پاورپوینت کامل امام مهدی(عج) منجی اسلام (۲) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل امام مهدی(عج) منجی اسلام (۲) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل امام مهدی(عج) منجی اسلام (۲) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل امام مهدی(عج) منجی اسلام (۲) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۵۳
اشاره:
در بحث پیشین روش شناسی پژوهش در موضوع اساسی منجی اسلام را به تفصیل بیان داشتیم و تمایز روش
شناسانه بین مطالعه تاریخ اعتقادات به پدیده نجات بخشی انتهای تاریخ و نه خود اعتقادات را تشریح کردیم.
مقاله حاضر اعتقاد به ظهور منجی انتهای تاریخ از اعقاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را از نظر تاریخی بررسی می کند.
عصاره تشیع در نگرش اعتقادی به ظهور درباره این منجی نهفته شد، و در مواجهه با جور و ستم سیاسی به
صورت اعتراض اجتماعی مبتنی بر اصلاحات سیاسی بیان گردیده است.
این اعتقاد فعال نه تنها امید به آینده بهتر را معنی می دهد، بلکه به ارزشیابی دوباره زندگی تاریخی و
اجتماعی عصر حاضر نیز می پردازد. همگان در انتظار این منجی الهی به سر می برند و ظهور او را آرزو دارند
تا در زمانی که خدا مصلحت بداند رجعت نماید و رنج های مؤمنان را پایان بخشد و حکومت دشمنان خدا را
خاتمه دهد و سلطنت الهی را بر تمام زمین حاکمیت بخشد و هدایت حقیقی و عاری از فساد و تباهی را بر
مردم باز گرداند و یک نظام عادلانه اجتماعی را برقرار سازد و جهانی آزاد از ظلم و جور را پدید آورد که در
آن وحی الهی هنجار و معیار برای ملتها خواهد بود و انسانها را به رستگاری سوق دهد. تأکید اساسی در آئین
رستگاری اسلامی بر مسئولیت تاریخی پیروانش قرار دارد تا با تشکیل امت اسلامی، با عضویت همه کسانی که
در جهان به خدا و وحی الهی از طریق پیامبر خاتمش حضرت محمد صلی الله علیه و آله معتقدند جامعه مطلوب سیاسی
مذهبی را شکل دهد. این مسئولیت با خود چالش انقلابی اسلام را با هر نظم خصمانه ای که تحقق آن را مختل
می سازد به همراه دارد.
مهمترین عامل در تکوین تشیع اعتقاد به امام نجات بخش موعود بوده که فساد و شرارت را پایان می دهد.
از این رو، اعتقاد به ظهور منجی اسلامی امام دوازدهم مهدی(عج) نماد برجسته تشیع در اسلام به شمار می آید.
فصل اول: مقدمه
امام مهدی(عج)، منجی اسلام
سرآغاز
تشیع و مفهوم امام منجی
فرق اولیه شیعی و مفهوم مهدی(عج)
امام جعفر صادق علیه السلام و شیعیان امامی
آئین امامت شیعیان
زمینه تاریخی غیبت امام دوازدهم(عج)
فروپاشی خلافت عباسی و مواضع آخرین امامان علوی
طبقه بندی اجتماعی و سیاسی علمای اولیه امامیه: از کلینی تا طوسی
اوج حوزه علمی امامیه در قرن پنجم هجری
یادداشتهای فصل اول
فصل اول: مقدمه
امام مهدی(عج)، منجی اسلام
سرآغاز
خوانندگان غربی در طی سالهای اخیر درباره مسلمانان ایرانی که از شاخه مذهبی خاصی از تشیع
اسلامی پیروی می کنند، خبرهایی شنیده اند. این مسلمانان به ظهور منجی از اعقاب حضرت محمد صلی الله علیه و آله ،
پیامبر بزرگ اسلام اعتقاد دارند. عصاره تشیع در نگرش اعتقادی به ظهور دوباره این منجی نهفته شده و در
مواجهه با جور و ستم سیاسی به صورت اعتراض اجتماعی مبتنی بر اصلاحات سیاسی بیان گردیده است.
انتظار شیعه به پایان ظلم و شرارت حاکم بر جهان از مجرای استقرار عدالت توسط یکی از اعقاب پیامبر
اسلام صلی الله علیه و آله نه تنها امید به آینده بهتر را معنی می دهد، بلکه به ارزشیابی دوباره زندگی تاریخی و اجتماعی
عصر حاضر نیز می پردازد. بر این مبنا، انتظار می رود تا شرایط اجتماعی و سیاسی جاری در پرتو آنچه در
زمان ظهور منجی اسلام رخ خواهد داد بهبودی یابد و در آن جهت تغییر کند. مطالعه مفهوم کلیدی مهدی،
امام هدایتگر الهی، که شیعیان دوازده امامی او را امام نجات بخش می دانند، موضوع بسیار مهمی است که
در این اثر مورد بحث و بررسی قرار می گیرد.
اعتقاد به وجود مبارک یک نجات بخش منتظر، که ظهور خواهد کرد و همه نیروهای شر را منکوب و
نابود خواهد ساخت و حکومت عدل را برپا خواهد نمود و مساوات را در سرتاسر زمین برقرار خواهد
نمود، وجه مشترک همه ادیان مهم جهان است. مسیحیان، یهودیان و زردشتیان، در زمانهای مختلف تحت
سیطره کسانی قرار داشتند که اعتنایی به میراث و سنن مذهبی آنها نمی کردند و در انتظار نجات بخشی به
سر می بردند تا سنن مذهبی مسیح یا سائوشیانت در مورد زردشتیان را از یک سلسله برگزیده الهی گرامی
دارد. این چنین منجی الهی مورد انتظار همگان بود تا ظهور کند و در زمانی که خدا مصلحت می داند
رجعت نماید تا رنج های مؤمنان را پایان بخشد و حکومت دشمنان خدا را خاتمه دهد و سلطنت الهی را بر
تمام زمین حاکمیت بخشد. گرچه واژه های «مسیح» یا «منجی» حلقه اختصاصی یهودی ـ مسیحی دارد.
و بازتابی از مجموعه آئین های مسیحی ـ یهودی است. در عین حال، می توان با عنایت به مفهوم آن و
اطمینان از منشاء این واژه، آن را در متن اسلامی آن به کار برد. در حقیقت، مسیحیان، یهودیان و احادیث
اسلامی در روش به کارگیری شکلی نجات بخش منتظر با هم متفاوت اند. مسیحیان به رجعت دوباره او
می اندیشند.
یهودیان در اندیشه شخصی که در آینده خواهد آمد به سر می برند و مسلمانان در اندیشه وجود مبارکی
هستند که ظهور خواهد کرد و علیه حاکمیت غیردینی جور و ستم غیرقابل تحمل قیام خواهد نمود. واژه
«منجی گری» در متن اسلامی آن ترجمان مفهوم شخصیتی الهی بنام مقدس مهدی است، که رهبری با
هویت شناخته شده و از پیش تعیین گردیده است تا قیام کند و تحول بزرگ اجتماعی را پدیدار سازد و
جامعه بشری را اصلاح نماید و همه امور را تحت هدایت الهی بازگرداند. از این رو، منجی اسلام، الهام
بخش پیروان اش در اعاده خلوص اعتقادی است که بر مبنای آن هدایت حقیقی و عاری از فساد و تباهی را
به همه مردم باز می گرداند و یک نظام عادلانه اجتماعی را می آفریند و جهانی آزاد از ظلم و جور را پدید
می آورد که در آن «وحی الهی» هنجار و معیار برای ملتها خواهد بود.
