پاورپوینت کامل ردیف آخر …! ۱۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ردیف آخر …! ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ردیف آخر …! ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ردیف آخر …! ۱۸ اسلاید در PowerPoint :
۱۰
در ایستگاه اتوبوس ایستاده بودم که یاد مقاله ها و گزارش هایی که باید می نوشتم و ننوشته بودم افتادم. همین طور که در ذهنم برای روزهای اینده برنامه ریزی می کردم به آدم ها، ساختمان ها و ماشین های اطراف نگاه می کردم و به نور سرخ رنگ خورشید که آرام آرام، دست هایش را از سر شهر برمی داشت و آخرین رمق هایش را روی قله کوه می دیدم و روی طبقات بالای آپارتمان ها. غروب زیبایی بود و حسابی حواس من را به خودش جمع کرده بود که یک دفعه به یاد آوردم امروز روز ۱۹ ماه رمضان است.روز نوزدهم از صبح که بیرون آمده بودم فراموش کرده بودم که امروز روز نوزدهم است. یاد صبح افتادم که با چه اندوهی از خانه خارج شده بودم.
چرا یادم رفته بود امروز، روز نوزدهم ماه مبارک رمضان است؟ نگاهی به اطراف می اندازم و … اتوبوس می اید و من سوار می شوم. محض اطمینان از خانمی که صندلی ردیف اول نشسته می پرسم خانم انقلابِ؟ در حالی که زورش می اید جواب بدهد می گوید: آره.
و من ردیف آخر کنار دست یک خانم می نشینم.
به آدم ها و به ساختمان ها نگاه می کنم.
چند نفر از آدم هایی که اینجا هستند حواسشون هست که امروز غروب روز ۱۹ ماه مبارک رمضان است؟ این جا کشور شیعه است؟ کشور مولا؟ این شهر، این ساختمان ها، بوی علی می دهد؟ این شهر، این ساختمان ها، به کجا شبیه اند، به مدینه یا به کوفه؟
گوشه شهر همه سیرند. این قدر سیر که روزه بودن اینجا معنی ندارد. این گوشه شهر بوی کوفه می اید. بوی غربت علی و اون گوشه شهر اون طرف …
از کنار ساختمان سابق سازمان ملل می گذریم و به آموزشگاه کشتیرانی جمهوری اسلامی می رسیم پارچه سیاه رنگی که اسم علی بن ابی طالب(ع) را به رنگ قرمز رویش نوشته اند خودنمایی می کند. خنده ام می گیرد و اشکی که از گوشه چشم هایم می خواهد بلغزد اما نمی تواند می خواهد غربت کسی را بگوید. غربت علی(ع)؟ غربت عدالت؟ غربت زینب(س) …
سر میدان هفت تیر خانم بغل دستیم پیاده می شود و من کنار پنجره اتوبوس می نشینم. دنبال علامتی می گردم که نشان بدهد امروز نوزدهم ماه رمضان است.
آفتاب غروب کرده. غروب روز نوزدهم ماه مبارک رمضان از کنار ساختمان سابق سازمان مرکزی دانشگاه علامه طباطبائی(ره) که می گذریم درد سراپای وجودم را در آغوش می گیرد. دانشجوی دانشگاه علامه هستم اما از علامه چه می دانم؟ خجالت زده هستم.
آفتاب غروب کرده است. به اذان، به افطار، به لحظه خداحافظی نزدیک می شویم. خود بودم که یک بار به اهل درد می گفتم: «آقا(عج) هیچ جا به اندازه میدان خودش غریب نیست.» و من چقدر اینجا احساس تنهایی می کنم همین جا بود که یک بار، بزرگ همتی به من گفت با چشم های پر از اشک «خانم دو تا بلیط داری به من بدهی من خودمو تا آزادی برسانم؟» حتی یک سکه ده توم
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 