پاورپوینت کامل «شیخیه »، بستر پیدایش بابیت و بهائیت ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل «شیخیه »، بستر پیدایش بابیت و بهائیت ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل «شیخیه »، بستر پیدایش بابیت و بهائیت ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل «شیخیه »، بستر پیدایش بابیت و بهائیت ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint :
۱
یادآوری
در بخش فرقه شناسی این فصلنامه با موضوع «مهدویت و فرقه های انحرافی » دو
مقاله در شماره های ۱ و ۲ آمده است . هر دو مقاله، با نگاهی خاص به بررسی
فرقه «شیخیه » پرداخته اند و در باب پیدایش این فرقه، رهبر و ویژگی های وی،
موضع گیری عالمان نسبت به آنان و در نهایت بررسی و نقد عقاید پایه گذار «شیخیه »
مطالبی آورده شد .
اینک سلسله مقالاتی که با این قلم (به توفیق الهی) منتشر خواهد شد، در خصوص
فرقه منحرف و ضاله «بهائیت » است; و لیکن پیش از پرداختن به آن، لازم است
ریشه های فکری ای که به «بابیت » و «بهائیت » ختم شد، نقد و بررسی گردد تا
خوانندگان با بصیرت بیشتر، در صدد کشف چگونگی راه یابی انحراف در میان
افراد و گروه ها برآیند . از این رو، اینک با بسط بیشتری از «شیخیه » و
«افکار و اعتقادات آنان » سخن خواهیم گفت تا جریان شکل گیری فرقه ضاله
«بابیت » و «بهائیت » ، به درستی ترسیم کرده، به نقد و بررسی عقاید آنان
بپردازیم .
شیخیه
فرقه شیخیه، براساس تعالیم عالم شیعی، شیخ احمد احسائی، در نیمه اول قرن سیزدهم به
وجود آمد . پیروان این فرقه مجموعا از مردم بصره، حله، کربلا، قطیف، بحرین
و بعضی از شهرهای ایران بودند . (۱)
اساس این مذهب، مبتنی بر ترکیب «تعبیرات فلسفی قدیم » متاثر از آثار
سهروردی با اخبار آل محمد صلی الله علیه و آله است . (۲) آموزه های ویژه
بنیان گذار این فرقه، غیر از آن که مایه انشعاب داخلی فرقه شد; زمینه ساز
پیدایش دو فرقه منحرف «بابیت » و «بهائیت » نیز گردید .
نام دیگر این گروه «کشفیه » است . کشفیه، کنایه از کشف و الهامی است که
رهبران این فرقه، برای خود قائل بودند . مدعی جانشینی شیخ، فردی به نام
«سیدکاظم رشتی » بود . وی در خصوص نام گذاری شیخیه به «کشفیه » می نویسد:
«خداوند سبحان، حجاب جهل و کوری دین را از بصیرت ها و چشم های ایشان
برداشته و ظلمت شک و ریب را از قلوب و ضمایر آن ها برطرف کرده است » . (۳)
این فرقه به «پایین سری » – در مقابل «بالاسری » – نیز نامیده شده است . علت
نام گذاری آن ممنوع دانستن زیارت و اقامه نماز در بالاسر قبر امام
معصوم علیه السلام است که مخالفان، آنان را «پایین سری » می خواندند .
شیخ احمد احسایی
شناخت شیخیه، با شناسایی «شیخ احمد» گره خورده است; چه این که شیخیه، به او
منسوب اند و اساس تعالیم خود را، از او گرفته اند . مشرب و سیره شیخ احمد، دامنه
تاثیر او را به پس از حیاتش رسانده، و تحولاتی را در تاریخ امامیه – از قرن
سیزده به بعد – به بار آورده است . از این رو، دانستن شرح حال او (۴) و ذکر
ویژگی های علمی و عملی وی، ضرورت دارد .
شیخ احمد، مشهور به «احسایی » ; فرزند زین الدین بن ابراهیم است که در رجب ۱۱۶۶
به دنیا آمد و در ذیقعده سال ۱۲۴۱ به دیار باقی شتافت . وی را «عالم » ، «حکیم » و
«فقیه » نام داری خوانده اند که با اظهار بعضی از عقاید و برداشت های فلسفی –
عرفانی، مخالفت عده ای از فقیهان و متکلمان را برانگیخت تا جایی که برخی
به «کفر» او شهادت دادند .
