پاورپوینت کامل یک دوست ۱۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل یک دوست ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل یک دوست ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل یک دوست ۱۲ اسلاید در PowerPoint :

۲۴

شب شده بود و همه خوابیده بودند اما در اتاق تاریک خانه، زهرا هنوز بیدار بود و به پایین در، که روشنایی از آن بیرون می زد، چشم دوخته بود. خواهر کوچکترش که در کنارش دراز کشیده بود، رو اندازش را پس زده بود. زهرا خم شد، صورتش را بوسید و او را در جایش مرتب کرد.

یکدفعه صدای ترمز ماشینی در خیابان، او را ترساند. بلند شد و در رختخوابش نشست. در اتاق باز شد. پدر بود. زهرا گفت: «سلام بابا!»

– سلام دختر گلم! ترسیدی بابا؟

– آره؟!

– عیب نداره، چیزی نیست. حالا بگیر بخواب. موقع سحر صدایت می کنم. راستی، قبل از خواب. بسم الله یادت نره!

– چَشم بابا!

پدر جلو آمد و دستی بر سر دخترش کشید. زهرا زیر لب بسم الله گفت و چشم هایش را بست.

¯

صبح شده بود. زهرا چشم هایش را باز کرد و از رختخواب بیرون آمد و به کنار پنجره رفت. در خیابان، ماشین ها پشت سر هم رد می شدند. به طرف آشپزخانه رفت. صدای ظرف شستن مادر از آنجا می آمد.

– سلام مادر.

مادر رو به او برگشت و لبخند زد.

– سلام صبح بخیر. موقع سحر چرا بلند نشدی؟ بابا صدایت کرد. می خواستیم اولین روز ماه مبارک را با هم سحری بخوریم.

– خوابم می آمد مادر!

– عیب نداره. حالا برو دست و صورتت را بشور تا صبحانه ات را بدهم.

– صبحانه … آخه دوست دارم من هم …

– فهمیدم، روزه بگیری. اما قول بده هر وقت گرسنه ات شد، خبرم کنی.

– چَشم مادر!

مادر برگشت و به کار شستن ادامه داد. زهرا کنار او رفت و گفت:

– مادر، دیشب بابا اصلاً نخوابید.

– شما از کجا متوجه شدی که او نخوابید؟

– خودم دیدمش. تازه با من حرف هم زد!

– به به! پس شب ها اینجا اتفاقاتی می افتد که ما بی خبریم!

– مادر، بابا هر شب چه کار می کند؟

مادر رو به او خم شد و گفت: «الان که ماه مبارک است و باید همه سحر بیدار شوند». ولی قبل از این ماه هم پدر شب ها بیدار می شود و با دوستش حرف می زند

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.