پاورپوینت کامل بررسی افسانه ی جزیره ی خضراء (۴) ۷۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل بررسی افسانه ی جزیره ی خضراء (۴) ۷۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بررسی افسانه ی جزیره ی خضراء (۴) ۷۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل بررسی افسانه ی جزیره ی خضراء (۴) ۷۸ اسلاید در PowerPoint :
۱
(نقد و بررسی داستان دوم)
مجتبی کلباسی
در چند مقاله ی پیشین درباره ی «جزیره ی خضراء» و تطبیق ناروای آن با
مثلث برمودا» ، مباحثی مطرح شد.
قسمتی از آن مقاله ها، اشکالات سندی و متنی داستان و بخشی از آن ها، بیان
ویژگی های تاریخی، جغرافیایی، سیاسی منطقه ی موسوم به «مثلث برمودا» بود.
وجود ده ها شهر و بندر و تردد هزاران کشتی و قایق و هواپیما به آن منطقه
و برگزاری بزرگ ترین مسابقات قایقرانی از سواحل آمریکا تا جزیره ی
برمودا، گواه کاملی است بر این که آن چه در دهه های پنجاه و شصت میلادی در
برخی مطبوعات و رسانه های معتبر! انتشار یافته، فضا سازی امریکایی ها
برای ایجاد تشنج در منطقه و نا امن نشان دادن آن بوده است تا از یک سو
با عملیات مرموزانه، با انقلاب کوبا مقابله کنند و از سویی دیگر، با
القای فضای ناامن، زمینه ی حضور بیش تر خود را در منطقه فراهم سازند.
شبیه این موضوع را در زمان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و پس از آن در منطقه ی
خلیج فارس، مشاهده می کنیم. با تلقین ناامنی، ناوهای آمریکایی و متحدان اش،
روانه منطقه شدند و اهداف خود را دنبال کردند.
خوانندگان و کسانی که مایل به پژوهش در این زمینه هستند، می توانند با
استفاده از شبکه ی جهانی اینترنت و جست و جوی کلمه ی [BERMODA]
اطلاعات کاملی از وضعیت کنونی منطقه برمودا و جزایر مختلف آن به دست آورند
و حتی بلیط هواپیما و کشتی و هتل را در آن منطقه رزرو کنند.
وضعیت کنونی جزایر برمودا
برمودا، یک مستعمره ی خودگردان بریتانیایی در اقیانوس اطلس شمالی است.
این منطقه، مجمع الجزایری متشکل از هفت جزیره ی اصلی و صد و هفتاد جزیره ی
کوچک و صخره ای است. این مجموعه، در هزار و پنجاه کیلومتری کیپ هاترآس
(کارولینای شمالی در ایالات متحده) واقع شده است.
این مجمع الجزایر، چهل کیلومتر طول و کم تر از هزار و ششصد متر، پهنا دارد.
همیلتون، مرکز این مجمع الجزایر است. (۱)
وضعیت اقتصادی
تکیه گاه اصلی اقتصاد برمودا، گردشگری است. گردشگران، با وسائل اقیانوس
پیما که در امتداد خیابان اصلی پهلو می گیرند و یا با خطوط هوایی که در هشت
مایلی شمال شرق است، به شهر می رسند.
دریانوردی
دریانوردی با قایق های بادبانی، مسابقات قایق های بادبانی، در نوع های
مختلف برگزار می گردد:
۱- مسابقه ی عبور از اقیانوس آرام;
۲- قایق رانی دور جهان;
۳- مسابقه ی برمودا;
۴- مسابقه ی جام امریکا.
از مهم ترین و عمده ترین مسابقات جهانی، قایقرانی در اقیانوس با
قایق های بادی است. این مسابقات، از سال ۱۹۰۶ میلادی آغاز شده است و از سال
۱۹۲۴ میلادی، جز در خلال جنگ دوم جهانی، در یک مسیر هزار و صد و هفتاد و شش
کیلومتری، از نیوپورت آمریکا تا برمودا برگزار می گردد. بانی این
مسابقات، باشگاه دریانوردی امریکا و باشگاه سلطنتی برمودا است. (۲)
آن چه نقل شد، از منابع معتبر جهانی است، نه برخی مطبوعات عراقی و یا
افسانه پرداز غربی. (۳)
از آن چه گفته شد، این نظریه که افسانه های مثلث برمودا بخشی از یک
سناریوی تبلیغاتی علیه نظام های ضد امریکایی منطقه بود، بیش تر آشکار می گردد.
