پاورپوینت کامل بیعتی تا همیشه ۶۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بیعتی تا همیشه ۶۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بیعتی تا همیشه ۶۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بیعتی تا همیشه ۶۰ اسلاید در PowerPoint :

۵

به یازده خم مِی، دست ما اگر نرسید

بده پیاله که یک خم هنوز سربسته است

«و اوفوا بعهد اللّه اذا عاهدتم»(۱)

«السلام علیک یا میثاق اللّه الذی اخذه و وکّده»(۲)

«من مستَودع العهد المأخوذ علی العباد»(۳)

«اللهم انّی اجدّد له فی صبیحه یومی هذا و ما عشت من ایّامی عهدا و عقدا و بیعهً له فی عنقی لا احول عنها و لا ازول ابدا»(۴)

تعالی فرجه الشریف) و روز تجدید میثاق با آن امام هُمام و اهداف و آرمان های بلند اوست.(۵)

روزی که در امتداد غدیر و بلکه خود غدیری دیگر است.(۶)

روز بزرگ و عیداللّه الاکبر همت گمارند.

باید در این روز با امام زمان(عج) خود، تجدید پیمان کرده و بر مفاد عهد و میثاق خود ـ که به آن ها در
روایات و دعاها به ویژه دعای عهد اشاره شده ـ مروری دوباره داشته باشیم و به بازشناسی و بازخوانی
حقوق و تعهداتی که نسبت به آن امام نور و گنجینه عهد الهی و امید همه مستضعفان عالم بر عهده داریم،
بپردازیم که به فرموده صادق آل محمد علیهم السلام ، این عهد خدای عزوجل با ما است؛

حضرت در پاسخ یکی از یارانش در تفسیر آیه «لایملکون الشفاعه الاّ من اتخذ عندالرحمن عهدا»(۷)
می فرماید:

من دان بولایه امیرالمؤمنین والائمه من بعده فهوالعهد عنداللّه(۸)

همانا عهد در نزد خداوند، پذیرش ولایت امیرالمؤمنین[ علیه السلام ] و امامان بعد از اوست.

در روایتی دیگر چنین می فرماید:

نحن عهداللّه فمن وفی بعهدنا فقد وفی بعهداللّه و من خفرها فقد خفر ذمهَ اللّه و عهدَه(۹)

کس با ما پیمان بشکند، با خداوند پیمان شکسته است.

امام زمان علیه السلام نیز خود را چنین معرفی می کند:

من مستَودع العهد المأخوذ علی العباد(۱۰)

از گنجینه و جایگاه پیمانی که [از جانب خداوند] بر عهده بندگان نهاده شده است.

در این جا به برخی عهدها و پیمان های خود نسبت به امام زمان(عج)، هم چنین به زمینه ها و ریشه های
آن (معرفت و محبت) و جایگاه و پی آمدهای آن (تبعیت و اطاعت) اشاره ای کوتاه خواهیم داشت و به
ترتیب از معرفت، محبت، ولایت، عهد و اطاعت، گفت وگو خواهیم کرد، شاید بتوانیم با استعانت از ذات
ربوبی(۱۱) به انجام آن ها موفق شویم.

۱. معرفت امام

شناخت امام؛ درک اضطرار به او و آگاهی به حق ولایت اوست؛ «عارفا بحقه».(۱۲) زیرا امام از ما به ما و
مصالحمان آگاه تر و نسبت به ما از ما مهربان تر است؛ چرا که آگاهی او شهودی و وجودی است و محبت او
غریزی و محدود نیست، بلکه ربوبی و محیط است. امام از همه کشش های نفسانی آزاد است. او به راه های
آسمان آگاه تر از راه های زمین است. تلفیق این آگاهی و آزادی می شود عصمت و همین زیربنا و رمز
پذیرش ولایت و سرپرستی آن ها و تسلیم در برابر آن هاست:

انّما کلّف الناس ثلاثه: معرفه الائمّه والتسلیم لهم فیما ورد علیهم والردّ الیهم فیما
اختلفوا فیه(۱۳)

در اموری که اختلاف پیش می آید.

