پاورپوینت کامل شناخت وحیانی خورشید پنهان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شناخت وحیانی خورشید پنهان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شناخت وحیانی خورشید پنهان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شناخت وحیانی خورشید پنهان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۲۹۹

اشاره

شناخت شناسی و تعیین منابع معرفت، از مباحث مهم و در عین حال جنجالی در طی قرون متمادی محسوب می شود . این
نوشتار منابع مهم شناخت را در سه عامل مهم و کلی . قرآن (وحی)، برهان (عقل)، عرفان (دل و کشف) پی می گیرد و این نکته را
که مهدویت از معدود حقایقی است که از آبشخور هر سه ی آن ها تغذیه نموده و سیراب شده است، بازگو می کند، این، خود، حاکی
از استحکام باورمندی به مهدویت است . در این شماره، امام مهدی (عج) از منظر قرآن بررسی شده و بررسی حضرت از دیدگاه
عرفان و برهان به شماره های بعدی موکول می گردد .

پیشگفتار:

شناخت شناسی، از مباحث مهمی است که از دیر باز، ذهن متفکران را به خود مشغول داشته است . نزاع مشهور پندارگرایان و
واقع گرایان، حاکی از دغدغه ی قدیم انسان در این حوزه ی مهم و حیاتی است . بررسی ادله ی اینان، و به نظاره نشستن و آن گاه
نظارت کردن، گرچه مطبوع و دل پذیر است، ولی از حوزه ی بحث بیرون می باشد . ما، با این موقف و موضع که انسان دارای قدرت
شناسایی از خود و جهان خارج است و به این دلیل که حتی ایده الیست ها هم در عمل رئالیست هستند، نظام و پایه ی بحث را بر
این اصل استوار می کنیم و می گوییم، انسان، می تواند از حقیقت های هستی مطلع و آگاه گردد . (۱) با طرح این نکته، اساسی ترین و
اولین سؤالی که به ذهن انسان خطور می کند، این است که: «راه های تحصیل و یا حصول این معرفت و شناخت چیست؟» و «از چه
مسیری و به چه طریقی، انسان می تواند بداند و به حقایق عالم دست بیازد؟» و «منابعی که می تواند ما را از واقعیت های موجود با
خبر سازد کدام اند؟» و «آن گاه، راه مطمئن و صراط مستقیم آن ها، کدام است؟» آن چه که به عنوان تمییز منابع معرفت و تعیین
ابزارهای شناخت و تفکیک بین حوزه ی منابع و ابزار مطرح می شود گرچه در بحث شناخت شناسی، حیاتی است اما در این نوشتار
به اشاره بیان شده و تفصیل آن به محل خود حواله می شود .

فی الجمله، سه منبع مهم و حیاتی برای شناخت وجود دارد که عبارت است: از عقل و تجربه (۲) ، فطرت و وجدان، وحی و قرآن .
گرچه منابع دیگری برای کسب معرفت، همچون تاریخ و کشف، مطرح شده است، اما در یک نگاه کلی و جامع، این ها را نیز می توان
ذیل همان سه منبع اصلی، جا داد . قرآن و برهان و عرفان، اساسی ترین منبع برای شناخت انسان از حقایق جهان هستی است . هر
کدام، براساس تعریف خاص خویش و رسالتی که بر دوش می کشند، گروهی از معارف را به انسان عرضه می کند . حوزه و عرصه هر
کدام، بنابر تعریف و انتظاری که ما از آن داریم، ممتاز و مشخص است و در این میان، مطمئن ترین معرفتی که نصیب جهان بشری
می شود، به شهادت برهان و عرفان و قرآن، معرفتی است که از راه وحی حاصل می شود . تاریخ فلسفه و برهان، گواه تناقض و تهافت،
نه تنها در آرای فلاسفه که حتی در آرای فلیسوف واحد و مشخصی است . وجود تناقضات فلسفی و برهانی، انسان را وا می دارد که
لااقل، اعتماد بی چون و چرا و تکیه ی راحت و آسوده به این منبع معرفت نداشته باشد، بدون آن که از ارج و قرب آن بکاهد .
همچنان که تعدد و تشتت اذواق عارفان و رهاورد آنان نیز دوباره همان احتمال را برای انسان تقویت می کند و البته باز بدون آن که
بخواهیم به این منبع مهم پشت نموده و از مواهب آن محروم شویم . آن چه که از تهافت مصون و محفوظ است، به ادعای خود و
شهادت تاریخ، وحی است . که منظور ما، در این نوشتار، خصوص قرآن است . قرآن، با این که در گذار زمان و در زمنیه های مختلف
نازل شده، بدون آن که گرفتار دو گانگی و تشتت یا تعارض شود، مهم ترین منبع معرفت صحیح از جهان هستی به شمار می آید .

