پاورپوینت کامل دلایل غیبت حضرت مهدی علیه السلام از دیدگاه روایات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دلایل غیبت حضرت مهدی علیه السلام از دیدگاه روایات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دلایل غیبت حضرت مهدی علیه السلام از دیدگاه روایات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دلایل غیبت حضرت مهدی علیه السلام از دیدگاه روایات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱

نجم الدین طبسی

تدوین : سید حسن واعظی

نوشته ی حاضر تقریر سلسله ی درس های «حدیث شناسی مهدویت » از استاد شیخ نجم الدین
طبسی است که در «مرکز تخصصی مهدویت » در قم برای جمعی از طلاب و دانش پژوهان
ارائه شده است. از تلاش برادر حجه الاسلام سید حسن واعظی از دانش پژوهان
کوشای این مرکز در تدوین این درس ها سپاسگذاری می شود.

مقدمه

روایات زیادی درباره ی غیبت امام زمان (عج) از وجود مبارک پیامبر
اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه ی اطهار علیهم السلام وارد شده است.

برخی از آن ها، درباره ی وقوع غیبت است، چنان که فرموده اند: «قائم ما را
غیبتی است بس طولانی » (۱) و گروهی از آن ها، طولانی بودن مدت آن را مطرح کرده اند.
(۲) نیز در بعضی از آن ها، برای غیبت، حکمت ها و فوائدی مطرح شده است، هر چند
فلسفه ی اصلی آن، ظاهرا، بیان نگردیده است، بطوریکه فرموده اند: «ما، ماذون
نیستیم علت آن را بیان نماییم » . (۳) پس معلوم می شود علت حکیمانه ای برای غیبت
وجود دارد، چرا که خداوند حکیم، کار عبث و بیهوده انجام نمی دهد، هر چند در
روایات به آن تصریح نشده است. و دسته ای نیز شرایط و اوضاع پیش از ظهور را
مطرح کرده اند و…

یکی از بحث های مهم در موضوع مهدویت، بحث غیبت است.

عالمان و فقیهانی مانند ثقه الاسلام کلینی، شیخ صدوق، شیخ طبرسی، مرحوم نیلی، علامه
مجلسی، … تعلیل هایی آورده اند که بعضی از آنها، در خود روایات هست و بعضی از
استظهارات خودشان است.که در لابه لای این روایت، به نکاتی مانند کیفیت
انتفاع و استفاده ی مردم از آن حضرت در دوران غیبت، اشاره می کنند وجوهی
را در مورد تشبیه غیبت حضرت به خورشید پس ابر دارند که ما این بحث را بعد از
بررسی علل غیبت، ذکر خواهیم کرد.

ما، در این نوشتار، سعی داریم که ابتدا، روایاتی که در ارتباط با سبب
غیبت است، بیان کنیم، سپس آن ها را از نظر سندی و دلالی بررسی کرده و در پایان
نتیجه بگیریم. بنابراین، بحث را در سه مرحله پی می گیریم.

مرحله ی نخست

اسباب غیبت در روایات

در روایات، به سبب های مختلفی اشاره شده است که می توان آن ها را به هشت
دسته، تقسیم کرد:

یکم – اجرای سنن انبیا علیهم السلام درباره ی حضرت مهدی (عج) ; دوم – خدا
نمی خواهد که امام، در میان قوم ستمگر باشد; سوم – تنبه مردم; چهارم –
امتحان مردم; پنجم – خوف و ترس از قتل; ششم – تحت بیعت هیچ حاکمی نباشد;
هفتم – خالی شدن صلب های کافران از مؤمنان; هشتم – سر غیبت معلوم نیست و فقط
خدا می داند.

