پاورپوینت کامل خلافت و امامت در کلام اسلامی ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل خلافت و امامت در کلام اسلامی ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خلافت و امامت در کلام اسلامی ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل خلافت و امامت در کلام اسلامی ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint :
۱
علی ربانی گلپایگانی
۱- امامت، مهم ترین جایگاه بحث های کلامی
بحث و گفت و گو درباره ی خلافت و امامت، یکی از مهم ترین و دیرین ترین
بحث ها و گفت و گوهایی است که در جهان اسلام، پس از رحلت پیامبر اکرم صلی
الله علیه و آله میان مسلمانان مطرح شده است. اگرچه پیش از این مسئله،
درباره ی مسائل دیگری اختلاف نظر پیدا شد، اما اختلاف در فلسفه ی امامت و
خلافت، دارای ویژگی های بی مانندی بود. عبدالکریم شهرستانی، پس از اشاره به
پاره ای از اختلافات و مباحثه هایی که به هنگام رحلت پیامبر اکرم صلی
الله علیه و آله و پس از آن، میان مسلمانان رخ داد، می گوید:
پنجمین اختلاف آنان – که بزرگ ترین اختلاف میان امت اسلامی به شمار
می رود – اختلاف شان درباره ی امامت بود; زیرا، درباره ی هیچ یک از قواعد دینی،
در هیچ زمانی، چنان نزاع و ستیزی که درباره ی امامت در گرفته است، رخ نداده
است.
وی، آن گاه به ماجرایی که در سقیفه ی بنی ساعده اتفاق افتاد، اشاره
کرده، گفته است:
مهاجران و انصار، درباره ی امامت، اختلاف کردند. انصار گفتند: «امیری از
ما و امیری از شما، عهده دار امر خلافت و امامت گردد.» و سعد بن عباده را –
که بزرگ و رهبر آنان بود – از طرف خود پیشنهاد کردند. در این هنگام،
ابوبکر و عمر، وارد سقیفه شدند. عمر که از پیش، مطالبی را در نظر گرفته بود
تا در آن جمع و درباره ی امامت ایراد کند، می خواست سخن بگوید، ولی ابوبکر
مانع شد و خود به سخنرانی پرداخت و پس از حمد و ثنای خداوند، مطالبی را ایراد
کرد.
عمر می گوید: «او، همان چیزهایی را گفت که من در نظر داشتم بگویم. گویا، او،
از غیب آگاه بود. پس از پایان یافتن سخنان ابوبکر و قبل از آن که
انصار مطلبی بگویند، من با ابوبکر بیعت کردم، و مردم نیز با او بیعت کردند
و در نتیجه، آتش فتنه خاموش شد. جز این که بیعت با ابوبکر، کاری شتاب زده
و دور از تدبیر بود که خداوند، مسلمانان را از شر آن حفظ کرد. پس اگر فردی
دیگر، آن را تکرار کند، وی را بکشید. پس، هرگاه فردی بدون مشورت با
مسلمانان با فرد دیگری بیعت کند، آن دو، خود را به هلاکت افکنده اند، و
قتل شان واجب است.» .
شهرستانی، آن گاه به تبیین این مطلب پرداخته است که «چرا انصار بیعت با
ابوبکر را پذیرفتند و از پیشنهاد خود مبنی بر این که هر یک از مهاجران و
انصار، رهبری داشته باشند، دست برداشتند؟» . او می گوید:
انصار، بدان جهت از پیشنهاد خود منصرف شدند که ابوبکر از پیامبر اکرم صلی
الله علیه و آله روایت کرد که آن حضرت فرمود: «الائمه من قریش; رهبران امت
اسلامی، از قریش اند.» .
