پاورپوینت کامل چهره عدل مهدوی در ادعیه و زیارت امام مهدی (ع) ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل چهره عدل مهدوی در ادعیه و زیارت امام مهدی (ع) ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چهره عدل مهدوی در ادعیه و زیارت امام مهدی (ع) ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل چهره عدل مهدوی در ادعیه و زیارت امام مهدی (ع) ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint :
۲۵۴
اشاره
مقاله حاضر با نشاندن عدالت در بستر عشق که یکی از مفاهیم و آموزه های اساسی
مسیحیان است، به تبیین ویژگیها، مؤلفه ها و انواع مختلف عدالت می پردازد. زیرا از
طرفی، عشق را نسبت به عدالت بنیادی تر می پندارد و بر آن است که هدف عدالت را باید
در روح عشق جست وجو کرد و از سوی دیگر، عشق را بهترین تضمین برای تحقق عدالت
می شمارد و نتیجه می گیرد که شکست در دستیابی به عدالت، حاکی از ناکامی در عشق است.
مقدمه مترجم
شناخت حق و اجرای عدالت از ابتدای آفرینش با روح و جان آدمی عجین گشته و هماره وی
را در عرصه های مختلف علمی، اجتماعی و اقتصادی و حتی اخلاقی به چالش و انگیزش فرا
خوانده است. این چالش خِرد و این انگیزش وجدان، در دو بستر دین و فلسفه بروز و
ظهوری بس شگفت انگیز و شوق افزا داشته است.
در بستر ادیان الهی و تاریخی مشاهده می کنیم که در کنار اصل یکتاپرستی در زمینه
مسایل اعتقادی، پیروی از اصل عدالت، هسته مرکزی تعلیمات این ادیان رادر ابعاد
اخلاقی و اجتماعی تشکیل می دهد.
سیری کلی در اصول اعتقادی ادیان تاریخی از قبیل آیین بودا، شینتو و زرتشت
نشان دهنده آن است که همه این مکاتب بدون استثنا، رعایت حقوق انسان های دیگر و حتی
حیوانات و گیاهان را وظیفه اصلی پیروان خود در بُعد اجتماعی و رفتاری تلقی
می کردند.
تأملی کوتاه در اصول ادیان ابراهیمی (آیین یهود، مسیح و اسلام) نیز به روشنی مؤید
این نکته است که جان کلام این ادیان را در زمینه های فردی واجتماعی، عدالت پروری و
قانون محوری تشکیل می دهد. ده فرمان حضرت موسی(ع) نمایانگر یک مجموعه مدون برای
تحقق عدالت در ابعاد مختلف زندگی بشر است. حضرت عیسی(ع) می فرماید: ((من برای
نابودی ناموس (عدالت) نیامده ام، بلکه برای تکمیل آن مبعوث شده ام.)) یکی از هفت
حکم خاصی که عیسی مسیح(ع) بیان کرده است، مربوط به مسئله قصاص و مجازات کیفری شخص
بزهکار بوده است.
اسلام به عنوان کامل ترین دین و شیعه در نقطه اوج این مکتب، نه تنها آکنده از احکام
و قوانین اخلاقی و حقوقی برای تحقق عدالت در ابعاد مختلف حیات بشر است، بلکه در
مرتبه ای عالی تر، مبانی این قوانین و منابع استخراج آنها نیز در کتاب وسنت و از
زبان معصومان(ع) مورد تحلیل و توضیح قرار گرفته است. قرآن اساسی ترین هدف بعثت
انبیا و فرستادن کتب آسمانی را تحقق عدالت توسط مردم معرفی کرده است:
( لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط) .
نظری کلی به ادیان مذکور، به زیبایی بر این نکته صحه می گذارد که از دیدگاه این
ادیان، انسان درمقام جانشینی خدا در زمین، باید خداگونه گردد و عادل به عنوان یکی
از صفات الهی، باید در روح و رفتار جانشین او نیز تجلی کاملی داشته باشد تا خلقت او
در زمین به پوچی و بیراهه کشیده نشود.