یکم – اجرای سنن انبیا علیهم السلام در باره ی حضرت مهدی (عج)

حدیث یکم – حدثنا المظفر بن جعفر بن المظفر العلوی، قال حدثنا جعفر بن مسعود
وحیدر بن محمد السمرقندی، جمیعا، قالا: حدثنا محمد بن مسعود، قال: حدثنا
جبرئیل بن احمد عن موسی بن جعفر البغدادی، قال: حدثنی الحسن بن محمد الصیرفی، عن
حنان بن سدیر، عن ابیه، عن ابی عبدالله علیه السلام، قال: «ان للقائم منا غیبه
یطول امدها.» . فقلت له: «ولم ذاک، (۴) یابن رسول الله؟» . قال: «ان (۵) الله عزوجل ابی
الا ان یجری فیه سنن الانبیاء علیهم السلام فی غیباتهم، وانه لابد له – یاسدیر
– من استیفاء مدد غیباتهم. قال الله عزوجل: «لترکبن طبقا عن طبق » (۶) ; ای سننا
علی من کان قبلکم.» . (۷)

حنان بن سدیر، از پدرش از امام صادق علیه السلام روایت کند که فرمود: «برای
قائم ما، غیبتی است که مدت آن به طول می انجامد.» . گفتم: «ای فرزند رسول الله
آن، برای چیست؟» . فرمود: «خداوند عزوجل، می خواهد درباره ی او، سنت های
پیامبران علیهم السلام را در غیبت هایشان جاری سازد. ای سدیر! گریزی از آن
نیست که مدت غیبت های آن ها به سر آید. خداوند عزوجل فرمود: همانا، همه ی شما
پیوسته از حالی به حال دیگر منتقل می شوید» ; یعنی، سنت های پیشینیان، درباره ی شما
هم جاری است.» .

البته روایات دیگری به این مضمون وارد شده که در ادامه ی مبحث، بدان
اشاره می شود.

دوم – خدا نمی خواهد امام در میان قوم ستمگر باشد

حدیث یکم – العطار، عن ابیه، عن الاشعری، عن احمد بن الحسین بن عمر، عن محمد بن
عبدالله، عن مروان الانباری، (۸) قال: خرج من ابی جعفر علیه السلام: «ان الله اذا
کره لنا جوار قوم نزعنا من بین اظهرهم.» . (۹)

مروان انباری گوید: از ابوجعفر (امام باقر علیه السلام) نامه ای رسید که
نوشته بود: «همانا، خداوند، اگر ناخوش بدارد و دوست نداشته باشد که ما، در
مجاورت و کنار قومی باشیم، ما را از میان آن ها بیرون می برد.» .

حدیث دوم – محمد بن یحیی، عن جعفر بن محمد، عن احمد بن الحسین، عن محمد بن عبدالله،
عن محمد بن الفرج; (۱۰) قال: کتب الی ابوجعفر علیه السلام: «اذا غضب الله تبارک
وتعالی علی خلقه نحانا عن جوارهم.» .

محمد بن فرج گوید: ابوجعفر (امام جواد علیه السلام) به من نوشت: «هنگامی که
خداوند تبارک و تعالی، بر خلق اش خشم کند، ما را از میان شان دور می کند.» . (۱۱)

سوم – تنبیه و تنبه مردم

حدیث – در حدیث محمد بن الفرج: «خشم خدا، به جهت تنبیه و تنبه مردم است تا قدر
شناس باشند.» .

چهارم – امتحان مردم

حدیث – حدثنا محمد بن الحسن بن الولید، قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن احمد
بن الحسین، عن عثمان بن عیسی، عن خالد بن نجیح، عن زراره بن اعین، «قال: سمعت
الصادق جعفر بن محمد صلی الله علیه و آله یقول: «ان للقائم غیبه…» ثم قال علیه
السلام: «وهو المنتظر الذی یشک الناس فی ولادته. فمنهم من یقول: اذا مات
ابوه، مات ولاعقب له. ومنهم من یقول: قد ولد قبل وفاه ابیه بسنتین; لان الله
عزوجل یحب ان یمتحن خلقه فعند ذالک یرتاب المبطلون.» . (۱۲)

زراره بن اعین گوید: از امام صادق شنیدم که می فرمود: «همانا برای قائم
(پیش از آن که قیام کند) غیبتی است.» . سپس فرمود: «او، منتظری است که مردم; در
ولادت اش; به شک و تردید می افتند و بعضی می گویند: «زمانی که پدرش (امام حسن
عسکری علیه السلام) رحلت کرد، فرزندی برای او نبود» و بعضی گویند: «دو سال قبل
از وفات پدرش; متولد شده است » ; زیرا، خداوند عزوجل، محققا، امتحان خلق اش را
دوست می دارد و در آن هنگام، باطل جویان، شک و تردید می کنند.» .