آن گاه افزوده است:
این، بیعتی بود که در سقیفه واقع شد. آن گاه، مردم به مسجد آمدند و با
ابوبکر بیعت کردند، جز گروهی از بنی هاشم، و ابوسفیان از بنی امیه، و
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام که به تجهیز بدن پیامبر اکرم صلی
الله علیه و آله و تدفین او مشغول بود و در این منازعه شرکت نداشت. (۱)
اینک، ما، در پی تحلیل و بررسی ماجرای سقیفه ی بنی ساعده نیستیم، غرض از نقل
این مطلب، بیان اهمیت مسئله ی امامت و خلافت از دیدگاه مسلمانان صدر اسلام
است.
این که انگیزه ی شرکت کنندگان در سقیفه چه بود، در نتیجه ی یاد شده،
تفاوتی ایجاد نمی کند; زیرا، خواه، انگیزه ی آنان را حفظ اسلام و جلوگیری
از فتنه های احتمالی که اسلام و مسلمانان را تهدید می کرد، بدانیم و خواه،
مسئله ی مقام و ریاست و نظایر آن، در هر دو صورت، رفتار آنان، گویای این
حقیقت است که خلافت و امامت، مسئله ای مهم و اساسی است و از مسایل محوری
در جهان اسلام به شمار می رود.
شرکت نکردن امام علی علیه السلام در سقیفه و وارد نشدن در آن اختلاف، یکی،
بدان جهت بود که وی، حفظ حرمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را در آن زمان
بر هر امر دیگری ترجیح می داد و بر آن بود که در آن فاصله ی کوتاه،
مسلمانان را خطری تهدید نخواهد کرد، و دیگری، این که به اعتقاد او،
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حیات خود، برای چنین مسئله ی مهمی چاره
اندیشی کرده و جانشین خود را در فرصت ها و مناسبت های مختلف – مانند غدیر خم –
تعیین کرده است.
بحث درباره ی امامت و خلافت، صرفا، یک بحث تاریخی نیست تا در شرح و تبیین
یک رخداد مهم در تاریخ اسلام خلاصه شود; زیرا، امامت، ابعاد و زوایای مهم
دیگری نیز دارد. این مسئله، با حیات فکری، اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی
امت اسلامی، رابطه ای استوار و تعیین کننده دارد. جایگاه مهم و برجسته ی
بحث امامت در تفکر و تعالیم اسلامی از همین ابعاد اساسی و سرنوشت ساز آن، ناشی
می شود. با تبیین ماهیت امامت، این مسئله، روشن تر خواهد شد.
در این جا یادآوری این نکته لازم است که شیعه، امامت را از اصول دین و
عقاید اسلامی می داند، ولی معتزله و اشاعره و دیگر مذاهب کلامی، آن را از فروع
دین و احکام عملی اسلام می شمارند. ریشه ی این دو دیدگاه، این است که از نظر
شیعه، نصب و تعیین امام، از شئون خداوند است و در تعیین امام، به «انتصاب »
قائل است، ولی مذاهب دیگر، نصب و تعیین امام را از شئون و وظایف مکلفان
می دانند و در تعیین امام، به «انتخاب » معتقد هستند.
در بحث های آینده، در این باره، بیش تر سخن خواهیم گفت، یادآوری آن در این
بحث، برای بیان این مطلب است که دو دیدگاه یاد شده، در لزوم امامت و اهمیت
آن، اختلافی ندارند; زیرا، از فروع دینی بودن، سبب نمی شود که مسئله ای
اهمیت اش کم باشد. نماز، از فروع دین است، ولی این امر، با جایگاه مهم آن
در آیین اسلام، منافات ندارد.
البته، اعتقاد به این که امامت در زمره ی اصول عقاید دینی قرار دارد،
منزلت و جایگاه بهتری را به مسئله ی امامت می بخشد.