این افسانه سازی ها، بویژه در سال های جنگ سرد که انگیزه ی دو ابر قدرت شرق
و غرب برای این گونه حرکت ها، بیش تر بود، اوج داشته است.
داستان دوم جزیره ی خضرا
محدث نوری، در کتاب جنه الماوی، حکایت سوم، می گوید:
در آخر کتاب التعازی، تالیف شریف زاهد، ابی عبدالله محمد بن علی بن الحسن بن
عبدالرحمان العلوی الحسینی رضی الله عنه به نقل از عالم حافظ حجه الاسلام سعید بن
احمد بن الرضی از شیخ مقری خطیر الدین حمزه بن المسیب بن الحارث آمده است که:
او (سعید بن احمد) می گوید، در خانه ی من، در محله ی ظفریه در مدینه السلام در
هجدهم شعبان سال پانصد و چهل و چهار ه .ق ، خطیرالدین، برای من حکایت کرد که
استادم ابن ابی القاسم عثمان بن عبدالباقی بن احمد الدمشقی در هفدهم جمادی
الاخری سال پانصد و چهل و سه گفت:
استادم کمال الدین احمد بن محمد بن یحیی الانباری در خانه ی خود در مدینه
السلام در شب دهم رمضان سال پانصد و چهل و سه، چنین نقل کرد:
در ماه رمضان سال پانصد و چهل و سه، نزد وزیر عون الدین یحیی بن هبیره بودیم.
عده ای دیگر نیز نزد او بودند. وقتی افطار کردند و متفرق شدند، وزیر به ما
دستور داد بمانیم. مردی نیز آن شب، در مجلس حضور داشت که ما او را
نمی شناختیم و قبلا ندیده بودیم. وزیر، بسیار به او احترام می گذاشت و به
سخن او گوش می داد و به دیگران توجهی نداشت.
سخن به درازا کشید تا آن که دیر وقت شد و ما خواستیم بازگردیم، ولی بارش
باران مانع شد و ما نزد وزیر ماندیم.
سخن درباره ی ادیان و مذاهب پیش آمد و به اسلام و مذاهب گوناگون آن منتهی
شد. وزیر گفت: «کم ترین طایفه، مذهب شیعه اند. در منطقه ما، ممکن نیست که
اکثریت با شیعه باشد.» . وزیر، در مذمت شیعه، سخن گفت و خدا را بر این که آنان
در دورترین نقاط نیز کشته می شوند، سپاس گفت.
در این هنگام، شخصی که وزیر، بسیار به او توجه داشت، به وزیر رو کرد و گفت:
«برای شما سخنی بگویم درباره ی آن چه بحث می کردید یا آن که لب فرو بندم؟» .
وزیر ساکت شد و سپس گفت: «بگو آن چه داری!» .
مرد ناشناس گفت: با پدرم در سال پانصد و بیست و دو، از شهر باهیه حرکت
کردیم. محل ما، روستاهایی دارد که تاجران آن را می شناسند و هزار و دویست
پارچه آبادی است و در هر آبادی، عده ی زیادی سکونت دارند. آنان، همگی، مسیحی
هستند و حتی جزایری که اطراف آنان است، همه، مسیحی اند. بزرگی سرزمین آنان،
دو ماه راه است و میان آنان و خشکی، بیست روز فاصله است و همه ی کسانی که
در خشکی هستند نیز مسیحی اند.
سرزمین ما، به «حبشه » و «نوبه » متصل می شود و آنان نیز، همگی مسیحی اند.
سرزمین ما به سرزمین بربرها نیز متصل است و آنان، بر دین خودشان هستند… من،
روم و افرنج را اضافه نمی کنم (یعنی، آنان نیز مسیحی اند.) .