ناآگاهی از حق ولایت امام و جهل در تشخیص و مصداق این چنین امامی آثار زیانباری هم چون
چشم پوشی از همه دستاوردهای وحی، مرگ جاهلی، گمراهی و هلاکت و… را در پی دارد:

ـ من شکّ فی اربعه فقد کفر بجمیع ما انزل اللّه عزوجلّ، احدها معرفه الامام فی کلّ
زمان و اوان بشخصه و نعته(۱۴)

بشناسد.

ـ مَن مات و لایعرف امام زمانه مات میته جاهلیه(۱۵)

کسی که بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.

ـ اللهمّ عرّفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی(۱۶)

بارالها! حجت خود را به من بشناسان وگرنه از دین خود گمراه خواهم شد.

السلام علیک یا سبیل اللّه الذی من سلک غیره هلک(۱۷)

سلام بر تو ای راه خدا! که هر کس غیر آن را رود، هلاک می شود.

کسانی که اضطرار به ولی را این گونه احساس کرده اند، می توانند به محبت و ولایت و اطاعت امام
برسند و از تقدم و تأخّر نجات یابند، که: «المتقدم لهم مارق والمتأخر عنهم زاهق»،(۱۸) «فمعکم معکم لامع
غیرکم»،(۱۹) و از جان و مال خود در راه این حق عظیم و پیمان الهی بگذرند و هستی خود را فدای امام کنند؛
«الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام ».(۲۰)

۲. محبت

، ادامه معرفت است.(۲۱) با درک اضطرار به امام و آگاهی از حق ولایت او، محبت امام در دل
می نشیند و عشق به او که عشق به همه خوبی ها و زیبایی هاست در قلب آدمی ریشه می دواند.

بدون این معرفت، عشق را دوامی نیست. آن محبّتی که اجر رسالت است چنین عشقی است؛ «قل
لااسئلکم علیه اجرا الاّ المودّه فی القربی».(۲۲)

بانفسکم…؛(۲۳) به خدا سوگند! که من نسبت به شما از خود شما مهربان ترم».

(۲۴)

کرد که برای او و خانواده اش دعا کند. حضرت فرمود: «اَوَلَسْتُ اَفْعَلُ؛(۲۵) آیا چنین نمی کنم؟!»

امیرالمؤمنین علیه السلام نیز می فرماید: «ما برای شما دعا می کنیم و شما که دعا می کنید ما آمین می گوییم.»(۲۶)

شیعیان خود چنین دعا می کرد:

اللهمَّ اِنَّ شیعتنا خُلِقَتْ مِنْ شُعاعِ اَنوارِنا وَبَقِیَّهِ طینَتِنا وَقَدْ فَعَلُوا ذُنُوبا کثیرهً اِتِّکالاً علی
حُبِّنا وَوِلایَتِنا، فَاِنْ کانَتْ ذُنُوبُهُمْ بینَک وَبینهم فاصفح عنهم فقد رضینا و ما کان منها
فیما بینهم فاصلح بینهم و قاصِّ بِها عَنْ خُمسِنا وَاَدْخِلْهُمُ الجَنَّهَ وَزَحْزِحْهُمْ عَنِ النّارِ
وَلاتَجْمَعْ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ اَعدائِنا فی سَخَطِکَ(۲۷)

مفرما.

باری! بارقه چنین عشقی است که انسان را به طلب و دعا و اُنس و نجوای با امام می خواند و به تولّی و
تبرّی می کشاند و او را وا می دارد که داعی باشد و دیگران را به امام دعوت کند و در این راه استقامت داشته
باشد و از هیچ نهراسد.

۳. ولایت

با معرفت و محبت امام به ولایت و سرپرستی او می رسیم. ولایت نه به معنای محبت که به معنای
سرپرستی و تولیت در امور و امامت و پیشوایی است(۲۸)؛ یعنی سرپرستی و حاکمیت امام بر فرد و جامعه؛
بر فکر و احساس و عمل فرد و خانه و مدرسه و جای جای زندگی و متن جامعه.

این ولایت است که رکن رکین، اساس دین، کلید و گشایش گر و راهنمای همه ابعاد دین است و آن قدر
که به آن، دعوت و سفارش شده به هیچ یک از دیگر ابعاد و ارکان دین دعوت نشده است؛ «بنی الاسلام علی
خمسه اشیاء: علی الصلوه والزکاه والحج والصوم والولایه، و لم یناد بشی ءٍ کما نودی بالولایه»(۲۹) «…الولایه
افضل لانها مفتاحهن والوالی هو الدلیل علیهن.»(۳۰)

و جرج جرداق ها نشانی از آن نیست.