اما در بستر فلسفه، تفکر حقوقی در دوران یونان باستان با ((تمیس)) خدای عدالت و
((دیکه)) الهه دادگری آغاز می گردد که هر دو تحت فرمان خدای خدایان، زئوس (ژوپیتر)
به سر می برند. در این دوره، یونانیان بر این باورند که قوانین از خدایان اساطیری
نشأت می گیرد به نحوی که بر طبق فرهنگ اساطیری یونان، تا قبل از ظهور زئوس، موجودات
مختلف با یکدیگر به جنگ و ستیز می پرداختند، اما خدای خدایان المپیا، بزرگترین
هدیه، یعنی قانون را به انسان بخشید تا عدالت کامل را در زمین ایجاد کند. یکی از
ویژگی های جالب توجه این دوره نیز آن است که قانون و مذهب کاملاً در هم آمیخته اند
به صورتی که از یکدیگر قابل تشخیص نیستند و متولیان قانون و مذهب، یعنی قاضی و
روحانی که مسؤول اجرای عدالتند، نیز یک نفر بیشتر نیستند.
با این پیش زمینه و با هدف ارائه یک مقاله نظام مند و تحلیلی در باب عدالت تطبیقی
در ادیان یهود، مسیح و اسلام به جستجوی گسترده کتب و مقالات مختلف در
دایرهالمعارف های معتبر و همچنین سایت های متنوع اینترنتی پرداختیم؛ ولی با کمال
تعجب، نتوانستیم حتی به یک مقاله مختصر دست پیدا کنیم که با برقراری یک گفتمان
انتقادی، مؤلفه های عدالت را در این سه دین مطرح بین المللی، شکافته و مورد مقایسه
قرار داده باشد.
در نهایت با راهنمایی های سردبیر محترم فصلنامه بر آن شدیم تا حداقل، مقاله ای را
در باب عدالت از دیدگاه مسیحیان انتخاب و ترجمه کنیم.
مقاله حاضر با عنوان عدالت در اندیشه مسیحیان، یکی از مدخل های پر اهمیت و مبنایی
دایرهالمعارف کاتولیک مدرن را تشکیل می دهد که یکی از متخصصان فن، با نام بی.هارینگ
آن را نگاشته است.
دایرهالمعارف کاتولیک مدرن، یکی از جدیدترین، حجیم ترین و معتبرترین
دایرهالمعارف های ادیان در عصر حاضر است که با محور قرار دادن فرقه کاتولیک در دین
مسیح، به رشته تحریر در آمده است. دانشگاه کاتولیک آمریکا واقع در واشنگتن، هسته
اولیه علمی این دایرهالمعارف بزرگ را بنیان گذاری کرده است و توانسته است با
استفاده از محققان و دین پژوهان معروف جهان و همچنین متخصصان دین پژوهی مسیحی به
ویژه فرقه کاتولیک، مرجع تحقیقی گسترده و معتبری را به دنیای تحقیقات دین پژوهی
معرفی نماید.
دایرهالمعارف مذکور در هیجده مجلد قطور گرد آوری شده است و در چهار نوبت متوالی در
سالهای ۱۹۶۷، ۱۹۷۴، ۱۹۷۹ و ۱۹۸۹ رنگ چاپ را به خود دیده است.
تلفیق کامل عشق و عدالت، علاوه بر جهت گیری های مبتنی بر تعالیم عیسی مسیح۱(ع)،
مهم ترین ویژگی آموزه اخلاقی مسیحیان است. با عشق ورزیدن به خدا و همنوعان است که
سلطنت و پادشاهی خداوند در درون ما تحقق می یابد. اما این عشق نمی تواند واقعی باشد
مگر این که مسیحیان نیز همواره بکوشند با همان نیروی پویا، جهان خارج را بسازند.
تنها در این صورت است که انسان حقیقتاً به عدالتی که خداوند بلاعوض به او بخشیده،
پاسخ داده است. این مقاله به رابطه میان عدالت دریافت شده از خداوند و فضیلت
بنیادین عدالت، و رابطه بین عدالت و عشق می پردازد. سپس نگرش بنیادین اخلاقی به
عدالت را از حق عینی۲ و به ویژه از حق حقوقی متمایز می سازد، بدون آن که به طور
افراطی آن ها را از یکدیگر جدا سازد و با این پیش زمینه، به انواع مختلف عدالت و
خصوصیات هر یک می پردازد.