اکنون، به این اعتبار، نگاهی به منابع معرفت از منظر قرآن می اندازیم . ما، با بررسی مجموعه ی آیات قرآن، به این نتیجه می رسیم
که طرق و منابع معرفت را، در این امور می توان برشمرد: طبیعت; عقل; تاریخ; فطرت و وجدان; وحی و پیام الهی; کشف و شهود (۳)
و (۴) . همان طور که گذشت، می توان همه ی این موارد را در سه اصل کلی برهان و عرفان و قرآن خلاصه نمود .

عقل و اندیشه، از منابع مهم معرفت بشری است که قرآن مجید در آیات زیادی به آن می پردازد و مخاطبان خود را به استفاده از آن
ترغیب می کند و از کسانی که به این عامل مهم شناخت، پشت می کنند، سخت انتقاد می کند . کثرت استعمال واژه هایی چون
«عقل » ، «لب » ، «فواد» ، «نهی » ، «ذکر» ، «فکر» ، «درایت » ، برای مراجعه کنندگان به قرآن، این باور را محکم می کند که نه تنها وحی
براین مهم صحه گذاشته که به استفاده از آن ترغیب می کند .

فطرت و وجدان – که همان شعور باطنی است – نیز منبع بزرگی برای معرفت است که وحی نیز در مراتب و مراحل مختلفی; از
آن استفاده و استمداد کرده است و منکران حقایق هستی را به محکمه ای فرا می خواند که نیاز به قاضی ندارد، و برای شناخت، به
منبعی احاله می کند که هیچ مئونه ای نمی طلبد:

«و نفس وماسواها فالهمها فجورها وتقواها» [شمس: ۷ – ۸] ; سوگند به جان آدمی! و سوگند به آن که او را موزون ساخت! پس راه
فجور و تقوا را به او الهام کرد .

این، همان منبع و محکمه ای است که نمی توان از کنار آن با غفلت گذاشت:

«ولئن سئلتهم من خلق السموات والارض لیقولن الله » [لقمان: ۲۵] ; اگر از مشرکان نیز بپرسی چه کسی آسمان ها و زمین را
آفریده؟ مسلما می گویند: «خدا، آن ها را آفریده است .»

راه دل که در صورت استفاده و بسط و فربه نمودن آن، سر از کشف و شهود و عرفان در می آورد، از دیگر منابع مهم معرفت است .

خلاصه آن که «وحی، چیزی است که پیروان تمام ادیان آسمانی، آن را مهم ترین منبع معرفت می دانند; چرا که منبعی است که از
علم بی پایان خدای جهان سرچشمه می گیرد، در حالی که سایر منابع معرفت، مربوط به انسان ها، و در برابر آن بسیار محدود و
ناچیز است . در حقیقت، اگر عقل ما به منزله ی نورافکن نیرومندی باشد، و فطرت و وجدان و تجربه و کشف نیز به منزله ی
نورافکن های دیگری، وحی، همچون خورشید عالم تاب است و قلمرو آن بسیار وسیع تر و گسترده تر می باشد» (۵) .

این، همان واقعیتی است که قرآن می فرماید: «ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی ء» [نحل: ۸۹] کتاب منبع مهم معرفت به شمار
می آید .

جالب است که در روایات ما، اشاره شده، که مهم ترین منبع علم پیامبران، وحی تشریعی، و مهم ترین منبع علم امامان، نیز وحی
تسدیدی است . امام کاظم (علیه السلام) فرمود: «اما الحادث فقذف فی القلوب ونقر فی الاسماع وهو افضل علمنا» (۶) . قسمت اعظم
علم ائمه (ع)، از الهام تغذیه می شود که بهترین دانش آنان نیز هست .