این حدیث و احادیث دیگر (۱۳) وجه غیبت را، امتحان مردم دانسته که مطابق
با آیات خداوند و تعلیمات دینی است. بررسی این موضوع را همچنان که در ابتدا
اشاره کردیم، به محل خود موکول می کنیم.

پنجم – خوف و ترس از قتل

حدیث یکم – حدثنا محمد بن علی ما جیلویه، رضی الله عنه، عن ابیه، عن ابیه احمد بن
ابی عبدالله البرقی، عن محمد بن ابی عمیر، عن ابان و غیره، عن ابی عبدالله علیه
السلام قال: «قال رسول الله صلی الله علیه و آله: لابد للغلام من غیبه. فقیل له: ولم یا
رسول الله؟ .قال: «یخاف القتل.» . (۱۴)

ابان و دیگران، از امام صادق علیه السلام نقل می کنند که رسول الله صلی الله
علیه و آله فرمود: «گریزی از غیبت برای غلام و پسر خردسال (اشاره به امام مهدی
(عج)) نیست » . عرض کردند: «یا رسول الله! برای چه غیبت می کند؟» .فرمود: «می ترسد او
را بکشند» .

حدیث دوم – ابن عبدوس، عن ابن قتیبه، عن حمدان بن سلیمان، عن محمد بن الحسین،
عن ابن محبوب، عن علی بن رئاب، عن زراره، قال: سمعت ابا جعفر علیه السلام یقول:
«ان للقائم (۱۵) غیبه قبل ظهوره.» . قلت: «ولم؟» .

قال: «یخاف – واو مابیده الی بطنه – » . قال زراره: «یعنی القتل » .

زراره گوید: از ابوجعفر (امام باقر علیه السلام) شنیدم که می فرمود: «همانا
برای قائم ما (حضرت مهدی علیه السلام) قبل از ظهورش، غیبتی است.» . گفتم:
«برای چه؟» . فرمود: «می ترسد – و با دست به شکم اش اشاره کرد – » . زراره گوید:
«مقصود، قتل است (می ترسد او را بکشند) .» .

در کتاب (۱۶) غیبت نعمانی (۱۷) این حدیث، به طریق دیگر، از «زراره » از امام
صادق علیه السلام نقل شده است و نیز احادیث زیادی (۱۸) در ارتباط با این وجه
وجود دارد که ما به جهت ایجاز، از ذکر آن ها صرف نظر کردیم.

و در این مرحله صرفا، به معرفی وجوه مختلف علت غیبت می پردازیم. عالمانی
مانند شیخ طوسی، بحث مفصلی در تایید این وجه دارند که در مرحله ی بحث و بررسی های
دلالی، به آنها اشاره خواهیم کرد.

ششم – تحت بیعت هیچ حاکمی نباشد

حدیث یکم – الطبرسی عن الکلینی، عن اسحاق بن یعقوب، انه ورد علیه من الناحیه
المقدسه علی ید محمد بن عثمان: «و اما عله ما وقع من الغیبه. فان الله عزوجل
یقول: یا ایها الذین امنوا لا تسالوا عن اشیاء ان تبدلکم تسؤکم (۱۹) انه لم
یکن احد من آبائی الا وقعت فی عنقه بیعه لطاغیه زمانه وانی اخرج حین اخرج
ولابیعه لاحد من الطواغیت فی عنقی…» . (۲۰)

طبرسی در کتاب احتجاج از ثقه الاسلام کلینی «ره » و ایشان نیز از اسحاق بن
یعقوب نقل می کند که این مطلب از ناحیه مقدس امام عصر (عج) به واسطه ی علی بن
محمد بن عثمان وارد شد: «و اما علت وقوع غیبت، این است که خداوند عزوجل
می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید! از چیزهایی نپرسید که اگر برای
شما آشکار شود، شما را ناراحت می کند.» . بر گردن همه ی پدران ام، بیعت سرکشان
زمانه بود، اما وقتی که من خروج کنم، بیعت هیچ ظالم سرکشی بر گردن ام نیست.»
.