گرچه شباهت منجی اسلامی به اعتقادات مسیحی یهودی بیان شد، اما اعتقاد به مهدی(عج) در اسلام
رنگ اسلامی مشخصی دارد. آئین اسلامی رستگاری، انسان را گناهکاری بالفطره نمی داند تا از طریق
نوزائی معنوی نجات یابد. بلکه بر این باور است که انسان مرده ای غرق در گناه نیست. بنابراین، نیازی به
تولد دوباره معنوی ندارد. به علاوه این آئین رستگاری اسلامی، رستگاری مردم را در واژه های ملی که
تحقق سلطنت الهی را در «ارض موعود» توسط یک جامعه منحصر به فرد مختار (یهودیان) شکل می دهد
تصور نمی کند. در عوض، تأکید اساسی در آئین رستگاری اسلامی بر مسئولیت تاریخی پیروانش قرار
دارد، تا با تشکیل امت اسلامی، با عضویت همه کسانی که در جهان به خدا و و حی الهی از طریق پیامبر
خاتمش حضرت محمد صلی الله علیه و آله معتقدند به برقراری جامعه مطلوب سیاسی مذهبی بپردازد.
این مسئولیت با خود چالش انقلابی اسلام را با هر نظم خصمانه ای که تحقق آن را مختل می سازد به
همراه دارد. بذرهای این مسئولیت توسط خود پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله پاشیده شد و میوه های طغیان را علیه
نظامات فاسد در تاریخ اسلامی به بار آورد و پیروان خود را با دعوت به مقاومت به آینده ای عادلانه تر و
بهتر الهام بخشید. حضرت محمد صلی الله علیه و آله ، نه تنها بنیانگذار یک دین الهی بود، بلکه حافظ و ولی یک نظم نوین
اجتماعی به شمار می آمد. پیام او، که در کلام وحی (قرآن) قرار دارد، انگیزه عظیم معنوی و سیاسی ـ
اجتماعی را برای خلق یک جامعه عدل جهانی فراهم ساخت. در نتیجه، در سال های بعد از وفات
پیامبر صلی الله علیه و آله گروهی از مسلمین پدیدار شدند که از نظام حاکم به غایت ناراضی بودند و به اصالت اسلامی که
تحت شخصیت ممتاز و الگویی حضرت محمد صلی الله علیه و آله می اندیشیدند و او را هم به عنوان پیامبر و هم رئیس
دولت اسلامی و تنها سرفصل ایده آل و آرمان های اسلامی می نگریستند و او را از فساد حاکمان دنیاپرست
امپراطوری کشورگشای اسلامی منزه می دانستند. تحقق این امر که در وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله تجلّی
می یافت این عقیده را به وجود می آورد که او واقعا شخصیتی فراتر و والاتر از مردمان عادی دارد. او در
حقیقت شخصیت برگزیده الهی بود و از این رو رهبر حقیقی جامعه به شمار می آمد و قادر بود تا مردم را به
رستگاری هدایت فرماید.
با توجه به این موقعیت خاص والای پیامبر صلی الله علیه و آله ، برخی از پیروانش منتظر برقراری حکومت شخصی از
اعقاب او شدند که «نام او محمد و کنیه اش همانند کنیه فرستاده خداست و زمین را از عدالت و مساوات پر
خواهد کرد، همانگونه که از ظلم و جور و بی عدالتی پر شده است.(۱) در نتیجه، گرچه آموزه های قرآنی در
مورد مفهوم رستگاری در ظاهر ظهور مهدی(عج) نجات بخش را در ذهن مجسم نمی سازد تا جامعه
مؤمنان را به اسلام اصیل که در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله وجود داشت هدایت کند، اما، با احتمال زیاد، این فداکاری و
تعهد و پای بندی مؤمنان به پیامبر صلی الله علیه و آله بود که آنها را معتقد به ظهور منجی هدایتگر الهی از خاندان مکرم پاک
او (اهل البیت) می کرد و منتظر ظهور او می ساخت.
رشد این امید در بین گروهی که مورد بدرفتاری و ظلم و سرکوبی نظام حاکم خلفا قرار گرفته بودند
نتیجه اجتناب ناپذیر تنش همیشگی در اسلام بر تحقق جامعه عدل اسلامی تحت هدایت وحی الهی بود. با
برقراری سلسله های مختلف در اسلام، که در ارتقاء و تحقق آرمان های اسلامی ناکام بودند، نیاز به وجود
یک رهایی بخش ضروری بود. آرزومندان ظهور امام منجی عمدتا کسانی بودند که با ادعای اعقاب
پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان وارثان رسالت نبوی همدردی می کردند. این افراد همان شیعیان نخستین بودند،
مهمترین عامل در تکوین تشیع اعتقاد به امام نجات بخش موعود بود که فساد و شرارت را پایان می دهد. از
این رو، اعتقاد به ظهور منجی اسلامی نماد برجسته تشیع در اسلام، به ویژه شیعه امامیه به شمار می آید که با
اعتقاد به ظهور مهدی(عج) امام دوازدهم مشخص می شود و در دعاهای شیعی به کرّات تکرار می گردد:
«خدایا برای نجات از رنج ها در قیام او (امام مهدی(عج)) تعجیل کن».
تشیع و مفهوم امام منجی
تقسیم بندی اسلام به تشیع و تسنّن تا حدودی به تفاوت برداشت این دو فرقه از مفهوم رستگاری بر
می گردد. احتمالاً، به همین دلیل است که نمی توان درباره شیعه و سنی در صدر اسلام سخن گفت. این دو
فرقه در آن دوره هنوز به عرضه سازمان مند آئین اسلامی دست نیافته بودند. اصول مذهبی که در قرآن
مشخص شده بود، هنوز برای علمای مسلمان تفسیری یگانه نداشت و سازمان و تبلور عقیده شکل نگرفته
بود. اصولاً، بسط آئینی جنبه تدریجی دارد. از اینرو، تعالیم قرآنی درباره رستگاری باید در انتظار
رویدادهای تاریخی می ماند، و این اصل بدون تردید، تأثیر عمده ای بر شکل گیری آن داشت. اگر آئین
اسلامی رستگاری در شکل گیری جامعه سیاسی مذهبی آرمانی که تحت نظام اجتماعی و قانونی مناسب
اسلامی در زمین به خوبی درک می شد، آنگاه چنین جامعه آرمانی به وجود رهبری که بتواند آن را تحقق
بخشد، بستگی می یافت. اگر نه بلافاصله پس از ارتحال پیامبر صلی الله علیه و آله ، آنچنانکه شیعیان معتقدند، حداقل در
دهه های بعدی مسأله رهبری اسلامی موضوع قاطعی بود که مسلمانان را به فرق مختلف تقسیم کرد. آئین
رستگاری اسلامی با هدایت الهی از طریق میانجی منصوص پیامبر صلی الله علیه و آله ، که مسئولیت ارائه و حفاظت از این
پیام را به عهده داشت آمیخته شد.