با این بیان، معرفت و شناخت، سه راه مهم و حیاتی دارد و در این میان، برخی از حقایق در عالم وجود هستند که از هر سه طریق
تغذیه می کنند و هر سه منبع، گواه آن است و بر آن دلالت می کند . از جمله ی آن مسایل، مهدویت است . امام مهدی (علیه السلام)
حقیقتی است قرآنی و عرفانی و برهانی که قرآن و برهان و عرفان در اثبات و معرفی اش، همراه و همگام اند و این، حکایت از عمق و
اصالت آن دارد . به فضل خدای متعال، در این نوشتار، امام مهدی (علیه السلام) را از نظر وحی و قرآن بررسی نموده و نگاه به
مهدی (علیه السلام) از نظر فلسفه و برهان و کشف و عرفان را به آینده موکول می نمائیم .

امام مهدی (ع) از منظر قرآن

قبل از بررسی امام مهدی از منظر قرآن، نکاتی باید تحقیق و روشن شود تا جای هیچ گونه شک و شبهه ای باقی نماند . سؤال اول،
این است که «منظور از طرح یک مسئله در قرآن چیست؟» و «اساسا، چه موضوعاتی را قرآن طرح نموده است؟» و «میزان و ملاک
برای انتساب مطلبی به قرآن چیست؟ آیا باید رفت و قرآن را از صفحه ی اول تا آخر ورق زد و هر جا به نامی تصریح شده بود، گفت،
این موضوع، طرح شده و اگر آیه ای و لفظی به مطلبی، تصریح در عبارت و الفاظ نداشت بگوییم چنین موضوعی در قرآن نیست؟»
و اصولا «گستره ی قرآن تا کجا است؟» و «آیا فقط شامل تنزیل می شود و تاویل از دایره ی قرآن بیرون است؟» و «آیا همه ی مطالبی
که برای هدایت بشری تا همیشه ی تاریخ لازم است، در همین الفاظ و تنزیل قرآن وجود دارد یا این که قرآن، مجموعه ای از ظاهر
الفاظ تنزیل و بطون و تاویل هایی است که این مجموعه، رطب و یابس هدایت بشری را تامین می کند و هیچ امری را فرو نمی گذارد؟
» .

سخن از جامعیت قرآن – لااقل در حوزه ی هدایت بشری – امری است که مفسران و دانشمندان با استناد به خود قرآن و البته به
اعتضاد عقل و نقل، آن را طرح نموده اند . قرآن مجید می فرماید: و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی (۷) خود را این گونه توصیف
می کند که کتاب تبیان و هدایت است . تبیان صفت عام و فراگیرش می باشد کتابی که برای هدایت همه انسانها در همه زمانها،
نازل شده شانش این است و باید این گونه باشد که “بیان کل شی ء” را عهده دار باشد البته واضح است که مراد از کل شی ء همه
چیزهایی است که به امر هدایت بشری که رسالت قرآن است، بر می گردد و قرآن مساله ای را در حوزه ی هدایت بشری فروگذار
نکرده است . علاوه بر بیان، که صفت عام قرآن است هدایت هم صفت خاص آن است، کسانی که بعد از “تبین حق” سر تسلیم فرود
آورند آنها را به صراط مستقیم هدایت می کند .

«مرحوم علامه طباطبایی نکته ای را از این عقیده ی مفسران، استفاده کرده است که اگر قرآن “تبیان کل شی ء” باشد و بخواهد
مقاصد خود را از طریق دلالت لفظیه برساند ما فقط کلیاتی را از قرآن مجید استفاده می کنیم در صورتی که روایات ما دلالت دارند
که علم “ما کان و ما یکون و ما هو کائن”، در قرآن مجید هست، اگر روایات را بپذیریم ناگزیر باید معتقد شد که تبیان بودن قرآن را
باید فراتر از دلالت الفاظ آن جست و سراغ اشاراتی رفت که برای اهلش – “راسخون فی العلم” – اسرار و گنجینه ها را هویدا می سازد
که فهم عرفی بدان دست نمی یابد . (۸)

قرآن، برای تبیین و اثبات مدعای “تبیان کل شی ء” بودن راهکارهایی را بیان می کند . ما، به دو نکته ی اساسی و حیاتی اشاره
می کنیم که قرآن، در پرتو این دو نکته، جامعیت و کمال خود را می یابد و حیات و بالندگی خویش را برای تمامی اعصار تضمین
می کند .

الف) تاویل و تفسیر; بحث تاویل و تفسیر، از مباحث مهم علوم قرآنی است . گرچه تعاریف و تحلیل های متنوعی از سوی
دانشمندان در باره ی آن ارائه شده، که مجال طرح و نقد آن اینجا نیست لکن ما به مقتضای بحث خود، تحلیل و تعریفی را که برای
فهم این نوشتار، ضروری است، بیان می کنیم .