از شما پنهان نیست که شام و عراق نیز مسیحی دارد.
چنین پیش آمد که ما، در دریا، سفر می کردیم و برای تجارت و کسب سود، به هر
سو می راندیم تا آن که به جزیره های بزرگ پر درختی که دیوارهای زیبا و
باغات و روستاهای فراوان داشت، رسیدیم.
نخستین شهری که رسیدیم و لنگر انداختیم، از ناخدا پرسیدیم: «این جزیره چیست؟»
. گفت: «من، تا کنون، به این جزیره نیامده ام و آن را نمی شناسم.» .
پیاده شدیم و به خیابان های آن شهر رفتیم. نام شهر را پرسیدیم. گفتند:
«مبارکه است.» . گفتیم: «نام حاکم چیست؟» . گفتند: «طاهر.» . گفتیم: «پایتخت
آن کجا است؟» . گفتند: «زاهره.» . پرسیدیم: «زاهره کجا است؟» . گفتند:
«فاصله ی ده شب از راه دریا است و بیست و پنج روز از خشکی. مردم آن سامان،
همگی، مسلمان اند.» .
گفتیم: «چه کسی زکات مال ما را می گیرد (مالیات) تا شروع در داد و ستد کنیم؟» .
گفتند: «نزد نایب سلطان بروید.» گفتیم: «اعوان او کجا هستند؟» . گفتند: «او
دار و دسته ندارد. او، در خانه ی خود زندگی می کند و همه، نزد او می روند.» .
تعجب کردیم و به خانه ی او راهنمایی شدیم. مرد صالحی را دیدیم که عبایی بر
دوش دارد و عبایی نیز فرش او است و دوات هم در پیش روی او قرار دارد و مشغول
نوشتن است. سلام کردیم. گفت: «از کجا می آیید؟» . گفتم: «از فلان سرزمین.» . گفت:
«همه ی شما؟» گفتیم: «نه; در میان ما، مسلمان، یهودی، نصرانی است.» . نایب گفت:
«یهودی و نصرانی، جزیه بدهند، ولی با مسلمان بایستی درباره مذهب اش سخن
بگوییم.» .
از یهودیان و نصرانیان، جزیه گرفتند، ولی به مسلمانان گفتند مذهب تان را
بگویید. وقتی آنان مذهب خود را گفتند، نایب گفت: «شما، مسلمان نیستید و
اموال شما مصادره می شود. کسی که به خدا و پیامبر و وصی او و امام زمان،
ایمان نداشته باشد، مسلمان نیست.» .
وقتی ما، همسفران خود را در خطر دیدیم، گفتیم: «اگر اجازه بفرمایید، ما نزد
سلطان برویم؟» . او، پاسخ مثبت داد.
به ناخدا گفتیم: «ما می خواهیم به زاهره برویم تا بلکه دوستان خود را
نجات دهیم.» ، ولی ناخدا گفت: «من، راه را بلد نیستم.» .
از شهر مبارکه، راهنمایانی استخدام کردیم و سیزده روز و شب، طی مسیر
کردیم تا آن که قبل از طلوع فجر، راهنما، تکبیر گفت. افزود: «این،
مناره های زاهر است.» .
صبح، به شهر زیبایی وارد شدیم که زیباتر از آن، چشم ما ندیده است: هوای لطیف
و آب شیرین; شهری را دیدیم که بر روی کوهی از سنگ سفید بنا شده بود; گرد آن،
دیواری تا دریا کشیده بودند; نهرها، در شهرها و محله هایش جاری بود; گرگ و
گوسفند، کنار هم بودند; بازارهای بزرگ; ارزاق فراوان; و رفت و آمد از
دریا و خشکی از ویژگی های آن شهر بود…. وقتی صدای مؤذن بلند می شد، همه، به مسجد
می شتافتند….
بالاخره، به حضور سلطان رسیدیم. سلطان، در باغی بود که قبه ای در میان آن
قرار داشت. در این هنگام، اذان گفته شد و باغ پر از نمازگزاران شد.
