پاورپوینت کامل وقتی فتنه می آید (قسمت سوم) ۳۷ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل وقتی فتنه می آید (قسمت سوم) ۳۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل وقتی فتنه می آید (قسمت سوم) ۳۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل وقتی فتنه می آید (قسمت سوم) ۳۷ اسلاید در PowerPoint :

۲۶

استاد حسن رحیم پور ازغدی در خصوص فتنه های زمان حکومت امیرالمومنین علی(ع) و منحرف شدن بسیاری از سابقه داران جهاد و شهادت(خواص) و در پی آن مردم، و تطبیق آن با زمان حاضر سخنرانی طولانی داشته اند که از شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی پخش شد.

با توجه به اهمیت این بحث، خلاصه ای از آن را طی چند شماره به محضرتان ارائه کردیم و این قسمت پایانی می باشد.

عایشه

جناب عایشه از همسران پیامبر(ص) بودند و به عنوان ام المومنین شناخته شده اند. با این که جناب عایشه با علی بن ابیطالب(ع) درگیر شدند ولی حضرت علی(ع) احترام ایشان را نگه داشتند و حتی بعد از جنگ که جناب عایشه اسیر شدند امیرالمومنین اجازه ندادند که کوچک ترین اهانتی به ایشان شود. دو برادر عایشه یعنی دو پسر ابوبکر جزء یاران و شیعیان حضرت علی(ع) بودند. جناب محمدبن ابی بکر پسر ابوبکر و پسر خوانده ی حضرت علی(ع) و از شیعیان خاص حضرت بودند و شهید شدند و در نهج البلاغه آمده است که حضرت علی(ع) برای محمدبن ابوبکر روضه خواندند و وقتی ایشان به شهادت رسیدند برای او گریه کردند.

دو پسر ابوبکر در جنگ جمل در جبهه ی حضرت علی(ع) بودند و خواهرشان عایشه در جبهه ی مخالف بود که قبل از جنگ حضرت علی(ع) به محمد فرمودند: برو با خواهرت صحبت نموده و او را نصیحت کن. طلحه و زبیر نامه ای به جناب عایشه می نویسند و نامه را از طریق عبدالله بن زبیر می فرستند و به عایشه می گویند که به ما ملحق شوید تا جلوی حضرت امیر(ع) بایستیم.

جناب ام سلمه در مکه حضور داشتند و آنجا جریان را می فهمند و مطلع می شوند که آن ها به مکه آمدند و آنجا جمع شدند و به سمت بصره حرکت کردند و قصد تصرف بصره را دارند. ام سلمه متوجه می شود که آن ها توطئه ای علیه حضرت علی(ع) و حکومت آن در سر دارن پس شروع می کنند به افشاگری و سخنرانی به نفع امام علی(ع) و به مردم می گویند که ای مردم حق ندارید بیعتی را که خودتان بستید و به حق است را بشکنید و با حضرت امیر درگیر شوید. به جناب عایشه خبر می رسد که جناب ام سلمه مردم را به نفع علی(ع) می شوراند و در برابر شما ایستاده است. جناب عایشه به دیدن جناب ام سلمه می اید و به او می گوید ای دختر ابوامیه تو نخستین زن از زنان هاجر رسول خدا هستی تو از بزرگان اهل بیت پیغمبری و بیشترین ایات الهی در خانه ی تو بر پیامبر نازل شده. ام سلمه گفت: منظور

جناب عایشه گفت: شنیدم که عثمان خلیفه سوم اگر چه اشکالاتی داشته اما به ناحق به قتل رسیده است.

ام سلمه گفت: شما که خودتان جزو مخالفان عثمان بودید چگونه است که حال با عنوان گرفتن انتقام عثمان در برابر علی ایستاده ای.

سپس ام سلمه شروع کرد به یادآوری برای عایشه و می گوید که یادت می اید که پیامبر(ص) در مورد علی(ع) چه گفتند و… عایشه هم سخنان ام سلمه را تایید می کند و می گوید آری همه ی اینها را به خاطر دارم.