التفسیر، کشف القناع عن اللفظ المشکل، تفسیر، نقاب برگرفتن از چهره ی الفاظ مشکل است . در این بیان، تفسیر، مربوط به
ظهر قرآن می شود و همان طور که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «ما فی القرآن الا ولها ظهرو بطن،» هیچ آیه ای در قرآن نیست، مگر
آن که ظهر و بطنی دارد و در این نگاه، تاویل به معنای بطن قرآن است که تاویل، دلالت درونی قرآن را می رساند . در مقابل دلالت
ظاهری و برونی قرآن که از آن به ظهر تعبیر می شود لذا با این نگاه، تمامی آیات قرآن، بطن دارند، نه این که بطون، مخصوص
آیات متشابه باشد (۹) .

ظهر و تنزیل قرآن، ناظر به شان نزول است و گاهی جنبه ی خصوصی می یابد . ولی بطن قرآن، که دلالت باطنی آن است با قطع
نظر از قرائن موجود، برداشت های کلی است که از متن قرآن به دست می آید و همه جانبه و جهان شمول است، لذا پیوسته مانند
جریان آفتاب و ماه، در جریان است . (۱۰)

لذا وقتی از امام باقر (علیه السلام) پرسیدند: «مقصود از ظهر و بطن چیست؟» ، فرمود: «ظهره تنزیله وبطنه تاویله . منه
ماقدمضی و منه مالم یکن یجری کما تجری الشمس و القمر (۱۱) .»

بر این اساس، می توان گفت، جامعیت و کمال و بالندگی و حیات جادوانه ی قرآن – که در روایت، به «جریان » تعبیر شده – در گرو
تاویل آن است که روز به روز در جریان است و اگر بنا بود به ظاهر قرآن اکتفا شود و تمام آیات ناظر به وقایع خصوصی و منحصر در
همان جریانات بشود، زمان، باعث کهنگی و عامل فرسودگی قرآن می شد .

«این همان برداشت های کلی و همه جانبه است که از متن قرآن، با دور داشتن قرائن خصوصی، به دست می آید و قابل تطبیق بر
زمان و مکان های مختلف و مناسب، است . اگر چنین نبود، هر آینه، قرآن، از استفاده ی دائمی ساقط می گردید . این برداشت های
جهان شمول است که تداوم قرآن را برای همیشه تضمین می کند و آن را همواره، زنده و جاوید نگاه می دارد .» (۱۲)

بنابراین، وقتی مطلبی به قرآن نسبت داده می شود، لازم نیست که حتما در ظاهر الفاظ آن گنجیده باشد تا چنین نسبتی صحیح
باشد و تمام تاویلاتی که البته از ناحیه ی راسخون در علم و آگاهان به تاویل کتاب، بیان شده است، جزء گستره ی قرآن است .

ب) شخصیت پیامبر (علیه السلام) ; نکته ی دیگری که در بحث «طرح در قرآن » باید بررسی و تبیین شود، شخصیت پیامبراکرم
(صلی الله علیه وآله وسلم) در بیان کتاب خدا است . ادعای جامعیت و کمال قرآن همان طور که گذشت، با انحصار قرآن در تنزیل و
ظواهر الفاظ، قابل اثبات نیست، نیز این ادعا بدون حضور و نقش آفرینی شخصیت پیامبر خاتم (صلی الله علیه وآله وسلم) ناتمام
است; چرا که بسیاری از احکام، فقط، به نحو کلی بیان شده و تفصیل آن بر عهده ی نبی قرار گرفته است . این نص قرآن است که:

«وانزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم » [نحل: ۴۴] ; و ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا تو برای مردم آن را تبیین کنی .

این آیه شریف، نقش شخصیت با عظمت پیامبر خاتم (صلی الله علیه وآله وسلم) را در تبیین قرآن، به خوبی معرفی می کند .