سالهای اولیه پس از ارتحال رسول خدا صلی الله علیه و آله با توالی پیروزی های مداوم ارتش مسلمین تحت فرماندهی
خلفای حاکم مشخص می گردد. در نتیجه، به نظر نمی رسد مناقشه ای بر اینکه چه کسی مسئولیت هدایت
جامعه را به رستگاری عهده دار شود مواجه گردد. ولی با پایان این دوره و آغاز جنگ های داخلی پس از
قتل خلیفه سوم در سال ۳۵ هجری (۶۵۶ میلادی)، مسلمین دیدند که نظم عادلانه اسلامی پس از پیامبر صلی الله علیه و آله
برقرار نشد. اینجا بود که ضرورت بحث پیرامون وجود رهبری شایسته که بتواند امامت امت را بر عهده
گیرد و نظم حقیقی اسلامی را برقرار سازد مطرح شد و عمومیت یافت. اکثر بحثهای اولیه در مورد امامت
در بادی امر شکل سیاسی به خود گرفت، ولی سرانجام استدلال های مربوط به آن بازتاب پدیده رستگاری
را در برداشت. این امر در مورد تمام مفاهیم اسلامی هم صادق است، زیرا اسلام به صورت یک پدیده
مذهبی پیامد اسلام به عنوان یک واقعیت سیاسی بود. قیام برخی از رهبران دینی و هواداری پیروان شیفته
آنان نشانگر کوششی است که منش جامعه مسلمان را در ایفای مسئولیت تاریخی خود در تشکیل جامعه
عدل و از جمله سازمان سیاسی آن نشان می دهد. در سالهای پس از وقوع جنگهای داخلی، دو پاسخ عمده
به مسأله مهم رستگاری اسلامی توسط دو فرقه بزرگ مخالف از مسلمین ارائه گردید. این پاسخ ها، در
سالهای بعد، دو گروه را با اصطلاحات فرقه ای شیعه و سنی مشخص می سازد.
پس از پایان دوران خلفای راشدین (سال ۴۰ هجری به بعد / ۶۸۰ بعد از میلاد) سنیان یا اهل السنه
والجماعه، در جستجوی رستگاری ممکن تنها به بیعت و وفاداری مسلمین به امت تا آنجا که امور جامعه
بچرخد و خلیفه به ترویج و رعایت قانون شریعت متعهد باشد، بدون توجه به شایستگی های او و اینکه از
نسل رهبرانی که باید در رأس جامعه قرار گیرند، چنانکه پس از این بدان خواهیم پرداخت، معتقد شدند و
تضمین رستگاری را صرفا در آن دانستند. از آن پس رهبری بنا به برداشتی که نظریه پردازان سنّی دارند،
تنها باید حافظ قانون شریعت باشد و این وظیفه از مجرای فرآیند بیعت اعضاء جامعه به او استقرار می یابد.
در حقیقت، راه حل پیشنهادی سنیان، بیان ساده ای از یک واقعیت تاریخی بود، بدین معنی که رهبری
مسلمانان پس از دوره اولیه خلفای راشدین، که از آن به عصر طلایی اسلامی تعبیر می کنند، بستگی به
شخصیتی که این مسئولیت به او اعطا می شود ندارد، بلکه به بیعتی که جامعه به رهبران ابراز می داشت
بستگی می یافت. از این رو، در تحلیل نهائی، پذیرش سنت توسط جامعه و عضویت در آن بود که
رستگاری را تضمین می نمود.
از طرف دیگر، شیعیان، بیعت جامعه (امت) را چنانکه مخالفان آنها مدعی هستند، برای تأمین رستگاری
مورد نظر اسلام کار آمد نیافتند. از نخستین روزهای جنگ داخلی در اسلام در سال ۳۵ هجری (۶۵۶
میلادی)، برخی از مسلمانان به مسئله رهبری در واژه های سیاسی آن اندیشیدند، ولی هم چنین بر آن بار
مذهبی هم قرار دادند. مقدمتا، آنها بر این باور بودند که پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله خود رهبری با
جذبه روحانی بود که هم قدرت معنوی و هم ظاهری را در خویش جمع کرده بود. مسئولیت معنوی او در
توانایی اش از تفسیر خطاناپذیر او از پیام قرآن و کلام وحی خلاصه می شد. اسلام، برای آنکه وظیفه هدایت
مؤمنان را به رستگاری پس از ارتحال پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله تداوم بخشد به رهبری نیازمند بود که بتواند
مسئولیت دو بعدی پیامبر صلی الله علیه و آله را به انجام رساند. به عبارت دیگر، تنها رهبری با برخورداری از شایستگی
جذبه روحانی می توانست جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله را عهده دار گردد و جامعه آرمانی اسلامی را به سوی
رستگاری هدایت کند. شایسته تر از اعضاء برگزیده خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله که وارث این جذبه روحانی باشند
کسی نبود. اعتقاد به تعالی شخصیت والای پیامبر صلی الله علیه و آله و جانشین بر حق او به عنوان علت دوم، همراه با امید
به رفع رفتارهای ناگوار، که پیش از این بدان اشاره رفت، به مفهوم اساسی رهبری نجات بخش از اعقاب
برگزیده پیامبر صلی الله علیه و آله انجامید؛ امامی که قادر است منجی معتقدان باشد. با احتمال زیاد، این نهضت بلافاصله
پس از پیامبر صلی الله علیه و آله ، با تشکیل حزب علی علیه السلام (شیعه)، پسر عم و داماد حضرت محمد صلی الله علیه و آله ، که از علی علیه السلام به
عنوان جانشین بر حق شایسته پیامبر صلی الله علیه و آله حمایت می کرد، آغاز شد. حزب علی علیه السلام هسته حرکت تاریخی
سیاسی شیعه شد.
در آخرین سالهای خلافت امام علی علیه السلام و آغاز حکمرانی بنی امیه، این گروه نسبتا کوچک بودند و در
کوفه عراق مرکزیت داشتند. توجه به این نکته حائز کمال اهمیت است که کوفه، پایتخت حکومت امام
علی علیه السلام در طول خلافت آنحضرت (۴۰ ـ ۳۵ هجری / ۶۱ ـ ۶۵۶ میلادی) اهمیت سیاسی، اقتصادی و
فکری را در بخش شرقی سرزمین اسلامی به دست آورد. در کوفه، شیعیان به امام علی علیه السلام و خاندان او به
عنوان نامزدهای بر حق و شایسته رهبری جامعه می نگریستند و از اهداف آنان به منزله احیاگران سیاست
حقیقی اسلامی پشتیبانی می کردند. هم چنین، این گروه امام علی علیه السلام را مظهر رهبری عدل در برابر
نظام های مرکزی حاکم می دانستند. در نتیجه این دعاوی، گروه شیعه سیاسی کوفه به تدریج به گروهی
نیرومند تبدیل شد و اهمیت گسترده ای در بخش های مختلف سرزمین های شرقی خلافت، به ویژه در
شهر پادگانی عربی قم، از سرزمین فلات غربی ایران به دست آورد.