عدالت، عشق و حق۳ (Ius)
از دیدگاه کلامی، عدالت در میان انسان ها اصل اولیه۴ نیست، بلکه اصل اولیه، عدالت
مطلق۵ خداوند است که به انسان به عنوان یک مخلوق ارزانی شده و در نتیجه: انسان را
به موجودی متعهد تبدیل می کند، و با اعطای پاداش کامل به گناهکاران، آن ها را
تبرئه، و به موجودی عادل تبدیل می کند و هم زمان، با عدالت بلاعوض و از طریق آن،
آن ها را مستعد عدالت بهتر و تازه تر می کند. به لحاظ کلامی، آن چه بر عدالت در
میان انسان ها مقدم است آگاهی به این نکته است که ((عدالتی)) که به هزار طریق مرهون
خداوند است، عشقی کاملاً آزاد و در عین حال کاملاً تعهدآور است که کل انسان را در
بر می گیرد. طبق نگرش کلامی موجود در کتاب مقدس، عدالت در میان انسان ها تنها در
صورتی شایسته نام عدالت به تمام معناست که با در نظر گرفتن خداوند اجرا شود؛ چرا که
عشق، سپاسگزاری و اطاعت، مطلقاً از آن خداوند است.
از این لحاظ، اندیشه کتاب مقدس اساساً با انسان مداریِ۶ تفکر ارسطو و رواقیان۷
تفاوت دارد. رابطه بین انسان و خداوند بسیار متفاوت با رابطه بین دو موجود یکسان
است و بسیار فراتر از برابری بی چون و چرا بین دادن و گرفتن است. با وجود این، در
رابطه بین انسان و خداوند ساختار اساسی کل عدالت حقیقی۸ و اصیل تأیید شده است.
انسان، در کل با تمام خوبی هایی که در وجود او هست، هدیه الهی است که خداوند خود
شخصاً او را هدیه کرده است. و در طول این حیات سرشار از زیبایی، خداوند صمیمی ترین
عشق خود را تقدیم انسان می کند. پس در رابطه بین انسان و خداوند، وظیفه اصلی و
مطلقِ ((عدالت)) در قالب تقوا و پرستش خداوند نمود می یابد. ((در قبال تمام چیزهایی
که خداوند به من ارزانی داشته است، من چه چیزی می توانم به او بدهم))؟ (Ps.115.12).
] حضرت[ عیسی نمونه بارز عدالت است که در دوره انسانیت مقدس خود، جهت رهایی انسان
از مهم ترین ظلم، یعنی گناه، خود را تسلیم پدر کرد. مسیح هنگام سخن گفتن با جان
تعمید دهنده۹ ] = یحیی[ در خصوص تعمید کفاره ای که بر روی صلیب بدان نایل خواهد شد
می گوید: ((… بر ماست که عدالت را به طور کامل اجرا کنیم)). (Mt 3.15). وفاداری و
عشق وافر خداوند، انسان را مدام مرهون خود می سازد و انسان هرگز جرأت نمی کند حساب
خود را صاف کند. ((هرگاه آنچه به شما دستور داده شده انجام دادید، آنگاه بگویید ما
بندگان بی فایده ای هستیم؛ ما به تکلیف خود عمل کرده ایم)).(Lk 17.10).
پرستش خدا که انسان به عنوان یک مخلوق و عضوی از خانواده خداوند می تواند در مقابل
خالق و پدر خود انجام دهد، باید درست ترین پرستش ممکن باشد. اما مسیحیان باید
کاملاً مراقب باشند که از حالت حق به جانب داشتن و از خود راضی بودن، به ویژه
براساس عدالت پرهیز کنند. عدالت توأم با پرستش، فرد را متوجه می کند که ((بگذار کسی
که عادل است، همچنان عادل باشد)). (Ap 22.11).