زادگاه شیخ احمد احسایی، روستای «مطیرفی » واقع در منطقه «احساء» در شرق
عربستان است . به گفته احسایی، سابقه تشیع در نیاکان وی، به جد چهارم او
«داغر» باز می گردد . «داغر» ، نخستین کس از خاندان او بود که بادیه نشینی را
رها کرد و در «مطیرفی » اقامت گزید . (۵) وی پس از مهاجرت، به تشیع گروید و نسل
او همگی بر این مذهب بودند .
دوران کودکی
شیخ احمد احسایی، در ذکر وقایع دوران کودکی خود، از چند حادثه طبیعی و سیاسی
یاد می کند که در سرزمینشان رخ داده و او را سخت به اندیشه درناپایداری دنیا،
وا داشته بود . (۶)
خاندان او، مانند دیگر مردم دیارشان، به سب دوری از شهر و نداشتن فردی
عالم در میان خود، از معرفت احکام دین بی بهره بودند . او خود می گوید:
«اهل منطقه ما به غفلت گرد هم می آمدند و به لهو و طرب سرگرم می شدند و من در عین
خردسالی، به سیره آنان دلبستگی زیادی داشتم; تا آن که خداوند خواست که مرا
از آن حالات رهایی بخشد» . (۷)
دوران تحصیل و رؤیاهای احسایی
روزی یکی از خویشاوندان شیخ احمد، نزد او از علم نحو نام برد و گفت: کسی که
«نحو» نداند، به معرفت شعر راه نمی یابد . این سخن، شوق آموختن را در وی
برانگیخت . پدرش از عزم او آگاه شده، وی را به روستای «قرین » در (یک فرسنگی
زادگاهش) نزد یکی از خویشاوندان (به نام شیخ محمد بن شیخ محسن) فرستاد و
احسایی، مقدمات ادبیات عرب را، از او فرا گرفت .
شیخ احمد، از رؤیایی در ایام تحصیل خود یاد می کند که در آن، شخصی تفسیر عمیقی از
دو آیه قرآن به او ارائه کرده بود:
«این رؤیا، مرا از دنیا و آن درسی که می خواندم، روی گردان ساخت . از زبان
هیچ بزرگی که به مجلس او می رفتم، نظیر سخنان آن مرد را نشنیده بودم و از آن
پس تنها تنم، در میان مردم بود» . (۸)
این حالت، سرآغاز تحولی معنوی، در زندگی احسایی بود که رؤیاهای الهام بخش
دیگری را در پی آورد! او یک سلسله از این رؤیاها را برای فرزندش، بازگو
کرده است:
«پس از آن که به دلالت یکی از رؤیاها، به عبادت و اندیشه بسیار پرداخته است،
پاسخ مسائل خود را در خواب از ائمه اطهار علیهم السلام دریافت می داشته و
در بیداری به درستی و مطابقت آن پاسخ ها با احادیث پی می برده است » . (۹)
گزارش احسایی، جنبه های بارزی از مشرب او را نشان می دهد که نوعی گرایش به
«باطن شریعت » و تاکید بر مرتبه «قدسی امام » است . همین گرایش، موجب برداشت
ویژه او، نسبت به بعضی از مفاهیم دینی گردیده، وی حتی پای استدلال را بست و
بدون اقامه دلیل، ادعاهای خویش را نشر داد; چنان که در هنگام مباحث علمی،
هرگاه بر آرای وی ایرادی وارد می شد، می گفت: «در طریق من مکاشفه و شهود است
نه برهان و استدلال . . .» . (۱۰)
بدیهی است که چنین طرز تلقی، خطرناک بوده و جایگاهی در ارائه نظریات علمی
نخواهد داشت و چه بسا سر از شرک و کفر درآورد . به عنوان مثال، حکیم متاله
حاجی سبزواری در حواشی بحث «اصالت وجود» می نویسد:
«از معاصران ما، برخی قواعد حکمت را قبول ندارند و به «اصالت وجود و ماهیت »
قائل شدند و در بعضی از تالیفات آورده اند: «وجود» ، منشا کارهای خیر و «ماهیت » ،
منشا کارهای شر است و همه این آثار، اصیل اند . پس منشا صدور آن ها، به طریق
اولی اصیل خواهد بود; در حالی که شر، عدم ملکه است و عله العدم، عدم و ماهیت
اعتباری را تولید می کند» .