حدیث دوم – محمد بن یحیی، عن احمد بن محمد، عن الحسین بن سعید، عن ابن ابی عمیر، عن
هشام بن سالم، عن ابی عبدالله علیه السلام قال: یقوم القائم ولیس لاحد فی عنقه عهد
ولاعقد ولا بیعه » . (۲۱)

هشام ابن سالم از امام صادق علیه السلام نقل کند که امام فرمود: «قائم،
قیام می کند در حالی که پیمان و قرار داد و بیعت هیچ کس در گردن اش نیست.» . (۲۲)

این وجه، در احادیث زیادی مطرح گردیده است، به طوری که شیخ صدوق در کمال
الدین باب چهل چهار (عله الغیبه) یازده حدیث را نقل کرده، که پنج حدیث نخست
را (از شماره ۱ تا ۵) اختصاص به این وجه قرار داده است.

هفتم – خالی شدن صلب های کافران از مؤمنان

حدیث یکم – ابن مسرور، عن ابن عامر، عن عبدالله بن عامر، عن ابن ابی عمیر، عمن
ذکره، عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قلت له: «ما بال امیرالمؤمنین علیه السلام
لم یقاتل مخالفیه فی الاول؟» . قال: «لایه فی کتاب الله عزوجل «لو تزیلوا لعذبنا
الذین کفروا منهم عذابا الیما»» . (۲۳) قال: قلت: «وما یعنی بتزایلهم؟» .

قال: «ودائع مؤمنین فی اصلاب قوم کافرین، وکذالک القائم علیه السلام، لن
یظهر ابدا حتی تخرج ودایع الله عزوجل، فاذا خرجت ظهر علی من ظهر من اعداء الله
عزوجل جلاله، فقتلهم.» . (۲۴)

ابن ابی عمیر، از امام صادق علیه السلام نقل می کند که از اباعبدالله (امام
صادق علیه السلام) پرسیدم: «چرا امیرالمؤمنین علیه السلام در ابتدای امر، با
مخالفان خود کارزار و جنگ نکرده؟» . فرمود: «به جهت آیه ای که در کتاب
خداوند عزوجل بوده: «اگر مؤمنان و کفار (در مکه) از هم جدا می شدند، همانا
کافران را عذاب دردناکی می کردیم.» گوید: گفتم: «مقصود از «تزایلهم (جدا شدن)
چیست؟» . فرمود: «مقصود نطفه های مؤمنانی است که در صلب های کافران به
ودیعت گذاشته شده اند.

همین طور قائم هم مادامی که ودایع خداوند عزوجل آشکار نشده، ظهور نخواهد
کرد. پس وقتی مؤمنان از صلب های کافران، آشکار شدند، او نیز ظهور می کند و
بر دشمنان خداوند عزوجل غلبه یافته و آنان را می کشد.» .

شیخ صدوق، در کتاب علل الشرایع (۲۵) این روایت را به سند دیگر از ابراهیم کرخی،
از امام صادق علیه السلام نقل کرده است.

هشتم – سر غیبت معلوم نیست و فقط خدا می داند

حدیث – ابن عبدوس، عن ابن قتیبه، عن حمدان بن سلیمان، عن احمد بن عبدالله بن
جعفر المدائنی، عن عبدالله بن الفضل الهاشمی، قال: سمعت الصادق جعفر بن محمد
علیهم السلام یقول: «ان لصاحب هذا الامر غیبه لابد منها یرتاب فیها کل مبطل.»
. فقلت له: «ولم جعلت فداک؟» . قال: «لامر لم یؤذن لنا فی کشفه لکم.» . قلت: فما وجه
الحکمه فی غیبته؟» . فقال: «وجه الحکمه فی غیبته وجه الحکمه فی غیبات من
تقدمه من حجج الله تعالی ذکره. ان وجه الحکمه فی ذلک لا ینکشف الا بعد ظهوره
کما لا ینکشف وجه الحکمه فیما اتاه الخضر علیه السلام من خرق السفینه،
وقتل الغلام، واقامه الجدار لموسی علیه السلام الی وقت افتراقهما» .

