار مکررات همه چیز مثل همیشه از مقابل چشمانش رژه می رفت. بی تفاوت به ساعتش نگاه کرد. عقربکهای بی انصاف مثل همیشه به دنبال هم می دویدند. در یک مسیر مکرر و بدون زاویه.

سرش را بلند کرد. پیرزنی رنجور به زور خود را روی پا نگه داشته بود. نفهمیده بود چه مدتی است پیر زن بالای سرش ایستاده خود را تکانی داد. نگاهش دوباره بی تفاوت شد. انگار نمی خواست از دایره مکررات خارج شود. سرش را در میان اورکتش فرو برد و چشمانش را بست.

خانم! آخر خطه … پیاده نمی شی؟

چشمهایش را باز کرد. از پیر زن خبری نبود راننده دوباره تکرار کرد: آخر خطه!

با عجله خود را پرت کرد وسط پیاده رو. ساعت اول حافظ شناسی داشت. استاد ادیب با صورتی مهربان و چشمانی نافذ عینکش را روی چشمانش گذاشت و به رسم همیشه خود نیت کرد و دیوان حافظ را گشود:

آنکه فکرش گره از کار جهان بگشاید

گو در این کار بفرما نظری بهتر از این

ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق

برو ای خواجه عاقل هنری بهتر از این

طنین صدای استاد در کلاس پیچید و رفت توی سرش و اون رو با خود برد. یک دفعه یاد پیرزن توی اتوبوس افتاد. یک کم توی دلش لرزید. زیر لب تکرار کرد: … جز غم چه هنر دارد عشق؟!

غروب بود.توی خیابون ماشین ها آسه آسه توی ترافیک خودشون رو جلو می کشیدند. معلوم نبود چرا اینقدر ترافیک شده بود. می گفتند چند متر جلوتر تصادفی اتفاق افتاده. راننده از کنار چند ماشین که کنار خیابون پارک کرده بودند، گذشت.

سرش رو بیرون برد و پرسید: چی شه؟ مردی که بهش می اومد راننده آمبولانس باشه گفت: یه ماشین عابری رو زیر گرفته و به جای این که ایست کنه و او رو به بیمارستان برسونه ولش کرده وسط خیابون و سایر ماشین ها توی هوای گرگ و میش غروب بدن نیمه جون عابر رو دوباره زیر گ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.