علامه حسن زاده آملی در تعلیقه بر این سخن، آورده است:
«شیخ احمد احسایی که قائل به اصالت وجود و ماهیت است و قواعد فلسفی را
معتبر نمی داند، بدون آن که متوجه باشد، در گرداب ثنویت افتاده است که
قائل به یزدان و اهریمن هستند و سهمی از توحید ندارند . . .» . (۱۱)
سفرهای گوناگون و پی درپی
احسایی، در پی شیوع بیماری طاعون، در عراق، به وطنش (احساء) بازگشت و پس از
اقامتی چهار ساله، در سال ۱۲۱۲ ه . ق رهسپار عتبات شد . در بازگشت، بعد از مدتی
اقامت در بصره، به «ذورق » در نزدیکی بصره رفت و تا سال ۱۲۱۶ ه . ق در آن جا
ماند . پس از آن نیز تا ۱۲۲۱ ه . ق چندین بار به طور موقت در بصره و روستاهای
اطراف آن اقامت داشت . در این سال به عتبات رفت و از آن جا عازم زیارت
مشهد رضوی شد و بین راه، در یزد توقفی کرد . اهل یزد، از او استقبال گرمی به عمل
آوردند و وی به اصرار ایشان، پس از بازگشت از مشهد، در یزد مقیم شد . (۱۲)
در این زمان که آوازه احسایی در ایران پیچیده بود، فتحعلی شاه قاجار، (۱۳)
باب نامه نگاری را با او گشود و از وی برای ملاقات در تهران، دعوت به
عمل آورد . (۱۴) احسایی برای آن که دعوت شاه را نپذیرد، بهانه می آورد تا
آن که شاه در نامه ای دیگر، بدو نوشت که آمدنش به یزد با قشون بسیار، تهدیدی
برای ارزاق مردم آن جا خواهد بود و بار دیگر خواستار آمدن احسایی به
تهران شد . وی بالاخره به تهران رفت ولی اصرار شاه را مبنی بر مقیم شدن در
تهران نپذیرفت و در سال ۱۲۲۳ ه . ق به همراه خانواده اش به یزد بازگشت .
احسایی در سال ۱۲۲۹ ه . ق در راه زیارت عتبات، به کرمانشاه وارد شد و با
استقبال مردم و شاهزاده محمد علی میرزای دولت شاه (حاکم کرمانشاه)
روبه رو گشت . حاکم اصرار به ملاقات وی، در کرمانشاه داشت و با تعهدی که
در مورد تدارک سفر هر ساله او به عتبات داد، وی را به اقامت راضی کرد . این
اقامت در کرمانشاه – به جز سفری دو ساله به حج و عتبات – حدود ده سال به طول
کشید . سپس به مشهد، یزد، اصفهان و کرمانشاه رفت و پس از یک سال اقامت در
کرمانشاه، رهسپار عتبات شد و چندی بعد آن جا را نیز به عزم مکه ترک کرد;
اما در دو منزلی مدینه، درگذشت و در قبرستان بقیع، دفن گردید . (۱۵)
مقام علمی و اجازه روایت
شیخ احمد تا بیست سالگی در «احساء» علوم دینی متداول را فرا گرفت; اما جز درس
آغازین او، از زندگی تحصیلی وی چیزی در دسترس نیست، لذا برخی بر این عقیده اند:
وی در مراحل بعد، استاد خاصی نداشت و استفاده های او، از مجالس درس عالمان،
تحصیل به معنای متعارف نبود . به ویژه آن که او در جایی از آثارش، به کسی
به عنوان استاد، استناد نکرده است . (۱۶)
البته مهاجرت او به کربلا و نجف و حضور در درس استادان بزرگ و کسب
اجازه روایت، نشان گر حضور تحصیلی او است; گرچه مدت آن کم بوده است .
احسایی در سال ۱۱۸۶ ه . ق ، مقارن با آشوب های ناشی از حملات عبدالعزیز حاکم
سعودی به «احساء» ، به کربلا و نجف مهاجرت کرد و در درس عالمانی چون سیدمهدی
بحرالعلوم و آقامحمدباقر وحید بهبهانی، حضور یافت و مورد توجه آنان
قرار گرفت .