مردم، او را «پسر صاحب الامر» می نامیدند. به ما خیر مقدم گفت و پرسید: «تاجر
هستید یا میهمان؟» . گفتیم: «تاجر.» . گفت: «کدام یک مسلمان اید و کدام اهل
کتاب؟» و پرسید: «مسلمانان، پیرو کدام مذهب اند؟» .
شخصی به نام دربهان بن احمد اهوازی با ما بود. گفت: «من، شافعی ام و بقیه ی
مسلمانان همراه ما نیز شافعی اند، مگر حسان بن غیث که او مالکی است.» .
سلطان، رو به آنان کرد و گفت: «… آیا غیر از اهل بیت، کسی از اهل کسا
بوده است؟ … آیه ی تطهیر در شان چه کسانی است؟ …» .
دربهان، کلام سلطان را قطع کرد و گفت: «ای پسر صاحب الامر! آیا می توانید
نسب خود را بیان کنید؟» .
سلطان گفت: «من، طاهر، پسر محمد بن الحسن، بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن
محمد بن علی بن الحسین بن علی هستم.» .
… مرد شافعی، غش کرد. پس از به هوش آمدن، به سلطان ایمان آورد.
ما، هشت روز میهمان او بودیم و یک سال نیز نزد مردم آن شهر میهمان شدیم. در
این مدت، دریافتیم که این شهر [ و توابع آن ] مسیر دو ماه در خشکی و دریا
است و پس از آن، شهری است به نام رائقه که سلطان آن، قاسم بن صاحب الامر
است. و سپس صافیه است که سلطان آن، ابراهیم بن صاحب الامر است و سپس ظلوم
است که سلطان عبدالرحمان بن صاحب الامر است و سپس عناطیس است که سلطان
آن، هاشم بن صاحب الامر است…
در همه ی این دیار، جز مؤمن شیعه یافت نمی شود… و جمعیت آنان به حدی است که
اگر همه ی دنیا جمع شوند، تعداد آنان، فزون تر است.
ما، یک سال نزد آنان بودیم و منتظر ورود صاحب الامر شدیم; چون، معتقد بودند
که آن سال، سال آمدن او به زاهره است، ولی ما موفق نشدیم. ابن دربهان و
حسان، در آن شهر ماندند تا او را زیارت کنند.
وقتی «عون الدین وزیر» این داستان را شنید، برخاست و وارد اطاقی شد و یک یک
ما را احضار کرد و گفت: «مبادا این داستان را بازگو کنید.» . ما نیز این
داستان را تا پس از مرگ او بازگو نکردیم.
الف) بررسی کتاب تعازی
نویسنده ی کتاب، شریف زاهد ابی عبدالله محمد بن علی بن الحسن بن عبدالرحمان
العلوی الحسینی است.
نسخه ای از این کتاب، در خزانه ی رضوی علیه السلام بوده و محدث نوری، آن را
استنساخ کرده است.
این کتاب را، شریف ابوعبدالله محمد بن علی بن الحسن بن عبدالرحمان، در سال
چهارصد و چهل و سه، برای ابوالحسین زید بن ناصر الحسینی روایت کرده است. (۴)
بنابراین، تالیف کتاب، در نیمه ی نخست قرن پنجم بوده است.
مؤلف کتاب، معاصر سید رضی رحمهم الله، بوده است. صاحب الذریعه می نویسد: «نسخه ی
مطبوع تاریخ بغداد، روایت صاحب کتاب التعازی است و مشایخ او در این نقل،
ابی اسحاق ابراهیم بن احمد بن محمد معدل طبری است که شریف رضی نیز قرآن را
نزد او قرائت کرده است.» . (۵)
نتیجه این که کتاب تعازی در قرن پنجم (سال ۴۴۳ ه .ق) روایت شده، ولی نقل
داستانی که در پایان کتاب آمده، مربوط به سال پانصد و چهل و سه است; یعنی،
یک صد سال، میان تالیف کتاب و داستانی که در آن نقل شده، فاصله است.
مسلم است که این داستان را استنساخ کنندگان، در پایان کتاب
آورده اند و هیچ ارتباطی به متن کتاب ندارد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 