۲- حقیقت امامت
واژه ی امامت، در لغت، به معنای «رهبری و پیشوایی » است و «امام » را «مقتدا و
پیشوا» گویند، خواه، آن مقتدا و پیشوا، انسانی باشد یا چیزی دیگر. ابن فارس
گفته است: «امام، فردی (یا چیزی) است که در کارها به او اقتدا می شود، و
پیامبر صلی الله علیه و آله امام و پیشوای همه ی امامان است، و خلیفه ی پیامبر،
امام رعیت و مردم است، و قرآن، امام و پیشوای مسلمانان است » . (۲)
قرآن کریم، همان گونه که برخی از انسان ها را «امام » نامیده، کتاب
آسمانی حضرت موسی علیه السلام را نیز «امام » خوانده است. درباره ی حضرت
ابراهیم علیه السلام می فرماید: «انی جاعلک للناس اماما» (۳) و درباره ی بندگان
خاص الهی می فرماید، آنان، از خداوند می خواهند که آنان را پیشوای پرهیزگاران
قرار دهد: «واجعلنا للمتقین اماما» (۴) و درباره ی کتاب حضرت موسی علیه
السلام می فرماید: «و من قبله کتاب موسی اماما و رحمه » (۵)
قرآن کریم، «لوح محفوظ » را نیز «امام مبین » دانسته و فرموده است: «وکل شی ء
احصیناه فی امام مبین » (۶)
متکلمان اسلامی، امامت را به «ریاست و رهبری جامعه ی اسلامی در زمینه ی امور
دنیوی و دینی » تعریف کرده اند. نمونه هایی از تعاریف آنان را ذیلا یادآور
می شویم:
۱- الامامه رئاسه عامه فی امور الدین و الدنیا بالاصاله فی دارالتکلیف; (۷)
امامت، رهبری عمومی و بالاصاله در زمینه ی امور دین و دنیا در سرای تکلیف است.
۲- الامامه رئاسه عامه فی امور الدین والدنیا بالاصاله; (۸) امامت، رهبری عمومی
و بالاصاله (در مقابل بالنیابه) در امور دینی و دنیوی است.
۳- الامامه رئاسه عامه فی امور الدین والدنیا لشخص من الاشخاص نیابه عن النبی صلی
الله علیه و آله (۹) ; امامت، رهبری عمومی مسلمانان در اموردینی و دنیوی به
عنوان نیابت از پیامبر است.
نیابی بودن امامت نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم با اصالی
بودن آن نسبت به دیگر مسلمانان – چنان که در تعریف قبل آمده است –
منافات ندارد.
۴- الامامه رئاسه عامه فی امور الدین والدنیا لشخص من الاشخاص; (۱۰)
۵- الامامه خلافه الرسول فی اقامه الدین، بحیث یجب اتباعه علی کافه الامه. (۱۱)
قید اخیر در این تعریف، ناظر به عمومی بودن امامت است.
۶- الامامه رئاسه عامه فی امر الدین والدنیا، خلافه عن النبی صلی الله علیه و آله. (۱۲)
توضیحات
۱- مقصود از قید «بالاصاله » در تعریف های یکم و دوم، احتراز از رهبری
مسلمانان به نیابت خاصه یا عامه از جانب امام است، مانند نواب خاصه و
عامه ی امام عصر علیه السلام و مانند والیانی که از طرف امیرالمؤمنین علیه
السلام و دیگر خلفا برای ولایات و مناطق مختلف تعیین می شدند.
۲- مقصود از «دارالتکلیف » این است که امامت مصطلح در علم عقاید و کلام،
امامت مردم در سرای دنیا است و امامت به معنایی که در آیات قرآن درباره ی
قیامت آمده است، از این بحث بیرون است: «یوم ندعو کل اناس بامامهم » .
۳- مقصود از «نیابه عن النبی » همان مفهومی است که از کلمه ی «خلافت » در قید
«خلافه عن النبی » منظور است; یعنی، هر دو قید، ناظر به این است که امامت، مربوط
به زمان پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است و امام، خلیفه و جانشین
پیامبر صلی الله علیه و آله به شمار می رود.