شیعه از روابط صمیمی و برادرانه تاریخی امام علی علیه السلام با پیامبر محمد صلی الله علیه و آله بهره گرفت و بر اصالت و
مفهوم اهل البیت علیه السلام ـ خاندانی که رؤسا باید از آن برگزیده شوند تکیه کرد و با شیفتگی از نامزدی خاندان
علی علیه السلام به رهبری جامعه اسلامی حمایت کرد. خاندانی که در حقیقت تنها نسل محمد صلی الله علیه و آله را از طریق
دختر محبوبش حضرت فاطمه علیهاالسلام ادامه می دهد. این حمایت از رهبری خاندان علی علیه السلام حداقل در آغاز
بنیادگزاری مذهبی را نتیجه نمی داد. در عین حال، فهم این مطلب که این دوره شکل گیری تشیع به درک
مفاهیم قرون بعدی که آئین امامت تکوین یافت و به حالت توازن در قرون دوم و سوم هجری (نهم و دهم
میلادی) رسید کمک می کند. هم چنین باعث کمال خشنودی است که بعضی از مسائل قرن حاضر (قرن
بیست و یکم) که شیعیان با آن روبرو هستند در اواخر قرن سوم هجری (قرن دهم میلادی) پیش بینی شده
باشد. ادعا برای رهبری خاندان علی علیه السلام ، عقیده ای مسلم شد که در واژه های مقدس احادیث نبوی صلی الله علیه و آله بیان
شده است و به تدریج بخشی از آئین اصلی امامت، که اعتقادات کامل شیعی بر محور آن در گردش است،
قرار گرفت. بنیاد معنوی شیعه بر مبنای ولایت علی علیه السلام ، امام اول شیعیان قرار دارد. ولایت، دوستی
خالصانه، تعهد به اهداف امام و عشق آگاهانه به او را معنی دهد. در حقیقت، ولایت علی علیه السلام تنها معیار
قضاوت ایمان حقیقی است. ایمان بر مبنای حمایت و جانبداری از علی علیه السلام و آنچه که او مظهر آن است به
ویژه عدالت اسلامی تعریف می شود و بدان مربوط می گردد. دستیابی به رستگاری، اگر انسان به وجود امام
حقیقی عصر علیه السلام اعتراف نکند و ایمان نیاورد ممکن نیست. امامی که اطاعت از او واجب است، زیرا او به
تنهایی می تواند نظم حقیقی اسلامی و عدالت و مساوات، که وظیفه اصلی منسوب به امام مهدی(عج)،
منجی اسلام است را برقرار سازد.
مفهوم شیعی رستگاری با مقاومت و پایداری زیاد همراه می شود چون نه تنها شناخت امام بر حق با نقش
منجی را خواستار است، بلکه مهمتر از آن با حق حکمرانی رژیم های موجود برای حاکمیت در چالش قرار
دارد. این نکته اخیر، نقطه تمرکز همه کسانی شد که فکر می کردند مورد تبعیض و بدرفتاری نظام حاکم
قرار گرفته اند.
از این رو، شیعیان نخستین تحت حکومت امویان در شناخت امام علی علیه السلام به عنوان امام بر حق بعد از
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله متحد شدند و در الهاماتشان در ایجاد نظام عدل علوی علیه السلام با نظام خلافت در تعارض بودند.
در نتیجه، تشیع از همان آغاز به صورت یک حزب مخالف سنتی سر برافراشت و همچنانکه حرکت های
معترضانه تحت هدایت دامنه ای وسیع از رهبران آنها از خاندان پیامبر (اهل البیت علیه السلام ) ساماندهی می شد
هدایت این رهبران قادر بود تا احساسات پاک مذهبی را در پیروان به جهت وصول به اهداف سیاسی
برانگیزاند. از این رو، تشیع نجات بخش چهره مشخص تمام انقلابات اولیه ای بود که در نواحی گوناگون
سرزمین های اسلامی تحت رهبری این رهبران مختلف روی می داد. اعتقاد به ساحت مقدس امام
مهدی(عج) به عنوان امام منجی هدایت گر الهی، که با بهره مندی از علم الهی نظیر آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله داشت
قلوب همه کسانی که از حقوق خود در نظام های حاکم محروم شده بودند را تسخیر کرد و نقطه الهامات
آنها شد.
در عین حال، تلاشهای شیعیان در اقدام مستقیم سیاسی با مقاومت شدید همراه شد، و در همان آغاز
تجربیات سیاسی اشان ناکام ماند. این موضوع باعث شد تا در میان آنها فرقه گرایی به وجود آید. از سوی
دیگر، بعضی از شیعیان بر مقاومت مسلحانه در برابر نظام های سرکوبگر خلفا اصرار ورزید. اینها شیعیان
تندروی بودند که بعضی از آنها به خاطر ادعاهای مبالغه آمیز شان در مورد امامان، غلات (افراطیون) نامیده
شدند. آنها خلفای سنی را غاصبین ملعون می پنداشتند و معتقد بودند که استقرار عدالت در روی زمین را
تنها می توان در مورد امامی از خاندان امامان بر حق از اولاد حضرت فاطمه علیهاالسلام و حضرت امام علی علیه السلام
انتظار داشت، چنین امامی می تواند با هدایت راستین اسلام خالص را حاکمیت بخشد.
از طرف دیگر، بعضی از شیعیان، بی نتیجه بودن اقدام مستقیم سیاسی را دیده بودند و آماده شدند تا
بازگشت حاکمیت حقیقی اسلامی را به آینده موکول کنند. پذیرش روند متعادل تر توسط این گروه هرگز به
مفهوم سازشکاری آنها بر مواضع حق ایشان در مورد امامت نبود. حتی این گروه هم بر بیعت و اطاعت از
امامی که از نسل پاک امام علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیهاالسلام باشد تأکید داشتند.
احتمالاً شهادت جانگداز حضرت امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش در کربلا (۶۱ هجری / ۶۸۰ میلادی)
توسط لشکر اموی و پس از آن ناکامی قیام زید، نوه امام حسین علیه السلام ، در کوفه (۱۲۲ هجری / ۷۴۰ میلادی)
گرایش به نگرش سکوت سیاسی را در این گروه نشان می دهد. تا این زمان تمایل به مبارزه آشکار برای
احقاق حقوقشان وجود داشت. ایده عشق و محبت به امامان معصوم الهامات این گروه را تسخیر کرد و به
آئین مذهبی خاصی منجر شد که شهادت تمام امامان با تحریک خلفا صورت گرفته، تا به امام خاتم (امام
دوازدهم) رسید، و آن حضرت در سال ۲۶۰ هجری (۸۷۳ میلادی) برای آنکه از این سرنوشت مصون
مانده در پرده غیبت رفته است. به عقیده شیعیان، این امام دوباره به عنوان «امام منجی» ظهور خواهد کرد و
بی عدالتی را از روی زمین پاک خواهد نمود.
در نیمه قرن دوم هجری (هشتم میلادی)، شیعیان عمل زده افراطی چنان قوی شدند که یکی از
شیعه های آن توانست به سازماندهی انقلابی به هواداری عباسیان بپردازد و موفق شد تا سلسله خلفای بنی
عباس، عم پیامبر صلی الله علیه و آله ، را استقرار بخشد؛ ولی این خلافت بر خلاف انتظارات انقلابی حامیان شیعی خود
عمل کرد و به مذهب سنت گرائید. عاملی که در این ناکامی شیعیان دخیل بود، نبود یک ایدئولوژی شیعی
استوار در میان این شیعیان بوده است. تا آنکه فرصتی پدیدار شد و امام بزرگ شیعیان حضرت جعفر صادق
(شهادت ۱۴۸ هجری / ۷۶۵ میلادی) آئین امامت را سازماندهی و شکل بندی نمود. جنبه های مختلف و
پراکنده و مبهم شیعیان برای برقراری یک خلافت علوی در زمان انقلاب عباسیان این حقیقت را اثبات
می کند که کوشش های آنها هنوز فاقد یک ایدئولوژی مستحکم بوده است.(۲) در عین حال، توجه به این
نکته حائز کمال اهمیت است که امام جعفر صادق علیه السلام با اقتدار مسئولیت تعدیل و سامان بخشی به عناصر
افراطی در جامعه شیعیان را عهده دار بوده است(۳). و او، شخصی بود که هویت ایدئولوژی استقلالی تشیع
را که با عنوان «جعفری» منسوب به امام جعفر صادق علیه السلام می شود، سامان بخشید. در نتیجه، امام جعفر
صادق علیه السلام در تمام احادیث شیعی اعم از افراطی و متعادل شخصیتی به غایت برجسته و والا دارد.