وی در مدمت اقامت در عتبات، اجازه های متعدد روایی، از مشاهیر عالمان
دریافت کرد . حسین علی محفوظ مجموعه ای از این اجازه ها را – که حاوی
آگاهی های سودمند رجالی است – جداگانه انتشار داده است . یکی از کسانی که
به احسایی، اجازه روایت داده است، شیخ جعفر کاشف الغطا است . او براساس دو
اثری که از احسایی، در فقه وعقاید دیده بود، مقام علمی وی را در اجازه اش
ستوده است . (۱۷)
دیگر مشایخ اجازه احسایی عبارت اند از: سیدمهدی بحرالعلوم، میرزا محمدمهدی
شهرستانی، آقا سید علی طباطبایی (معروف به صاحب ریاض)، شیخ احمد
بحرانی دهستانی، شیخ موسی فرزند شیخ جعفر کاشف الغطاء، شیخ حسین آل عصفور و برادر
او شیخ احمد . (۱۸)
از آثار به جای مانده احسایی، برمی آید که وی علاوه بر فقه و دیگر علوم
دینی متداول، در فلسفه تبحر داشته و به دانش های گوناگون، مانند ریاضیات،
طبیعیات قدیم و علوم غریبه، (علم حروف، اعداد و طلسمات) نیز آگاه بوده است .
تعابیری که مشایخ اجازه اش، درباره او به کار برده اند، از دانش گسترده
وی در فقه و حدیث، حکایت می کند .
شاگردان و دریافت کنندگان اجازه از احسایی
برای شناخت فرقه شیخیه و انشعاب های به وجود آمده در آن، آشنایی با شاگردان
احسایی ضروری است . البته ما در این جا در صدد برشمردن همه شاگردان وی
نیستیم; چنان که در صدد بیان همه اساتید وی نبودیم .
احسایی، شاگردان بسیار داشت که از میان ایشان، سیدکاظم رشتی (۱۲۱۲- ۱۲۵۹ ه .
ق)، پس از وفات احسایی در بسط و ترویج افکار او، کوشید و در حکم جانشین وی
بود . (۱۹)
دیگر شاگرد او، میرزاحسن گوهر، نیز مشرب وی را داشت و احسایی، پاسخ برخی از
نامه ها را بدو واگذار می کرد . (۲۰) برخی دیگر از افرادی که از احسایی،
اجازه دریافت داشته اند، عبارت بودند از:
شیخ محمد حسن نجفی معروف به صاحب جواهر; (۲۱)
حاج محمد ابراهیم کلباسی; (۲۲)
میرزا محمد تقی نوری; (۲۳)
شیخ اسد الله کاظمی شوشتری;
ملا علی برغانی; (۲۴)
آقا رجبعلی یزدی; (۲۵)
ملا علی بن آقا عبدالله سمنانی;
علی بن درویش کاظمی (۲۶) ;
محمد تقی فرزند احسایی;
علی نقی فرزند احسایی; (۲۷)
و دیگران . (۲۸)
انتقاد و تکفیر احسایی
شیخ احمد احسایی، هر چند به وارستگی و تلاش در عبادات و ریاضت های شرعی، ستوده
شده و به برخورداری از علوم مختلف و تربیت شاگردانی چند شهرت یافته بود;
لیکن آراء و نظریاتش، مصون از خطا و اشتباه نبود و گاهی برخی از عالمان و
اندیشمندان معروف آن عصر، با انتقاد جدی از اندیشه ها و لغزش های وی، او را
«غالی » ، «منحرف » و حتی «کافر» می خواندند . احسایی خود می گوید:
«محمد بن حسین آل عصفور بحرانی – که پدرش از مشایخ اجازه او بوده است – در
بحثی رویارو، بر وی انکار آورد» . (۲۹)
نخستین مخالف آشکار با احسایی، از جانب محمد تقی برغانی، از عالمان با
نفوذ قزوین صورت گرفت . زمان این رویداد به سال های آخر زندگی احسایی باز
می گردد، وی در زمانی که از کرمانشاه عازم مشهد بود، (سال ۱۲۳۷ ه . ق)، گویا در
میانه راه، چندی در قزوین توقف داشت .
مفصل ترین گزارش در این باره در قصص العلماء تنکابنی نگارش یافته است:
«برغانی در آغاز، مانند دیگر بزرگان قزوین، حرمت احسایی را نگاه می داشت;
اما در مجلسی که احسایی به بازدید او رفته بود، از روی آگاهی، عقیده خاص وی
را در باب «معاد جسمانی » جویا شد . پس از شنیدن پاسخ به وی اعتراض کرد و آن
مجلس با جدال اطرافیان، به پایان رسید . این رویارویی، به میان مردم کشیده شد
و جمعی از عالمان، از احسایی کناره جستند . رکن الدوله، علینقی میرزا، حاکم
قزوین، محفلی برای آشتی عالمان، با حضور آن دو ترتیب داد; اما این بار
گفت وگو، به تکفیر احسایی از جانب برغانی انجامید و انتشار این تکفیر،
توقف بیشتر احسایی را در شهر، دشوار ساخت » . (۳۰)
احسایی پس از ترک قزوین، در سفرهایش به مشهد، یزد و اصفهان – با همه
معارضه هایی که علیه او شد – کمابیش از پایگاه مردمی برخوردار بود . اما تلاش
برغانی در تاکید بر تکفیر او و نامه هایی که در این باره نوشت، از عواملی
بود که عرصه را بر احسایی، در واپسین سفرش به کربلا تنگ کرد و او را از نیت
ماندگار شدن در آن جا، منصرف ساخت . خاصه آن که در این میان گروهی نیز عقاید
غلوآمیزی، به وی نسبت دادند و در تحریک عالمان کربلا و سران دولت عثمانی
کوشیدند .