البته، واژه ی «خلافت » از واژه ی «نیابت » مناسب تر است; زیرا، نیابت، معمولا،
در جایی به کار می رود که رهبر یک جامعه زنده است، ولی چون خود حضور مستقیم
ندارد، فردی را به عنوان نایب و جانشین خود بر می گزیند. مانند نواب خاص
امام زمان علیه السلام ولی کلمه ی «خلافت » که ترجمه ی فارسی آن «جانشین » است،
در هر دو مورد به کار می رود.
۴- از آن چه گفته شد، نادرستی این نظریه که گاهی تفاوت میان دیدگاه شیعه و
اهل سنت را در باب امامت، به این صورت بیان می کند که شیعه، قائل به امامت،
و اهل سنت قائل به خلافت است، روشن گردید; زیرا، در این باره که رهبر امت
اسلامی پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به عنوان جانشین آن حضرت، عهده
دار امر امامت و رهبری مسلمانان می شود، میان شیعه و اهل سنت، اختلافی وجود
ندارد. خلافت و امامت، دو عنوان برای یک حقیقت اند و هر یک به جنبه ای از
آن نظر دارد. خلافت، ناظر به جنبه ی ارتباط آن با خدا و پیامبر صلی الله علیه و
آله است، و امامت، ناظر به جنبه ی ارتباط آن با امت اسلامی، است. بدین جهت،
هم در روایات و هم در کلمات متکلمان اسلامی، هر دو اصطلاح به کار رفته
است.
۵- از تعاریف یاد شده به دست می آید که متکلمان اسلامی، اعم از شیعی و سنی،
امامت را صرفا یک مقام و منصب سیاسی که عهده دار بر قراری نظم و امنیت
اجتماعی و سامان بخشیدن به امور مادی و مسائل مربوط به حیات دنیوی بشر است،
نمی دانند، بلکه آن را مقام و منصبی دینی می دانند که اقدام به آن، یک تکلیف
دینی به شمار می رود. بر این اساس، قلمرو رهبری امام، امور دینی و دنیوی، هر
دو، است.
آری، در این که «رسالت امام در حوزه ی امور دینی چیست؟ آیا تبیین شریعت نیز
از وظایف و شئون امام است یا او، صرفا، مسئول اجرای احکام الهی است؟» ،
میان متکلمان شیعه و اهل سنت، اختلاف نظر وجود دارد که در آینده بررسی
خواهیم کرد.
از این جا، نادرستی دیدگاه کسانی که گمان کرده اند از نظر متکلمان
اهل سنت، امامت، صرفا، یک مقام و منصب دنیوی است و جنبه ی دینی و معنوی
ندارد، به دست آمد.
از دیدگاه آنان، امامت، از دو نظر، جنبه ی دینی و معنوی دارد: یکی، از این
جنبه که امام، خلیفه و جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله است و اگر به انتخاب
اهل حل و عقد تعیین می شود، انتخاب آنان، جنبه ی طریقیت و کاشفیت دارد، مانند
اجماع که طریق کشف حکم شرعی است. و دیگری، از این جنبه که حفظ و اجرای
دین، از اهداف و اغراض امامت است.
در بحث های آینده این دو مطلب روشن تر خواهد شد.
۳- وجوب امامت
اکثریت قاطع مذاهب و متکلمان اسلامی، امامت را واجب می دانند، اگر چه در
این که «وجوب امامت وجوب کلامی است یا فقهی؟ عقلی است یا نقلی؟» ، اختلاف
نظر دارند. برای روشن شدن این مطلب، دیدگاه مذاهب کلامی را یادآور می شویم:
۱- مذهب امامیه: از نظر امامیه، وجوب امامت، وجوب کلامی است (وجوب علی الله)
و نه وجوب فقهی (وجوب علی الناس) . مقصود از وجوب کلامی، این است که فعلی،
مقتضای عدل یا حکمت یا جود یا رحمت یا دیگر صفات کمال الهی است، و چون ترک
چنین فعلی، مستلزم نقص در ساحت خداوندی و در نتیجه، محال است، پس انجام دادن
آن، واجب و ضروری است. البته، کسی، آن فعل را بر خداوند واجب نمی کند، بلکه
او، خود، به مقتضای صفات کمال و جمال اش، آن را بر خود واجب می کند، چنان
که فرموده است: «کتب ربکم علی نفسه الرحمه » و نیز فرموده است: «ان علینا
للهدی » و آیات دیگر. (۱۳) امامیه، امامت را مقتضای حکمت و لطف خداوند می دانند
و بر این اساس، آن را بر خداوند واجب می شمارند.