یابن الفضل! ان هذا الامر امر من امر الله وسر من سر الله وغیب من غیب الله
ومتی علمنا انه عزوجل حکیم، صدقنا بان افعاله کلها حکمه، وان کان وجهها
غیر منکشف » . (۲۶)

عبدالله بن فضل هاشمی گوید: از امام صادق جعفر بن محمد علیهم السلام شنیدم
که می فرمود: «همانا صاحب این امر را غیبتی است که ناچار از آن است. و هر
باطل جویی، در آن، به شک می افتد.» .

گفتم: «فدایت شوم! برای چه؟» . فرمود: «به جهت امری که به ما اجازه
نداده اند آن را بر شما آشکار سازیم.» . عرض کردم: «چه حکمتی در غیبت او است؟
» . فرمود: «حکمت غیبت او، همان حکمتی است که در غیبت حجت های الهی پیش از او
بوده است. وجه حکمت غیبت او پس از ظهورش آشکار گردد، همچنان که وجه
حکمت کارهای حضرت خضر علیه السلام – از شکستن کشتی و کشتن پسر بچه و به
پا داشتن دیوار بر موسی علیه السلام روشن نبود تا آن که وقت جدایی فرا رسید.

ای پسر فضل! این، امری از امور الهی و سری از اسرار خدا و غیبی از غیب های
پروردگار است و چون دانستیم که خداوند، عزوجل، حکیم است، تصدیق می کنیم که
تمام کارهای او حکیمانه است هر چند وجه و علت آن برای ما آشکار نباشد.» .

ما، تا این جا، سعی کردیم نمونه ای از روایاتی را که در باره ی اسباب
غیبت بودند، دسته بندی و معرفی کنیم. و این که این علت ها را به عنوان علت،
می پذیریم یا نه، و یا این که در صورت پذیرفتن، آیا هر کدام از این ها، علت
تام هستند و یا ناقص، یعنی وجودشان برای وجود معلول، لازم و کافی است و
وجود معلول، به چیز دیگری به غیر از آن، توقف ندارد، یا این که بودن و
وجودشان برای وجود معلول، لازم است، اما کافی نیست، و یا اینکه هیچکدام به
عنوان علت نبود، ان شاء الله، در جای خودش بحث خواهیم کرد.

مرحله ی دوم – بررسی سندی و دلالی روایات

در این مرحله، چهار محور مورد نظر است: محور یکم – نخستین مدرک و کتابی که
روایت را نقل کرده است; محور دوم – بررسی سندی حدیث; محور سوم – شواهدی از
روایات دیگر بر صدق روایت مورد نظر در صورتی که از لحاظ سند، کم بیاوریم;
یعنی، اگر روایت، مشکل سندی داشته باشد، آن را کنار نمی گذاریم، بلکه برای
جبران ضعف سندش، شواهد صدق و مؤیدات دیگری را از روایات ائمه ی طاهرین علیهم
السلام ذکر می کنیم; محور چهارم – بررسی دلالی روایت.

بررسی نخستین روایت (اجرای سنن انبیاء علیهم السلام در باره ی حضرت مهدی
علیه السلام)

عن ابی عبد (۲۷) الله علیه السلام قال: «ان للقائم منا غیبه یطول امدها.» .

فقلت: «ولم ذاک یابن رسول الله؟» . قال: «ان الله عزوجل ابی الا ان یجری فیه
سنن الانبیاء علیهم السلام فی غیباتهم.» .

محور یکم – نخستین مدرک و کتابی که این حدیث را نقل کرده، کتاب کمال
الدین و نیز کتاب علل الشرایع است. مؤلف هر دو، شیخ جلیل القدر، ابوجعفر محمد بن علی
بن الحسین بن بابویه قمی، مشهور به شیخ صدوق «ره » (متوفی ۳۸۱ ه .ق) است. هر کس
که این روایت را نقل کرده، یا از علل بوده و یا از کمال و یا این که
طریق اش به این ها منتهی می شود.

مختصر تفاوتی که میان سند حدیث مذکور در کتاب های علل الشرایع و کمال
الدین مشاهده می شود، به این قرار است:

در سند کمال الدین بعد از «العلوی » ، «السمرقندی » اضافه کرده، و «جعفر بن محمد
بن مسعود» را بدل از «جعفر بن مسعود» در آورده است.