شیعیان معتدل، که امامشان از شرکت فعال در سیاست روی گردان بود، به پیروی از امامت از نسل امام
حسین علیه السلام ادامه دادند، تا این خط به امام دوازدهم که او را قائم می دانند رسید. شیعیان او را «مصلح کل»
می پندارند و متعهد به خاندان پیامبر می شمرند و «امام غائب» می نامند و رجعت او را انتظار می کشند.
از این رو، این شیعیان را «امامیه» یا «اثنی عشری» یا «دوازده امامی» می شناسند. آنها در طی این دوره
سکوت سیاسی اعتراض خود را ادامه دادند، گرچه در مقایسه با همتایان افراطی خود، در ظاهر تهدید
کمتری نسبت به سلسله حاکم داشتند.
اعتقاد آنها به آئین رهبر نجات بخش، که تنها زمانی قیام خواهد کرد که خدا به او فرمان دهد تا این مهم را
به انجام رساند، علاوه بر آنکه عدم تمایل آنها را با شهادت طلبی در مواجهه با سرکوب سیاسی (نظیر
سرنوشت امامان که به شهادت رسیدند و حقوقشان غصب شد) نشان می دهد، سیاست اعتدال را به عنوان
راه پذیرفته شده زندگی برای بسیاری از شیعیان این مکتب تشویق می نماید. غیبت امام دوازدهم در سال
۲۶۰ هجری (۸۷۳ میلادی) ممکن است آغازی بر تأکید بر عنوان «مهدی» باشد تا او را به صورت «رهبری
آسمانی» مشخص سازد، که پیش از این تنها او را حاکم حقیقی اسلامی قلمداد می کردند.
در نتیجه، در شکل امامت شیعی باید منجی اسلامی را مطالعه کرد، زیرا تنها این مکتب از تشیع با اعتقاد
به ظهور مجدد مهدی(عج) امیدهای خود را تسلی داده و دیدگاه ویژه تاریخ اسلامی را با قیام امام منجی
استمرار بخشیده است. در حالی که اعتقاد به ظهور امام مهدی(عج) در آینده از جنبه های برجسته تمام فرق
شیعی به شمار می آید، اما در شیعیان امامی اعتقاد به امام منجی نه تنها یک پایگاه اساسی اعتقادی است،
بلکه بنیانی است که تمام بنای عظیم معنویت امامت مذهبی بر آن استوار می گردد. معرفت این امام
رستگاری انسان را تأمین می کند.
فرق اولیه شیعی و مفهوم مهدی(عج)
تمام گروههای شیعی امید به ظهور داشته و ادعای مهدویت را برای امامانشان کرده اند. گرچه عنوان
«مهدی» در مورد امامان شیعی نخستین بار در مورد امام علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام به صورت «حاکم عادل
اسلامی» به کار رفت(۴)، استفاده از آن در متن منجی توسط مختاربن ابی عبید ثقفی در قیام او علیه عبدالله
بن زبیر در سال ۶۶ هجری (۶-۶۸۵ میلادی) در مورد محمدبن حنفیه، که از فرزندان امام علی علیه السلام و از
همسری غیر از حضرت فاطمه علیه السلام بود، به کار گرفته شد. مختار به چالش علیه قدرت اموی پرداخت و
حمایت اصلی خود را از مردم عراق، که در آن امامان شیعی فعالانه در تحرکات ضد اموی درگیر بودند،
گرفت.
مختار مردی هوادار شیعه بود و شهادت امام حسین علیه السلام ، را انگیزه قیام خود در کوفه قرار داد. در کوفه
مردم از نژادها و با عقاید مختلف می زیستند و همگی در تنفر از امویان متحد بودند. در چنین شرایط
نابسامانی، دعوت مختار به جنگ علیه اشرار نقطه تجمع برای ناراضیان شد که در این قیام که بنام محمد
حنفیه هدایت می گردید به او پیوستند. واقعه قیام مختار در کوفه گستره ای را نشان داد که در آن شخص جاه
طلب و زیرکی چون مختار بتواند در تعهد دینی حقیقی مردم دستکاری کند و موضوع مهم منجی را در
مورد افراد معمولی از فرزندان امام علی علیه السلام ، که احتمالاً کاری هم به این خیزش نداشتند به کار برد.
هم چنین، این قیام نشانگر وجود سیالیّت افراطی در زمان احزاب مذهبی ـ سیاسی است که گردانندگان آنها
تردیدی نداشتند تا از دیگر سنن غیراسلامی عناصری را معرفی کنند تا به صورت رهبران نجات بخش
مورد پذیرش قرار گرفته و به عنوان افراد نیمه الهی مطرح شوند.
این قیام توسط امویان سرکوب شد و مصعب بن زبیر (که نمایندگی برادرش عبدالله بن زبیر را در عراق
به عهده داشت) مختار را شکست داد و سرانجام مختار را در سال ۶۷ هجری (۶۸۷ میلادی) کشت. ابن
حنفیه، که به نظر می رسد از ادعای گزاف مختار درباره خود روی گردان بوده در سال ۸۱ هجری (۷۰۱ ـ
۷۰۰ میلادی) بی آنکه به امر مهمی دست یابد، در گذشت. ولی پس آیند آن وسیع و گسترده بود. بسیاری از
هواداران این نهضت مرگ ابن حنفیه را به عنوان یک واقعیت نپذیرفتند و در عوض معتقد شدند که او از
نظرها پنهان شده و سرانجام رجعت خواهد کرد و «این جهان را با عدالت و مساوات پر خواهد نمود». این
گروه «کیسانیه» نامیده شدند که تقریبا قطعی به نظر می رسد که یکی از پیروان و رئیس محافظان مختار
موسوم به کیسان ابوعمره(۵) آئین کیسانی را شکل داده است و گروه مذکور نام خود را از او گرفته اند.
امر آغاز پدیداری دو عقیده محوری در اعتقاد به مهدی(عج) را مشخص می سازد.
این دو عقیده محوری عبارتند از غیبت و رجعت منجی اسلام در زمان مناسب که تحت تأثیر تاریخی
خلافت اموی قرار داشت و چنین اعتقاداتی تکامل می یافت و به طور خاص تر، وقتی که موقعیت خارج از
اختیار طالبان مساوات اسلامی بود متجلی می گردید. اعتقاد به غیبت امام منجی و بازگشت نهایی او در
زمان مساعد به شیعیان کمک کرد تا شرایط بسیار دشوار را تحمل کنند و امید به اصلاحات را در زمان
رجعت مهدی علیه السلام انتظار کشند.
آنها حوادث موعود را که علائم ظهور امام غائب می دانستند انتظار می کشیدند و به امام خود وفادار
می ماندند تا شرایط تاریخی تحمل ناپذیر حاضر را به نفع مستضعفان اصلاح کند. در نتیجه، انتظار منجی
شیعیان را ملزم نمی کرد تا با نظام حاکم فعالانه مخالفت ورزند، بلکه نبود اطلاع در مورد زمان دقیق ظهور
امام، آنها را متعهد می ساخت تا همیشه و در همه زمانها هوشیار بوده و در حالت آماده باش به سر برند.