خواجه نصیرالدین در این باره گفته است:
الامامیه یقولون: «نصب الامام لطف; لانه یقرب من الطاعه و یبعد عن المعصیه
واللطف واجب علی الله تعالی » . (۱۴) ; امامیه، می گویند: «نصب امام، لطف است; زیرا،
مردم را به طاعت نزدیک می کند و از معصیت دور می سازد و لطف بر خداوند واجب
است.» .
۲- مذهب اسماعیلیه: مشهور این است که اسماعیلیه نیز مانند امامیه، وجوب
امامت را وجوب کلامی (وجوب علی الله) می دانند، با این تفاوت که از نظر
آنان، فلسفه ی وجوب امامت، تعلیم معرفت خداوند به بشر است. فاضل مقداد گفته
است: «اسماعیلیه، امامت را بر خداوند واجب می دانند تا معرفت خداوند را به بشر
تعلیم دهد.» ، (۱۵) ولی محقق طوسی، این مطلب را نپذیرفته و گفته است:
آنان، به وجوب علی الله، اعتقاد ندارند و به حسن و قبح عقلی معتقد نیستند، لکن
معرفت خدا را واجب می دانند و بر این عقیده اند که معرفت خداوند، از دو راه
حاصل می شود: یکی، نظر و تفکر عقلی، و دیگری، تعلیم به واسطه ی امام. بر این
اساس، معرفت امام، واجب، و اطاعت از او لازم است. (۱۶)
وی، در کتاب قواعد العقاید، گفته است، اسماعیلیه، وجوب امامت را «وجوب من
الله » می دانند، (۱۷) اما در باره ی این که «مقصود از وجوب من الله چیست؟» توضیحی
نداده است، ولی با توجه به آرای فلسفی اسماعیلیه در باره ی سلسله مراتب وجود
ممکنات و جایگاهی که امام در این سلسله مراتب دارد، می توان مقصود از
«وجوب من الله » را به دست آورد.
اسماعیلیه، عالم ممکنات را به دو عالم باطن (امر و غیب) و عالم ظاهر (خلق و
شهادت) تقسیم کرده اند. عالم باطن یا امر، مشتمل بر عقول و نفوس و ارواح
است و نخستین موجود در این عالم، «عقل اول » است و سپس عقول دیگر و نفوس قرار
دارند. آنان، امام را مظهر عالم باطن یا عالم امر می دانند و رتبه اش بر نبی –
که مظهر نفس است – برتر است. از این رو، معرفت به خداوند، جز توسط امام، حاصل
نمی شود. (۱۸) بنابراین، نسبت وجود امام با وجود خداوند، نسبت مظهر و ظهور و
مجلی و تجلی است; یعنی، وجود خداوند، در وجود امام، متجلی می گردد. تجلی و ظهور،
جز از جانب خداوند نیست و چون این تجلی و ظهور، مقتضای کمال و جمال ذاتی
و صفاتی خداوند است، بنابراین، امامت، وجوب من الله خواهد بود.