این که از دو نفر جعفر بن مسعود وحید بن محمد نقل می کند، به جهت تاکید مطلب
و تعدد طریق است تا اگر یکی از راویان، مشکل توثیق داشته باشد، دیگری، آن
مشکل را نداشته باشد و در نتیجه، در توثیق سند، خللی وارد نشود.

محور دوم – بررسی سند

۱- المظفر بن جعفر العلوی – مظفر، یکی از مشایخ مرحوم شیخ صدوق است. مرحوم آقای
خویی (۲۸) و مرحوم تستری (۲۹) در مورد ایشان، ساکت اند. و فقط به ذکر اسم ایشان
کفایت می کنند، ولی مرحوم مامقانی، در مورد ایشان نظر می دهد و می فرماید: «در
این که ایشان، شیعه است. شک و شبهه ای نیست و نیز او شیخ اجازه ی مرحوم شیح صدوق
است. و این امر، ما را از توثیق ایشان، بی نیاز می سازد و لذا حکم ثقه را دارد.
» . (۳۰)

بنابراین، مرحوم مامقانی، ابتدا، با بیان شیعه بودن راوی (مظفر)، می خواهد
حسن بودن ایشان را ثابت کند و سپس مبنای خودش را در وثاقت راوی بیان
می کند و آن، این که راوی، شیخ اجازه ی صدوق «ره » است و شیخ اجازه بودن را دلیل
بر وثاقت می دانند.

با این بیان، اگر مبنای مرحوم مامقانی را بپذیریم، این روای (مظفر)، ثقه
است و حدیث، به سبب ایشان، مشکل سندی ندارد.

۲- جعفر بن مسعود – در سند کتاب علل الشرایع، این اسم بیان شده است. در
کتاب های رجالی، اسمی از ایشان به میان نیامده است. اگر چنین باشد، سند، مشکل
پیدا می کند، لکن در سند کتاب کمال الدین بعد از «جعفر» ، «بن محمد» است. و مرحوم
شیخ طوسی می فرماید: این شخص، فاضل است. (جعفر بن محمد بن مسعود) در وجیزه (۳۱) و بلغه
گفته اند: «ایشان، ممدوح است » .

مرحوم مامقانی، با مشاهده ی سه مطلب فوق الذکر، اظهار نظر می کند و
می فرماید: «این شخص، از حسان است و روایت اش، روایت حسن است.» . (۳۲)

مرحوم خویی، «جعفر بن محمد بن مسعود» را به «جعفر بن معروف » بر می گرداند. (۳۳)

اگر چنین باشد، باید ببینیم آن شخص وثاقت دارد یا نه.

تا این جا، تقریبا بنابر بعضی از مبانی (علی المبنی) مشکل سندی نداریم ولی
اگر نتوانستیم وثاقت و عدالت جعفر بن محمد بن مسعود را ثابت کنیم، در
طریق حدیث، شخص دیگری به نام «حیدر بن محمد السمرقندی » نیز وجود دارد که در عرض
ایشان است و حدیث، از این دو نفر نقل شده است. و به اصطلاح دو طریق دارد.

۳- حیدر بن محمد السمرقندی – مرحوم شیخ طوسی می فرماید: «این شخص، ثقه و جلیل القدر
و فاضل است.» . شیخ طوسی، اسم ایشان را در دو جا ذکر می کند: یکی، در کتاب
فهرست اش که می گوید: «فاضل و جلیل القدر است » (۳۴) و دیگری در کتاب رجال اش که
می فرماید: «عالم و جلیل القدر است » (۳۵) علامه، در کتاب

خلاصه الاقوال (۳۶) در قسم اول می گوید: «عالم و جلیل القدر و ثقه است.» .

مرحوم مامقانی، فرمایش این دو را جمع می کند و می گوید: «این شخص، ثقه است » . (۳۷)

آقای خویی، با احتیاط حرکت می کند و می فرماید: «در حسن بودن و جلالت این شخص،
اشکالی نیست و در این مورد، فرمایش شیخ طوسی که فرمودند: «ایشان، فاضل و جلیل
القدر» یاایشان، عالم فاضل است، کفایت می کند و حسن حال اش را به دست می آوریم،
اما نمی توانیم با این فرمایش، وثاقت اش را ثابت کنیم. از طرفی هم پیش از
علامه و ابن داود، کسی را نیافتیم که ایشان را ثقه بداند و شاید این
دوبرداشتی اشتباه از فرمایش شیخ طوسی کرده اند، که فرموده بود «جلیل القدر
است » .