به عبارت دیگر، آنها می بایست در حالت آمادگی به سر برند و جاده را برای ظهور مهدی موعود(عج) با
ارزشیابی مجدد زندگی تاریخی معاصر بر اساس علاماتی که در رابطه با ظهور درباره مهدی(عج) از پیش
گفته شده، هموار سازند.
در میان کیسانیه شاعرانی چون کُثیر (وفات ۷۲۳ میلادی) و سید حمیری (وفات ۷۸۹ میلاد) وجود
داشتند، که پس از مرگ محمد حنفیه عقاید نجات بخشی را در مورد او ترویج می کردند. کثیر از دربار
امویان در شام دیدار کرده بود و خود را به یکی از فرقه های کیسانیه، موسوم به کبیریه، که پیروان شخصی به
نام ابن کرب بودند وصل کرد. هر دو شاعر مذکور بر این باور بودند که ابن حنفیه نمرده است و در کوه
رضوی در پنهانی به سر می برد، و در زمان مقتضی باز خواهد گشت و حکومت حقیقی اسلامی را استقرار
خواهد بخشید. سید حمیری، بعدا به امام جعفر صادق علیه السلام گروید. دهه آخر حکومت اموی با وقوع چندین
انقلاب و قیام شیعی که علویان و دیگر اعضاء طایفه هاشمی آنها را رهبری می کردند، مشخص می شود.
اینها در طلب یک نظم عادلانه اجتماعی جدید بودند. حتی قیام عباسیان تا حد زیادی بر مبنای انتظارات
کیسانی شیعی استوار بود. قیام مختار و سپس عبدالله بن معاویه (متوفی به سال ۷۴۷ میلادی)، یکی از
اعقاب حضرت ابوطالب علیه السلام ، پدربزرگوار حضرت امام علی علیه السلام ، هسته اصلی انقلاب عباسیان را تشکیل
می داد. گرچه، هر دو پس از آنکه به خلافت رسیدند به تسنن گرائیدند و نقش منجی را کنار گذاشتند. در
عین حال، عنوان منجی را با دلالت های ضمنی مذهبی برای خود تصور کردند به امید آنکه نظام خلافت را
به نظام آرمانی امامت شیعی و نقش آن در احیای اسلام خالص شبیه سازی کنند. در حقیقت، منصور خلیفه
عباسی (که در سالهای ۷۵۴ تا ۷۷۵ میلادی حکومت می کرد)، نه تنها عناوین مذهبی را برای خود به کار
می برد، بلکه عنوان مهدی، منجی منتظر اسلامی را به جانشین خود اعطا کرد(۶)، حتی پس از آنکه به دنبال
پیروزی عباسیان، شیعیان ناکام شدند، امیدشان به سطح بالاتری ارتقاء یافت و در نتیجه غالبا این اعتقاد
می رفت که هر یک از امامان از این زمان به بعد مهدی باشند که نمرده اند و رجعت آنها انتظار می رود.
پس از ابن حنفیه، شخص برجسته دیگری از علویان که در مورد او عنوان مهدی منجی به کار رفته
محمدالنفس الزکیه (روح خالص) بوده است (۴۵ ـ ۱۰۰ هجری / ۷۱۸ ـ ۷۶۲ میلادی). او، یکی از اعقاب
امام علی علیه السلام بود که از طریق امام حسن علیه السلام (شهادت ۵۰ هجری / ۶۷۰ میلادی) بدان حضرت نسب می برد.
به نظر می رسد خاندانش او را در سن خیلی پایینی مهدی نگریسته باشند(۷). هواداران او معتقد بودند که
وی کسی است که رسالت اسلام را با بازگشت عدالت در این جهان به انجام خواهد رساند. اینان، پس از
مرگ او مدعی شدند که وی نمرده است و در تپه هایی که به راه مکه از نجد ختم می شود و به علمیه موسوم
است پنهان گردیده و سرانجام باز خواهد گشت. در حقیقت، حتی برخی از زیدیه، که از امامت زید، نوه
بزرگ امام علی علیه السلام که قیام کوری را در سال ۷۴۰ میلادی در کوفه رهبری کرد، جانبداری می کردند، در
انتظار بازگشت نفس زکیه به سر می بردند.
در میان پیروان امام محمدباقر علیه السلام (شهادت ۱۱۳ هجری / ۷۳۱ ـ ۷۳۲ میلادی)، امام پنجم شیعیان متعادل،
فرقه ای موسوم به باقریه پدید آمد که معتقد به مهدویت آن حضرت گردیدند و افرادی پیدا شدند که با
ادعاهای نفس زکیه مخالفت ورزیدند. چون امام باقر علیه السلام به شهادت رسید، بعضی از پیروانش کناره گیری
کردند و از ادعای نفس زکیه حمایت نمودند. ولی امام جعفر صادق که بعد از امام باقر علیه السلام توسط اکثریت
شیعیان به امامت شناخته شد، از حمایت از ادعاهای بنی عمش نفس زکیه و برادر او ابراهیم سرباز زد. امام
صادق علیه السلام یکی از محترم ترین رهبران علویان در آن زمان بود و از این رو، توسط بقیه شیعیان پس از مرگ
نفس زکیه مورد حمایت قرار گرفت.
با شهادت امام صادق علیه السلام (۷۶۵ میلادی)، فرقه ای از شیعه به ریاست شخصی به نام عجلان بن نووس
بصری به وجود آمد و با این نام به نووسیه موسوم شد(۸) و به مهدویت امام صادق علیه السلام معتقد شدند. نووسیه
اعتقاد داشتند که امام صادق علیه السلام نمرده و دوباره باز خواهد گشت تا عدالت و مساوات را در زمین برقرار
سازد. از این دوره به بعد، باز هم به نظر می رسد که تنها برای امامان از نسل امام حسین علیه السلام ادعای مهدویت
شده باشد و بازگشت آنها مورد انتظار رود. احتمالاً در این زمان به دنبال موفقیت عباسیان در تحریف
اعتقادات شیعی به نفع خود، نقش امام منجی در شیعیان تنها به اعقاب امام حسین علیه السلام محدود گردید، گرچه
در چندین مورد هم تعدادی از اعقاب امام حسن علیه السلام توانستند نقش امام منجی را برای خود ادعا کنند. ولی
اعقاب امام حسین علیه السلام ، بخشی به خاطر مقاومت او در برابر امویان و شهادتش در صحرای کربلا، از اعقاب
امام حسن علیه السلام نفوذ و اعتبار بیشتری داشتند. از این رو، امام حسین علیه السلام به مظهر مقاومت و شهادت در برابر
اغتشاشات سیاسی در سراسر تاریخ تشیع شناخته شد.