۳- مذهب زیدیه: زیدیه، اگرچه به عنوان یکی از فرقه های شیعه به شمار می رود، ولی
در طول تاریخ آن، گرایش های فکری و مذهبی گوناگونی پدید آمده است. برخی از
آنان، به نص در امامت اعتقاد دارند و امام علی علیه السلام را جانشین بلافصل
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می دانند. آنان، امام پس از امیرالمؤمنین علیه
السلام را امام حسن مجتبی علیه السلام و امام پس از او را امام حسین علیه
السلام می دانند. از نظر آنان، تنها، این سه امام، به صورت خاص به امامت
منصوب شده اند و دیگر امامان، منصوب به نصب عام اند. بدین صورت که هر یک
از فرزندان حضرت فاطمه زهرا علیها السلام که عالم و زاهد و شجاع باشد و
قیام کند و مردم را به مبارزه با ستمگران دعوت کند، «امام » خواهد بود;
یعنی، چنین فردی، از سوی خداوند، به امامت منصوب شده است. مطابق این دیدگاه،
وجوب امامت، وجوب علی الله، خواهد بود. چنان که خواجه نصیرالدین طوسی، زیدیه و
کیسانیه (۱۹) و امامیه را از طرفداران «وجوب علی الله » در مسئله ی امامت بر
شمرده است. (۲۰)
برخی دیگر از زیدیه، به وجود نص در امامت اعتقاد ندارند و عقیده ی آنان در
این مسئله، همانند عقیده ی معتزله و اهل سنت است. طبعا، این گروه، امامت را
واجب علی الناس می دانند و نه واجب علی الله. (۲۱) مؤلف مواقف گفته است: «زیدیه، به
وجوب عقلی امامت معتقد بودند.» . (۲۲)
۴- معتزله: اکثریت قاطع معتزله، امامت را واجب می دانند و تنها، دو متکلم
معتزلی، یعنی ابوبکر اصم و هشام بن عمرو فوطی، به وجوب امامت اعتقاد
نداشته اند. ابوبکر اصم، گفته است: «هرگاه عدل و داد در جامعه حکم فرما باشد،
نیازی به امام نیست، اما هر گاه ظلم و جور بر جامعه حاکم باشد، امام،
لازم است.» . هشام بن عمرو فوطی، دیدگاهی مخالف وی داشته است. به گمان وی،
هرگاه عدل و انصاف بر جامعه سایه گستر باشد، امام، لازم است تا احکام شرع
را اجرا کند – زیرا، در این صورت، مردم از او اطاعت خواهند کرد – اما هر
گاه ظالمان و ستمکاران بر جامعه حکومت کنند، جامعه، از امام اطاعت
نخواهد کرد، و وجود امام در چنین جامعه ای، موجب تعمیق و گسترش نزاع و
اختلاف خواهد شد.
اکثریت معتزله – که به وجوب امامت اعتقاد دارند – از نظر عقلی یا نقلی بودن
وجوب آن، دو دسته شده اند. جاحظ، ابوالقاسم کعبی، ابوالحسین خیاط، ابوالحسین
بصری، وجوب آن را عقلی و دیگران، وجوب آن را نقلی (شرعی) دانسته اند. (۲۳) به
گفته ی علامه حلی، معتزله ی بغداد، به وجوب عقلی امامت معتقد بوده اند. (۲۴)
در هر حال، وجوب امامت از نظر آنان، «وجوب علی الناس » است و نه «وجوب علی الله »
. به عبارت دیگر، وجوب امامت از نظر معتزله، وجوب فقهی است و نه وجوب کلامی.
۵- خوارج: اقوال متکلمان درباره ی دیدگاه خوارج درباره ی وجوب و عدم
وجوب امامت، مختلف است. برخی از آنان، اعتقاد به عدم وجوب امامت را، به
طور مطلق، به خوارج نسبت داده اند. فخر الدین رازی، (۲۵) محقق طوسی (۲۶) ، عضدالدین
ایجی (۲۷) ، از این دسته اند. سعد الدین تفتازانی و فاضل مقداد، قول به عدم وجوب
امامت را به فرقه ی نجدات (پیروان نجده بن عامر) نسبت داده اند. (۲۸)
علامه حلی، قول به عدم وجوب امامت را به جماعتی از خوارج نسبت داده است. (۲۹)
شهرست
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 