مرحوم علامه ی طباطبایی، در تفسیر این آیه می گوید:

«وفی الآیه دلاله علی حجیه قول النبی فی بیان الآیات القرانیه . واما ما ذکره بعضهم ان ذلک فی غیرالنص والظاهر من المتشابهات،
او فیما یرجع الی اسرار کلام الله وما فیه من التاویل، فمما لاینبغی ان یصغی الیه . (۱۳) »

آیه بر حجیت قول پیامبر در بیان آیات قرآنی، دلالت دارد . باید دید بیان پیامبر در چه حوزه ای از آیات حجیت دارد؟ آیا پیامبر
فقط متشابهات را باید بیان کند و اگر در نصوص بیانی داشت حجیت ندارد؟ علامه، تصریح می کند که بیان پیامبر، در همه ی
حوزه های قرآنی، اعم از نص و ظاهر و مشابه و تاویل آیات، حجیت دارد و کسانی که این سخنان و تفصیل ها را بیان کرده اند،
حرف شان با آیه ی قرآن ناسازگار است . ظاهر آیه، همه ی موارد را در بر می گیرد .

بر این اساس، نیز باید گفت، برخی از حقایق قرآن، در ظاهر الفاظ آن نیامده و وظیفه ی بیان شدن اش، برعهده ی پیامبر اکرم
(صلی الله علیه وآله وسلم) قرار گرفته است . و به حکم آیه ی شریف «ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی » (۱۴) حقایقی که در
سخنان پیامبر خاتم (صلی الله علیه وآله وسلم) برای تبیین قرآن و هدایت امت، مطرح شده نیز حقایقی قرآنی است .

علاوه بر آن، در این حکم، ائمه ی معصوم (علیهم السلام) نیز با پیامبر شریک اند و طبق روایات صحیح نبوی، اهل بیت عصمت و
طهارت، این شان را بر عهده دارند . علامه ی طباطبایی این واقعیت را چنین مطرح کرده است:

«هذا فی نفس بیانه، ویلحق به بیان اهل بیته لحدیث الثقلین المتواتر وغیره (۱۵) » .

این نکته را از آیات دیگر قرآن نیز می توان استنباط کرد . می فرماید: «فاسالوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون » [نحل: ۴۳] امام رضا
(علیه السلام) فرمود: «نحن اهل الذکر ونحن المسؤولون (۱۶) » . در تفاسیر دوازده گانه اهل سنت، از ابن عباس نقل شده که: «وهو
محمد وعلی وفاطمه والحسن والحسین هم اهل الذکر والعقل والبیان (۱۷) »

راز و رمز حیات و جامعیت قرآن را در همراهی اش با عترت باید جست و این گونه است که قرآن، در کنار معصوم، عامل هدایت و
مانع از ضلالت است . قرآن، در کنار تبیین معصوم، برای همیشه، هادی است .

تاکنون، این دو نکته روشن شد که قرآن، جامع و اعم از ظهر و بطن و تفسیر و تاویل می باشد و پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)
و ائمه ی هدی (علیه السلام) در تبیین قرآن، نقش مهمی دارند و نه تنها در حوزه ی مشتابهات که در حوزه ی ظواهر و نصوص نیز
بیان آن ها حجیت دارد .

لذا با این مقدمات، به این نتیجه رسیدیم که بحث «مهدی (علیه السلام) در قرآن » را باید فراتراز از ظواهر الفاظ جست و به صرف
این که نام مبارک «مهدی » در قرآن ذکر نشده، نباید گفت، قرآن، از حقیقت مهدویت خالی است و مهدویت، ریشه در قرآن ندارد .

سؤال دیگری که قبل از پیگیری بحث «مهدویت در قرآن » لازم است بررسی شود، این است که با همه ی این تفاصیل، «چرا نام
مهدی (عج) به صراحت، در قرآن نیامده تا جلوی انکار خیلی ها، گرفته شود؟» ، «آیا اگر نام مهدی (عج) ذکر می شد، انقیاد و قبول
مردم بهتر نبود؟» .

چنانکه شبیه همین سؤال را، درباره ی ولایت مولا علی (علیه السلام) مطرح می کنند .