ام سلمه گفت: پس این چه شورش و قیامی است که علیه حکومت مشروع علی برپا کرده اید.

عایشه پاسخ می دهد که نظر من اصلاح برخی مشکلاتی است که باید حل شود.

ام سلمه می گوید دیگر با خودت است هر تصمیمی بگیری مختاری.

سپس ام سلمه نامه ای به امیرالمومنین(ع) نوشتند و نقشه ی توطئه ی آنان را بازگو کردند.

(در جایی حضرت علی(ع) در سخنرانی می فرمایند: کسانی که به اسم خون عثمان سخن می گویند می دانند که بعضی از خودشان در خون عثمان دست داشتند و من تنها کسی بودم که برای مهار شورش و جلوگیری از قتل خلیفه اقدام کردم.)

جناب عایشه فرمود: آری من به عثمان معترض و منتقد بودم اما شنیده ام که عثمان قبل از کشته شدن توبه کرده بود و با این وجود دلیلی برای کشته شدنش نبوده.

حضرت امیر در پاسخ فرمودند: ما با هم به دنبال قاتلین خلیفه خواهیم گشت.

مقدس نادان

بین راه حضرت امیر(ع) در ربذه توقف کردند و افرادی را برای جمع آوری نیرو به قسمت های مختلف فرستادند از جمله از حاکم کوفه ابوموسی اشعری درخواست نیرو کردند. (ابوموسی اشعری از زمان خلیفه ی قبل حاکم کوفه بود. هنگامی که حضرت امیر به خلافت رسیدند تصمیم گرفتند ابوموسی را از کار برکنار کنند اما به گفته ی مالک اشتر و عده ای از یارانشان از این کار منصرف شدند.)

حضرت در نامه ای از ابوموسی خواستند تا مردم کوفه را بسیج کنند و برای یاری دادن به بصره بفرستند. ابوموسی اشعری این درخواست را رد کرد و گفت: با کدام حجت شرعی اصحاب در برابر اصحاب بایستند. شما اولین مسلمان هستید و در طرف مقابل شما ام المومنین، طلحه و زبیر قرار دارند. جنگ مسلمان با مسلمان، این جنگ شبهه شرعی دارد و به مردم گفت: ما بی طرفیم و به هیچ یک از دو طرف ملحق نخواهیم شد.

حضرت امیر(ع) فرمودند: این جنگ را بر ما تحمیل کردند و شما باید طرفدار حق باشید.

حضرت امیر(ع) طی دو نامه از ابوموسی درخواست کمک کردند اما ابوموسی اعتنا نکرد سپس حضرت محمدبن ابوبکر را به کوفه فرستادند و ابوموسی را عزلش کردند و در مقابل این کار، ابوموسی اشعری شروع کرد به مخالفت کردن و سخنرانی بر ضد حضرت علی(ع) و بین مردم فتنه انداخت.

حضرت امیر(ع) نامه ای به حاکمشان در کوفه فرستادند و از ایشان خواستند تا با مذاکره و نصیحت با شورشیان رفتار کنند و تحریکشان نکند. اما شورشیان اعتنایی نکردند و هنگامی که بصره را اشغال نمودند حاکم بصره عثمان بن حنیف را دستگیر کردند.

۷۰ ، ۸۰ نفر از مسئولین شهر را که از طرف حضرت امیر(ع) بودند به شهادت رساندند، سپس سر و صورت عثمان بن حنیف را تراشیدند و او را با حالت تحقیر به نزد حضرت فرستادند. هنگامی که عثمان نزد امیرالمومنین(ع) آمد گفت: آقا هنگامی که از پیش شما رفتم یک پیرمرد باوقاری بودم و حال مثل یک پسربچه برگشته ام. و حضرت سه بار انالله و انا الیه راجعون گفتند.

زمانی که شهر بصره را فتح کردند هنگام نمازجماعت بر سر این که چه کسی