فرقه دیگری از شیعیان موسوم به موسویه، پس از شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ، فرزند امام صادق علیه السلام که
در سال ۱۸۳ هجری (۷۹۹ ـ ۸۰۰ میلادی) در زندان هارون الرشید عباسی به شهادت رسید، به مهدویت او
معتقد شدند و بازگشت او را انتظار کشیدند. در حقیقت، فرقه های متعددی به مهدویت امام کاظم علیه السلام معتقد
بودند. باز هم فرقه دیگری پدیدار شد و اسماعیل فرزند دیگر امام صادق علیه السلام را مهدی خواند و ادعا کرد که
او نمرده است و دیگران نیز محمد، فرزند اسماعیل را مهدی اعلام کردند و مرگ او را منکر شدند و
بازگشت او را انتظار داشتند تا آنکه دنیا را فتح کنند. به عقیده این گروه، او حاکم موعود است که در زمان
مقتضی می آید. این آغاز رسالت اسماعیل بود و سرانجام به یک انقلاب رادیکال اجتماعی، اقتصادی،
فکری و مذهبی در قرن چهارم هجری (دهم میلادی) در شمال آفریقا انجامید. در این انقلاب یکی از
اعقاب محمدبن اسماعیل خود را مهدی فاطمی که از دیر باز در انتظار او بوده اند اعلام کرد و خویشتن را
حاکم شرعی و قانونی مسلمانان شمال آفریقا خواند و ابداع دوره ای از آرمان های حکومت اسلامی را نوید
داد. پس از آن فاطمیان، که به این نام موسوم شدند، نه تنها اعتقاد به مهدی را به عنوان یک امام منجی خاص
تبیین کردند، بلکه به مهدی نوعی از خط امامان نسل حضرت فاطمه علیهاالسلام معتقد شدند، «که شبیه همان
شخص بوده و یکی است، و در بدنها و حالتهای گوناگون در اعصار مختلف و در یک روح واحد تجلی
می یابد»(۹). توجه به این نکته حائز کمال اهمیت است که المهدی، نخستین حاکم سلسله فاطمی پس از
غیبت امام دوازدهم از نسل امام حسین علیه السلام در سال ۲۶۰ هجری (۸۷۳ میلادی) [شیعیان متعادل مخالف
اسماعیلیه بودند] خود را مطرح و ادعا کرد.
اعتقاد به مهدویت همه امامان از نسل امام حسین علیه السلام پس از امام صادق علیه السلام این اصل را نشان می دهد، که
در چارچوب اعتقاد به مهدی(عج)، که در غوغای سیاسی خلافت تکامل یافت مطالبات شیعیان به استقرار
عدالت راستین اسلامی تحت فرماندهی امامی از نسل امام حسین علیه السلام مطالبه ای خاموش ناشدنی شد. در
این دور نمای اسلامی، می توان درک کرد که از یک سو انتظار هر نسل شیعی ظهور امام منجی در طول
زندگی آنان بوده تا رنجهای آنان را در برابر غوغاهای فزاینده سیاسی فریادرسی کند و از سوی دیگر، دلیل
آنکه هر یک از امامان او نسل امام حسین علیه السلام از دعاوی گزاف هواداران بسیار پرشور خود روی گردان بوده
و چهره ای آرام، متعادل و حتی به ظاهر همراه با نظم اجتماعی به خود می گرفتند پیروزی بود که در اثر
مدارا با اکثریت سنی مذهب جامعه به دست آمد و انحرافشان کمتر بود(۱۰). شیعیان متعادل، که پس از آن
اکثریت جمعیت شیعیان را به خود اختصاص دادند به امامت دوازده امام بر حق معتقد شدند. اینان هم
چنین بر موقعیت والای امامان معصوم و بیعت با دوازده جانشین بر حق پیامبر تأکید نمودند و روابط خود
را با امت در حد زیاد حفظ کردند. تدبیر امامیه و مدارا و همراهی آنان این حلقه اتصال را تضمین بخشید و
نفوذ فراگیرشان در دستیابی به تشخیص موقعیت عالی اهل البیت علیهم السلام را در محافل سنی نتیجه داد. ولایت
یا محبت و هواداری از این خاندان مقدس الهی در میان تمام مسلمین مبنای تقوای شخصی شد و اعتقاد به
ظهور مهدی(عج) از اعقاب فاطمه علیهاالسلام از طریق فرزندش امام حسین علیه السلام به صورت اعتقاد گسترده اسلامی
در آمد و این همه در اثر درایت و تدبیر ائمه نسل حسینی علیه السلام حاصل گردید. در عین حال که سنیان
مهدی(عج) را خلیفه نهایی پیامبر صلی الله علیه و آله می دانند، اعتقاد به او را به عنوان بازگرداننده اسلام خالص در بخش
اساسی اعتقاداتشان، چنانکه در مورد شیعیان مصداق دارد، تلقی نمی کنند. ابن خلدون (متوفی ۱۴۰۵
میلادی) در مقدمه اش، موقعیت سنیان را در مورد مسأله بازگرداننده آینده دین در عبارات زیر خلاصه
می کند:
«تمام مسلمانان در هر دوره کاملاً معترفند (و پذیرفته اند) که در آخرالزمان مردی پیروزمند از خاندان
پیامبر صلی الله علیه و آله ظهور خواهد کرد که اسلام را تقویت می بخشد و عدالت را پیروز می گرداند و مسلمانان از او
پیروی خواهند کرد و او بر تمام قلمرو اسلامی تسلط خواهد یافت و او را مهدی نامند. به دنبال او، دجّال
نیز ظاهر می شود و تمام علامات بعدی هور (روز قیامت) را همراه خواهد داشت چنانکه (در احادیث
محکم صحیح [مجموعه احادیث نبوی که نزد سنیان معتبر شناخته شده است] مشخص شده است.(۱۱)
امام جعفر صادق علیه السلام و شیعیان امامی
گرچه امام محمدباقر علیه السلام ، نخستین امام از نسل امام حسین علیه السلام که برای او ادعای مهدویت شد، اما شیعیان
نسل بعد ایده نقش منجی را مورد امامان علوی در خصوص امام صادق علیه السلام و جانشینان او به کار بردند.
قیام ها و جنگ های ضد اموی در زمان امام باقر علیه السلام آغاز شد. خود خاندان اموی هم با مشاجرات داخلی و
جنگ قدرت در مورد جانشینی خود روبرو شدند. این وضعیت، فرصتی را برای امام شیعی به وجود آورد
و فشار سیاسی را بر او کاست و زمینه را برای شکل بندی آئینی شیعه فراهم نمود. توجه به این نکته حائز
اهمیت است که امام صادق علیه السلام ، جانشین بر حق امام باقر علیه السلام ، آئین فرقه ای امامت را فرموله کرد. در غوغای
سیاسی این دوران که خاتمه حاکمیت اموی و شروع حاکمیت عباسی را اعلام می نمود، امام صادق علیه السلام
فرصت های بزرگی یافت تا دیدگاه های شیعی را بدون مانع و رادع تبلیغ کند و طنین افراطی شیعیان
نخستین را به انتظار هوشیارانه در مورد قیام «رهبر منصوص الهی» اصلاح نماید. صرفنظر از تحولات
سیاسی، میراث گرانبهای امام صادق علیه السلام سهم چشمگیری در بسط و شکل گیری مکتب تشیع بر جای
گذاشت.