در جواب، باید گفت، قرآن، برای معرفی شخصیت ها، به مقتضای حکمت و بلاغت، از سه راه استفاده کرده است: ۱ – معرفی با اسم،
اولین راه، این است که شخصیت مورد نظر را با اسم معرفی و مطرح می کند که نمونه هائی در قرآن وجود دارد از جمله: «وما محمد
الارسول قدخلت من قبله الرسل » [آل عمران: ۱۴۴] محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) نیست جز پیامبری که قبل از او نیز پیامبرانی
بوده اند . یا در سوره صف نقل بشارت می کند که: «ومبشرا برسول یاتی من بعدی اسمه احمد» [صف: ۶]

۲ – معرفی با عدد، شیوه دوم، معرفی با عدد و تعداد است که قرآن نقبای بنی اسرائیل را این گونه معرفی کرده . «وبعثنا منهم
اثنی عشر نقیبا» [مائده: ۱۲] و همچنین گروهی که حضرت موسی برگزید تا به کوه طور برد را با عدد معرفی نموده است، «واختار
موسی قومه سبعین رجلا» [اعراف: ۱۵۵]

۳ – معرفی با صفت و ویژگی، شیوه سوم معرفی با صفات و خصایص است که در قران نمونه هایی دارد از جمله پیامبر اکرم (ص) را
به این شیوه نیز معرفی کرده است: «الذین یتبعون الرسول النبی الامی . . . یامرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر ویحل لهم
الطیبات ویحرم علیهم الخبائث . . .» [اعراف: ۱۵۷] در معرفی ولی مؤمنین نیز از این طریق استفاده کرده است: «انما ولیکم الله
ورسوله والمؤمنون الذین یقیمون الصلاه ویؤتون الزکاه و هم راکعون » [. مائده: ۵۵]

معرفی با صفت، بهترین راه معرفی است . این نوع معرفی است، که راه را بر سود جویان می بندد زیرا، نام قلابی می توان درست
کرد، اما تخلق به صفات، کار آسانی نیست . و قابل جعل نمی باشد لذا می بینم در جریان طالوت، خدای متعال، بعد از آن که او را
به اسم معرفی می کند، بلافاصله بعد از معرفی با اسم، وی را با صفات و نشانه نیز معرفی می کند تا جلوی هرگونه اشتباه احتمالی
گرفته شود . بعد از آن که می فرماید: «ان الله قد بعث لکم طالوت ملکا» می فرماید: «و قال لهم نبیهم ان آیه ملکه ان یاتیکم التابوت
فیه سکینه من ربکم و بقیه مما ترک آل موسی و آل هارون تحمله الملائکه » [بقره: ۲۴۸] (۱۸)

اکنون این نکته روشن می شود که چرا حضرت مهدی (علیه السلام) به نام در قرآن معرفی نشد زیرا اولا تنها راه معرفی این نیست
و حضرت از راه های دیگر (معرفی با صفات) معرفی شده است و قرآن به طرق دیگر به وجودش و حکومت جهانی او اشاره نموده
است (آیه ۱۰۶ سوره انبیاء) و ثانیا: مصالحی در کار بوده که حضرات معصومین به نام ذکر نشوند که از این میان محفوظ ماندن
قرآن از تحریف را می توان نام برد درست همان علتی که ایجاب کرد آیه اکمال دین در بین آیات تحریم خبائث و آیه تطهیر در بین
آیه نساء النبی قرار گیرد تا ضمن ابلاغ پیام به همه حق جویان مانع از دست بردن در قرآن نیز بشود . چه کسی می توانست تضمین
کند کسانی که به پیامبر عظیم الشان اسلام به خاطر تصمیم به معرفی علی (علیه السلام) به امامت، اهانت و جسارت نمودند (۱۹)
اگر تصریح به اسم آن حضرت می شد به قرآن نیز جسارت نمی کردند . مضافا بر این که اگر کسی، حق را نخواهد پیذیرد، معرفی با
اسم را نیز نمی پذیرد و هزار و یک بهانه ی واهی و توجیه ناصواب، می آورد . قرآن، این حقیقت را به همه ی ما گوشزد می کند که اهل
کتاب، پیامبر را به خوبی می شناختند، چنانکه بچه ی خود را می شناختند و در انجیل آنان پیامبر ختمی با اسم نیز معرفی شده
بود اما هنگامی که پیامبر عظیم الشان را دیدند که هم با صفات هم با اسم برای شان شناخته شده بود، بازهم انکار کردند و
نپذیرفتند: «فلما جائهم ما عرفوا کفروا به » [بقره، ۸۹ ].

این که معرفی با اسم تنها راه معرفی نیست و هم این که مصالحی برای عدم تصریح به اسم وجود داشته و ثالثا معرفی با اسم هم
اگر می شد چنانکه سابقه دارد اهل عناد و لجاج نمی پذیرفتند، از جمله عواملی است که به نام حضرت تصریح نشده است . با این
تفاصیل، بحث «مهدویت در قرآن » را، با حفظ این نک

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.