او، سپس می فرماید: «این نیز بعید نیست.» . (۳۸)

۴- محمد بن مسعود (ابوالنضر) (۳۹) – ایشان، صاحب تفسیر عیاشی است. ایشان، در
ابتدای امر از علمای اهل سنت بود، ولی شیعه شد و خدمات زیادی به مذهب شیعه کرد.
نجاشی گوید: «ایشان، ثقه، راستگو، و عین یعنی شخصیتی از شخصیت های این طایفه است.
ابتدا، مذهب عامی داشت و سنی بود و از احادیث عامه زیاد شنیده بود، آن گاه
مستبصر شد و مذهب شیعه را پذیرفت.» . (۴۰)

مرحوم شیخ طوسی می فرماید: «ایشان، جلیل القدر بود و روایات و اخبار زیادی را
می دانست و بصیرت و آشنایی خوب و وسیعی نسبت به آن ها داشت و صحیح را از سقیم
می شناخت و اطلاعات کافی نسبت به روایات داشت.» . (۴۱)

نیز مرحوم شیخ طوسی در رجال اش می فرماید: «ایشان، از نظر علم و فضل، ادب، فهم،
هوشیاری، بیش ترین بهره را نسبت به اهل زمان خود در مشرق (اطراف خراسان)
داشت.» . (۴۲)

مرحوم آقای خویی می فرماید: «طریق شیخ صدوق به المظفر بن جعفر بن المظفر العلوی
العمری قدس سره، عن جعفر بن محمد بن مسعود، عن ابیه ابی النضر، عن محمد بن مسعود
العیاشی، حنان بن سدیر است. (این طریق) مانند طریق شیخ طوسی، ضعیف است » . (۴۳)

عرض متواضعانه ی ما به مرحوم خویی رحمه الله، این است که اگر پذیرفتیم
این طریق شیخ به سدیر ضعیف است، به جهت جعفر بن محمد است، لکن شیخ صدوق، طریق
دیگری به غیر از ایشان دارد که در آن، حیدر بن محمد السمرقندی است و شما،
جلالت ایشان را پذیرفته اید و دیگران نیز مانند شیخ طوسی و علامه حلی، ایشان را
توثیق کرده اند. پس تا این جا، مشکل سندی نداریم.

۵- جبرییل بن احمد الفاریابی – شیخ طوسی، در مورد ایشان می فرماید: «ایشان، مقیم
«کش » بود و روایات زیادی را از علمای عراق و قم و خراسان نقل کرده است.
» . (۴۴)

مرحوم مامقانی، از وجیزه ی علامه مجلسی و بلغه [ المحدثین سلیمان بن عبدالله
ماخوزی ] نقل می کند که ایشان، ممدوح است و نیز می گوید، آقا وحید بهبهانی، در
تعلیقه اش می فرماید: «دایی من (علامه مجلسی) ایشان را ممدوح دانسته است. ظاهرا،
منشا آن، فرمایش شیخ طوسی است که می گوید: «ایشان، کثیر الروایه و معتمد کشی
بوده است » به طوری که هر جا دست خط و نوشته ی این شخص را می دید، اعتماد و
بلافاصله آن را نقل می کرد.» .

بنابراین، کثیرالروایه بودن جبرییل بن احمد و اعتماد کشی به دست خط
ایشان، اشعار بر جلالت اش دارد، بلکه وثاقت اش را می رساند.

مرحوم مامقانی، از حواشی مجمع الرجال قهپائی – که خود مصنف، آن حاشیه ها را
مرقوم کرده است – نقل می کند که ایشان می گوید: «از این که کشی، اسم ایشان
را برده اند و از ایشان نقل کرده اند، اعتبار ایشان و اعتماد بر وی و بر
دست خط و نوشته اش، ظاهر و هویدا می شود.» .

