پاورپوینت کامل روزی جنگی بود;فلش بکی «از دلاوری های فرزندان میهن» ۲۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل روزی جنگی بود;فلش بکی «از دلاوری های فرزندان میهن» ۲۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روزی جنگی بود;فلش بکی «از دلاوری های فرزندان میهن» ۲۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل روزی جنگی بود;فلش بکی «از دلاوری های فرزندان میهن» ۲۸ اسلاید در PowerPoint :

۲۴

منبع سایت راهیان نور

اشاره:

دلم نیامد توی مطلب دست ببرم. بگذار مدیر مسئول هر چه می خواهد بگوید . بگذار هر که هرچه می خواهد بگوید. تلخ یا شیرین…

از زیر باران که رد می شوی، از زیر رگبار تند قطرات، قطره هایی روی تو می افتند، قطره هایی روی درخت، قطره هایی روی زمین. اما صاعقه را به هر کجا هم که بگیرد همه می بینندش.

یکم: روزهایی که روزنامه ها پر بود از محکوم کردن ها و اعلام موافقت کردن ها؛ روزهای درست پس از پیروزی انقلاب؛ روزهایی که هر گوشه از این کشور را به تعداد حزب هایش می شناختند، نه تعداد نفوسش، یک نفر با ریش بلند و سر تاس و دکترای فیزیک پلاسما، یک گوشه ای از این خاک منتظر بود تا هلی کوپتر بیاید و زخمی هایی را که توی بیمارستان پر بودند، از بیمارستان به جای دیگر، جایی دور از گلوله های احزاب منتقل کند و بعد از مدت ها، بالاخره هلی کوپتر آمد.

آمد و سقوط کرد و چمران را در غم خودش تنها گذاشت. هلی کوپتر به دیوارهای اطراف بیمارستان خورده بود و پره هایش هم چنان می گشت و زخمی ها وکشته های اطرافش را تکه تکه می کرد و چمران فقط نگاه می کرد و یک پرستار فقط جیغ می کشید و در تهران هیچ کس نمی دانست در کردستان چه خبر است و کسی باور نمی کرد که زود، خیلی زود، جنگی در پیش خواهد بود. همه به یک درگیری جدایی طلبانه که به زودی حل و فصل خواهد شد فکر می کردند.

دوم: کشور نه چندان پهناوری در همسایگی ایران است. در۳۱ شهریورماه ۱۳۵۹، وقتی هواپیماهای عراقی از روی خاک این کشور بلند شدند و یک باره به تمامی پایگاه های هوایی ایران حمله کردند و هرچه را که توانستند از میان بردند، جنگ دیگری رسماً شروع شده بود و درگیری های مرزی گه گاه و حمایت عراق از بعضی احزاب خوزستان و کردستان معنا پیدا کرده بود. یک گلوله ی گلوگیر سرد و سربی داشت همه را خفه می کرد. و انگار کسی نبود تا اندکی از درشتی و سرمای این گلوله بکاهد.

سوم: امام مردم با مردم سخن گفت. آرام شان کرد. دانستند که او هم با آنها است. دانستند که خدا هم با آنها است، که همواره با آنان است، که ظلم نمی کنند و ظلم نمی کشند. اما هنوز ته مزه ای از آن بغض در گلوها مانده بود. تا اینکه یکی از فرماندهان نیروی هوایی، رو به دوربین تلویزیون، قرص و محکم گفت: «صدام کیه؟ به ولای علی صدام باشه یا هر کس دیگه به خاک سیاه می نشونیمش.» و ته مانده ی بغض هم دیگر از میان رفت. خبر بعدی خبر بمباران پایگاه های هوایی عراق بود. عملیاتی با تنها یک مورد تلفات و صد درصد موفق. این نشان می داد که فکوری به قولش عمل کرده بود. نشان می داد که عراق نتوانسته بود، ضربه ی مهلکی به نیروی هوایی بزند. نشان می داد که قرار به ایستادن است، نه باج دادن یا ضجه زدن.

چهارم: ارتشی که آخرین خاطره ی جنگی که در حافظه اش مانده بود، مزدوری در جنگ ظفار بود و امرایش پس از انقلاب رهایش کرده بودند یا عزل شده بودند و بسیاری برای از هم پاشیدنش نقشه می کشیدند، حق داشت هنوز نتواند خوب بجنگد. حق داشت که نداند چه باید کرد. حق داشت که به فرمان رئیس جمهوری عمل کند که می خواست به سیاق اشکانیان بجنگد؛ یک عقب نشینی و بعد غافل گیری و هیچ کس هم نبود تا به این رئیس جمهور اشکانی بگوید این عقب نشینی که روی نقشه یک وجب است، در عمل چقدر است.

ارتش خسته منتظر خون تازه بود که در رگش تزریق شود و چهل نفر، چهل نفر از اعضای ارتش بیست میلیونی، چهل نفر دانشجو که به خودشان می گفتند دانشجوی خط امام، پذیرفتند که این خون تازه شوند. خبر ساده بود «چهل نفر از دانشجویان خط امام به فرماندهی حسین علم الهدی در هویزه به شهادت رسیدند.» پشت خبر هم این بود: چهل نفر از دانشجویان خط امام، رفتند تا کمبود نیرو را در جبهه ها کم تر کنند. در ارتش هنوز جایی برای حضور نیروهای مردمی پیش بینی نشده بود، هیچ جایی مگر جلوی خاکریز. به نیروهای مردمی گفته می شد «شما می توانید جلوی خاکریزها باشید و خط را بشکنید تا ارتش از پشت سر حمایت کند.» این چهل نفر هم رفتند تا خط را بشکنند و شکستند و عراقی ها عقب رفتند و این چهل تن جلو رفتند. عقب، جلو، عقب، جلو، بعد اتفاقی افتاد. ارتش نتوانست پشتیبانی کند، این چهل نفر جلوتر از آن رفته بودند که بشود ازشان پشتیبانی کرد، بعد عراقی ها این چهل نفر را محاصره کردند. کسی سر تسلیم نداشت. عراقی ها، خیلی بیش از این که خیالشان می رسید، معطل شدند، ای

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.