این ولایت است که تحمل آن سخت و سختی آفرین است و بدون عشق و ایمانی مبتلا و بلاکَش و یا
شهود و آگاهی و تا آخر خط را دیدن، کسی را یارای به دوش کشیدن آن نیست که «اِنّ امرنا صعب مستصعب
لایحمله (یحتمله) الا ملک مقرّب، او نبیّ مرسل، او عبد مؤمن امتحن اللّه قلبه للایمان».(۳۱)

اعمالش هیچ بهره ای نمی برد و از اهل ایمان نخواهد بود.(۳۲)

(۳۳)

سرپرستی و راهبری تو و به جای تو احدی را نمی خواهم و جز تو کسی را ولی و سرپرست خود نخواهم گرفت».

این را هم بگویم که این معنای از ولایت، نه نفی و مسخ انسان است و نه با هویت و انسانیت او در
تعارض که با انتخاب انسان همراه است؛ زیرا به آگاهی بیش تر و به رحمت واسع حق و محبت و عنایت او
دست یافته است.

به راستی کسانی که هوس ها و رؤیاهای خود را حاکم کرده اند و از پشتوانه های معرفت و محبت
برخوردار نیستند و یا در کوره بلا و امتحان آبدیده نشده اند، تحمل ولایت و حاکمیت امام را ندارند.

در نجف آن وقت که بیش از یک قطعه و آب شور و وادی گرم چیزی نداشت و در آن وقت که جایگاه
عابدها و از دنیا گذشته ها و دست شسته ها بود، کسانی جمع بودند که از خود می پرسیدند: چه شده با این که
ما به اندازه یاوران امام هستیم و گوش به فرمانیم و به این گوشه گلیم انداخته ایم، امام خروج نمی کند و ظاهر
نمی شود…

این مسئله رفته رفته جا باز کرد و ذهن ها را گرفت و آن ها را به جواب خواهی کشاند؛ این بود که کسانی را از
میان خود انتخاب کردند و از آن ها هم یک نفر بیرون کشیدند و برای حل داستان روانه کردند…

این گل سر سبد همین که از قلعه بیرون آمد و به وادی رسید، از کنار وادی ـ به خواب یا مکاشفه ـ دید که به
شهری رسیده. پرسید و به دست آورد که شهر امام است. اشک و شوق و التهابش به جایی رسید که خود را
نمی شناخت. اجازه اش نمی دادند… تا آن که اجازه بگیرند. بیچاره می تپید که مبادا راهش ندهند، ولی
راهش دادند و اجازه خدمت خواست، بارش دادند و به امام رسید؛ با شورها و گلایه ها و زمزمه ها و
شوق ها و از انتظارها گفتن و از دوست به دوست نالیدن…

تفقدی دید و بشارت شنید که ظهور نزدیک است. در خانه ای منتظر ماند تا خبرش دهند و راه بیفتد.

در این خانه برایش همسری انتخاب کردند، همسری که دریا را می مانست و آبشار را و نسیم را و طوفان را؛
دریا در چشمش و آبشار در گیسوانش و نسیم در حرکاتش و طوفان در عشقش…

انس گرفت و هنوز کام نگرفته صدای شیپورها بلند شد و بر در کوبیدند که خواجه کی بدر آید…

با التهاب، سر خورده بر در ایستاد و شنید که احضارش می کنند. گفت آمدم… هان آمدم… بروید که
رسیدم…

به خانه در آمد که کام بگیرد و هنوز کام نگرفته بود و در آتش می سوخت که بر در کوبیدند که بر در
دروازه ایم و آماده، برخیز…

با زبان گره خورده گفت: بروید که گفتم می رسم… و داخل شد و هنوز جز آتش و سوز چیزی نچشیده بود
که دوباره به راهش انداختند و صدایش کردند. او خروشید که مگر امام، وقت شناس نیست…؟! گفتم بروید
می آیم…

این بگفت و خود را میان وادی در کنار قلعه دید… و دیگر هیچ… .(۳۴)

۴. عهد

معرفت ام

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.