مرحوم مامقانی، بعد از نقل فرمایش علما، نظر نهایی خود را چنین بیان می دارد:
«سخنان علما، به جا و مناسب است و روایات جبرییل بن احمد را اگر جزء
روایات موثق ندانیم، حداقل، جزء روایات حسان است.» . (۴۵)

مرحوم آقای خویی می فرماید: «کشی، روایات زیادی از ایشان نقل می کند، به
طوری که هر جا دست خط او را می یافت و می دید، فورا، اعتماد و نقل می کرد، لکن
همان طوری که می دانید و بارها اشاره شده است، اعتماد قدما بر شخص، نه
لالت بر وثاقت اش دارد و نه دلالت بر حسن اش; به جهت این که آنان، احتمالا،
بنا را بر اصاله العداله می گذاشتند و اعتماد به آن شخص می کردند.» . (۴۶)

مرحوم تستری – که شخص نقادی است و به سختی، یک راوی را می پذیرد – در این مورد
چنین اظهار نظر می کند: «تحقیق، این است که ایشان، شیخ عیاشی است و کشی نیز از او
و یا از دست خط اش نقل کرده است…» . (۴۷)

ایشان، در تحقیق خود، دو مطلب را متذکر می شود که در واقع، اشاره به مبنا
است:

۱- شیخ عیاشی بودن; ۲- اعتماد کشی بر وی.

این که آیا شیخوخیت، وثاقت می آورد یا اماره بر توثیق است، و نیز اعتماد
کشی، کفایت می کند یا نه، بحث های مفصلی را می طلبد که در محل خودش باید بحث شود،
ولی انصافا، حسن ایشان، محرز است و مشکلی از این نظر ندارد.

۶- موسی بن جعفر البغدادی – مرحوم مامقانی که سعه ی مشرب دارد، در مورد این شخص،
با تامل حرکت می کند و می فرماید: «بر حسب ظاهر، ایشان، امامی مذهب و شیعه است،
اما حال ایشان، مجهول بوده و نمی دانیم چه گونه آدمی بوده است، مگر این که
متحد باشد با آقایی به نام ابن وهب بغدادی.» .

او، در مورد این شخص می فرماید: «ظاهرا، شیعه ی امامی است، لکن مجهول الحال است.» .

مرحوم مامقانی می فرماید: «ما، ابن وهب را از مجهولیت بیرون می آوریم، به
این نحو که ابن داوود، ایشان را در باب معتمدین قرار داده است و لااقل،
جزء حسان است، و امکان دارد ابن وهب، همان موسی بن جعفر بغدادی باشد. در
چنین صورتی، ایشان، جزء مستثنیات محمد بن احمد بن یحیی در کتاب نوادر
الحکمه نیست; یعنی، هر کسی را که در کتاب مذکور استثنا کرده، ضعیف بوده
و بر عکس، هر کس را استثناء نکرده، ضعیف شمرده نمی شود.

لذا در کتاب الذخیره، پس از نقل روایت، فرموده، در طریق اش، موسی بن جعفر
بغدادی است که ایشان موثق نیست، لکن جزء مستثنیات نوادر الحکمه هم نیست.
چه بسا، این گونه بیان، اشعار بر حسن حال وی دارد.» .

از طرفی دیگر، مرحوم مامقانی می فرماید: مرحوم وحید بهبهانی می گوید: «محمد بن
احمد بن یحیی (صاحب نوادرالحکمه) ایشان را استثنا نکرده و از وی روایت
کرده است و این عدم استثنا، و ذکر روایت از ایشان، دلالت بر عدالت اش دارد…
» . (۴۸)

بنابراین، «ابن وهب » جزء معتمدین ابن داوود بوده و از طرف دیگر، در صورت
مطابقت اش با موسی بن جعفر بغدادی، جزء مستثنیات نوادر الحکمه نیست و اگر
چه وثاقت او مشکل باشد، با این وجود، قدر متیقن، این است که جزء حسان است.

۷- حسن بن محمد – بن سماعه – الصیرفی – علامه و شیخ طوسی، ایشان را چنین معرفی
می کنند: «الحسن بن محمد بن سماعه، ابومحمد الکندی الصیرفی الکوفی، واقفی مذهب
است، اما تصانیف خوبی دارد و فقه و دانش پاکی دارد (یعنی، انحراف سلیقه
ندارد) و حسن انتقاد (یعنی در نقد یا انتخاب حدیث مهارت)

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.