حکم تکفیر شیخ، در میان عوام و خواص، در شهرهای مختلف ایران، عراق و عربستان،
نشر یافت . عده ای به دفاع برخاستند; گروهی سکوت کردند و برخی دیگر با
مطالعه آثار وی، حکم تکفیر را تایید و اعلام نمودند .
عده ای از عالمان و فقیهان که شیخ و پیروان عقاید او را تکفیر کردند،
عبارت اند از:
حلاج ملا محمد تقی قزوینی، معروف به شهید سوم;
آقا سیدمهدی فرزند صاحب ریاض;
حاج ملا محمد جعفراستر آبادی;
آخوند ملاآقا دربندی، مؤلف کتاب اسرار الشهاده;
شریف العلماء مازندرانی، استاد شیخ انصاری;
آقا سیدابراهیم قزوینی، مؤلف کتاب ضوابط الاصول;
شیخ محمد حسن، صاحب جواهر الکلام;
شیخ محمد حسین، صاحب فصول . (۳۱)
البته گروهی، دشمنی با شیخ را روا نمی شمردند; از آن جمله فقیه نامدار حاج
ابراهیم کلباسی بود . وی آسان فهم نبودن پاره ای از آراء و تعبیرات
احسایی را، باعث سوء تفاهمات و تکفیرها می دانست و آرای احسایی را، در
چارچوب عقاید امامیه، تلقی کرده، او را از علمای امامیه می دانست .
برخی نیز جانب احتیاط را در پیش گرفتند . صاحب اعیان الشیعه معتقد است: «شیخ و
پیروانش، شطحیاتی (نظیر شطحیات برخی از صوفیه) و سخنان معماگونه و خرافاتی
دارند . کتاب شرح جامعه کبیره (که وی خود آن را دیده بود و خوانده بود)
یکی از همین قبیل آثار است . مسلک اینان مایه ضلالت بسیاری از عوام الناس
شده است . به ویژه آن که بیشتر فساد و گمراهی از ناحیه شاگردش سیدکاظم رشتی
است . سخنان و مطالبی که وی آورده است، بعید دانسته شد که خود شیخ قائل به آن
باشد . (۳۲)
انحرافات عقیدتی شیخیه
تبیین و نقد و بررسی تمامی عقاید و آرای کلامی شیخ احمد احسایی و شاگردان و
پیروان او، در این مختصر نمی گنجد . پیش از بیان یکی از آرای «غلوآمیز» وی،
متذکر می گردد وصف کلی اندیشه احسایی را می توان در این خلاصه کرد:
«وی علوم و حقایق را به تمامی، نزد پیامبر و امامان می دانست و از دیدگاه
او، حکمت – که علم به حقایق اشیاست – با باطن شریعت و نیز با ظاهر آن، از هر
جهت سازگاری دارد» .
او معتقد است:
«عقل آن گاه می تواند به ادراک امور نایل شود که از انوار اهل بیت علیهم
السلام روشنی گیرد و این شرط در شناخت های نظری وعملی یکسان وجود دارد . درست
است که اندیشه دراصول ومعارف دین واجب است، اما از آن جا که حقیقت با
اهل بیت علیهم السلام همراهی دارد، صدق احکام عقل، در گرو نوری است که از
ایشان می گیرد» . (۳۳)
گرایش وی به امور باطنی شریعت، به گونه ای است که موضع اهل ظاهر را در
اکتفا به ظاهر شریعت، نمی پذیرد و معتقد است: «تمسکش به اهل بیت علیهم
السلام، در دریافت حقایق، سبب شده است که در بعضی از مسایل، با بسیاری از
حکیمان و متکلمان، مخالفت کند» . از این رو، عقاید وی و پیروانش درباره
«معاد و اطوار جسم » ، در «معراج پیامبر اسلام » ، «وجود امام عصر (عج
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 