امام علی بن الحسین علیه السلام ، جد پدری امام صادق علیه السلام ، در میان امت اسلامی علاوه بر آنکه به عنوان
شخصیتی بسیار متقی و عادل معروف بود، به صورت چهره عالمی برجسته در دین شهرت داشت. حتی
نام او در اسناد اهل تسنن و سلسله راویان آنها ذکر شده و احادیثی را به نقل از آن حضرت از امام حسین علیه السلام ،
پدر بزرگوارش، امام حسن علیه السلام ، عموی ارجمندش و ابن عباس، بنی عم پدری اش، که یکی از مشهورترین
مراجع اسلامی است و نیز دیگران روایت کرده اند.(۱۲) فرزند آن حضرت معروف به امام باقر علیه السلام ، به خاطر
دانش بیکرانش در علوم اسلامی و تقوا و منشی که از پدر بزرگوارش به ارث برده بود به باقرالعلوم یعنی
شکافنده دانش ها شهرت یافت و به همین نحو از اسناد تسنن شناخته شد. با امامت امام باقر علیه السلام دوره ای
آغاز شد که توجه ویژه در امت اسلامی به تفسیر قرآن کریم معطوف گشت(۱۳).
ارث برد که تحت امامت آن حضرت به عرضه و ارائه روشمند در آمد.
حضرتش نیز سیاست سکوت سیاسی پس از شهادت امام حسین علیه السلام را از جد و پدر بزرگوارش به ارث
برد. بی دلیل نیست که امام صادق علیه السلام از عمل مستقیم سیاسی بنی اعمامش حمایت نکرد و از دعوت به قبول
خلافت در زمانی که عباسیان بر اریکه قدرت تکیه زده بودند سرباز زد(۱۴). کناره گیری امام صادق علیه السلام از
قبول هر گونه قدرت سیاسی نشانی از کوشش های آن حضرت به جهت دهی دوباره به انتظار پیروانش
درباره حاکمیت حقیقی اسلامی به رهبری امامی از نسل امام حسین علیه السلام داشت.
ناکامی اکثر قیام های شیعی در دستیابی به نتایجی مطلوب و پایدار به نفع خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله عامل مهمی
بود که در پذیرش سیاست سکوت سیاسی و قبول شرایط موجود علیرغم همه نارسایی های گوناگون آن
سهم داشت. در عین حال، اعتقاد به امام منجی انتظارات شیعیان را به صحنه نمایش می گذاشت و امامان
معصوم به آنها می آموختند تا هوشیار و آماده باشند که ممکن است مهدی(عج) هر لحظه ظهور کند و
مؤمنان را به اسلحه فرا خواند تا رستاخیز بزرگ جهانی تحت فرماندهی او آغاز گردد و بشریت را از
تیره روزی و بیچارگی برهاند. هیچ کس زمان وقوع این رستاخیز را تعیین نکرد چون تنها خدا از آن آگاه
است و بس.
در زمان های مختلف بعضی از پیروان امامان معصوم محمدالباقر و جعفرالصادق علیهماالسلام بدان بزرگواران
مراجعه می کردند و آنها را از حمایت خود در قیام علیه نظام های موجود مطمئن می ساختند(۱۵).
کرد ایشان را آرامش می بخشیدند.
امام صادق علیه السلام با طرد حامی متعصب خود بنام ابوالخطاب، که در سال ۱۳۸ هجری (۵۶ ـ ۷۵۵ میلادی
اعدام شد) نمونه ای از تلاشهای مقدس خود را به سامان بخشی به مطالبات پیروان بسیار پرشور خود برای
امامان نشان داد. ابوالخطاب اعلام کرده بود که امام صادق علیه السلام قدرت دینی خود را با تعیین او به عنوان وصی
و قائم مقام اش واگذار کرده و اسم اعظم خدا را به او آموخته است، که بدان وسیله او را با قدرت خارق العاده
توانمند می سازد تا امور باطنی دین را درک کند(۱۶).
امام صادق علیه السلام نسبت داده می شد که پیشامدهای آینده را پیش گویی می کردند.
انتساب چنین علم باطنی به امامان، تا حدودی، به خاطر اعتقاد به دانش خاص رهبر نجات بخش بوده که
علم الهی به او عطا شده و با آن تقدیر پیروانشان را رقم می زند. چون ائمه علیهم السلام خود منکر این پدیده شدند و
غالبا هم با صراحت به بیان آن پرداختند، ابوالخطاب، که در حلقه اصحاب امام صادق علیه السلام محبوب بود با
جاه طلبی ادعا کرد که او وارث چنین علمی است تا حمایت شیعی را برای عمل افراطی خود جلب کند. امام
صادق علیه السلام درباره ابوالخطاب فرموده بود: «من همیشه در هراسم، چه زمانی که ایستاده ام، چه نشسته ام و چه
در بستر آرمیده ام، خدا طعم گرمای آهن را به او بچشاند»(۱۷). این عبارات امام، میزان تهدید چنین پیروانی
را برای روند متعادل مکتبی که دوره خود را با نیاز به احتیاط و حزم و دوراندیشی طی می کرد و امام
صادق علیه السلام این سیر را ابداع فرموده بود اندازه می گیرد. بدون بررسی ویژگیهای دوره امام صادق علیه السلام ، مشکل
است بفهمیم که چرا امام علیه السلام اصحابی نظیر ابوالخطاب را به صورت منبع مستمر تهدید برای خود
می نگریست.
برجستگی والای شخصیت امام صادق علیه السلام در میان اعقاب امام علی علیه السلام ، پذیرش عمومی آن حضرت
توسط همه شیعیان به عنوان امام حتمی کسانی که در تلاشهایشان برای حاکمیت علویان بعدها افراطی گری
کردند نظیر اسماعیل، توجه راویان اهل سنت به حضرتش به صورت یک منبع موثّق همه گواه بر آن است
که مطمئنا تحت رهبری آن حضرت بود، که تشیع متعادل، با احترامی که خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله داشتند توسط
اکثریت سنیان به صورت تفسیر دیگری از تقوای اسلامی پذیرفته و نگرش آن حضرت به سیاست سنگ
بنای نظریه سیاسی امامت شد که در دوره مصلحت سیاسی غیبت امام غائب، به پیروان خود نمی آموزد تا
حاکمان ظالم را سرنگون کرده و آنها را با امام معصوم جایگزین نمایند. بلکه، با حزم و دوراندیشی، رهبری
جامعه را به جنبه های ظاهری و معنوی تقسیم می کند. جنبه ظاهری حاکمیت به صورت نظری نص
مناسب از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله را می طلبد، اما تا آنجا که دامنه عمل به اجرای قانون محدود گردد قابل قبول
است.
جنبه معنوی نیز به نص صریح توسط پیامبر صلی الله علیه و آله نیاز دارد، چون صاحب قدرت معنوی باید توانایی
تفسیر و استنباط خطاناپذیر پیام الهی را داشته باشد. این جنبه معنوی از طریق اصل وراثت خاص علوم
نبوی تأمین می شود. قدرت معنوی، بر طبق آموزه های شیعی در مورد امام علی علیه السلام از زمان ارتحال
پیامبر صلی الله علیه و آله در اختیار او قرار گرفت و او امام شد و تنها امیر حقیقی مؤمنان از طریق نص صریح پیامبر
خدا صلی الله علیه و آله بود. همین نوع رهبری با نص صریح توسط امام قبلی امام بعدی تعیین می شود و با ارتحال امام
قبلی قدرت معنوی در اختیار امام بعدی قرار می گیرد. چون امام منجی ظهور کند، اقتدار ظاهری و معنوی
(باطنی) هر دو همزمان در او همانند پیامبر صلی الله علیه و آله تجلی می یابد. امام منجی منحصرا این دو جنبه حاکمیت
آرمانی اسلامی را متحد می سازد. از این رو، ایده امامت بالنص در میان علویان، در تمام شرایط کسانی
تداوم دارد و پایگاه امامت عمدتا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 