اگر به شیوه فریسی ها۱۰، مفهوم عدالت میان انسان ها، که اساساً با توجه به برابری
عینی سنجیده می شود، به همان معنا در رابطه بین انسان و خداوند به کار رود، اصل دین
به شدت در معرض خطر واقع می شود. وضعیت باید معکوس باشد: یعنی عدالتی که خداوند طلب
می کند و مرهون اوست باید به صورت الگو و تعدیل کننده عدالت بین انسان ها عمل کند؛
چرا که اگر جنبه معنوی نیابد و پالایش نشود به سمت خشونتی خاص گرایش می یابد. عدالت
در میان انسان ها تنها در صورتی به یک فضیلت واقعی در آیین مسیحیان تبدیل می شود که
شکل تعمیم یافته همان عدالت مطلوبی باشد که از آن خداوند است.
عدالت و عشق: مسأله نقطه شروع و نحوه نگرش در این بحث برای فهم واقعاً انسانی از
عدالت و فهم صرفاً مسیحی از آن، امری تعیین کننده است. اگر در وهله نخست به روابط
خارجی توجه کنیم و آن ها را عینی بدانیم و از سوی دیگر، روابط شخصی را ((صرفاً))
ذهنی تلقی کنیم، آنگاه عدالت به یک نظام صرفاً خارجی تبدیل می شود. در این باره
دیدگاهی وجود دارد که انسان را عمدتاً تحت مالکیت دولتی می داند که بیش از حد بر
نظام حقوقی تأکید دارد. اما اگر شخص با رابطه ای که با تو و ما دارد، نقطه شروع بحث
تلقی گردد و مهم تر از همه، اگر جامعه شخصی بر اساس اجتماع صمیمی خانواده مورد توجه
قرار گیرد، آنگاه، کاملاً الزامی خواهد بود که عشق را اصل اولیه و عدالت را
واسطه ای در نظام شخصی عشق بدانیم که از استعداد عشق ورزیدن شخص حفاظت می کند.
دیدگاه کلامی دقیقاً این موضع را تأیید می کند: خدا یعنی عشق، و هر یک از نمودهای
عدالت او، یعنی تمامی اعمال تبرئه کننده او، در درجه اول بیانگر عشق او است.
اگر به طور یک جانبه و بر اساس مصالح مادی (درآمد، مال، مبادله) به عدالت بپردازیم،
آنگاه به سختی می توانیم به دیدگاهی جامع دست یابیم. شخص از حقوقی برخوردار است که
در سطح بالاتری از حقوق مربوط به اموال و دارایی قرار دارد. دیگر این که کرامت و
حقوق فردی اشخاص، نه کالاهای مادی، در رأس سایر امور است. اما بدون عشق ـ یعنی بدون
داشتن نگرشی که انسان را این گونه تلقی می کند ـ متعالی ترین حقوق فرد و اجتماع
اصلاً به طور کامل و صحیح به رسمیت شناخته نمی شود. از سوی دیگر، انجام تکالیف
مربوط به عدالت که ارتباط مستقیمی با ارزش های مهم دارند، بسیاری از موانع موجود بر
سر راه عشق را از بین می برد. در واقع همیشه، هر چند غیرمستقیم، باید شخص را صاحب
این حقوق دانست. پس ترتیب اصلی در هستی شناسی، نخست عشق و سپس عدالت است. اما به
لحاظ تحقق تدریجی، ممکن است عشق پس از عدالت قرار گیرد.
هنگامی که مسأله، مسأله نظامی است که از خارج تحمیل و با مجازات و تنبیه، قابل اجرا
می شود، آنگاه عدالت مستقیماً مد نظر بوده و عشق فقط به طورغیر مستقیم مورد نظر
خواهد بود. جامعه مدنی یا تعهد مالی نمی تواند مانند اجتماع صمیمی حاصل از ازدواج،
عشق و عدالت را با هم تلفیق کند. زمانی که انسان ها تصمیم می گیرند تعهدات مشترک
خود را به گونه ای انسانی سامان بخشند، عدالت باید خود را در خدمت اجتماع و در
نتیجه، در خدمت عشق قرار دهد. اما عشق موجب زاید یا حذف شدن عدالت در نظام مادی ـ
که با دقیق ترین معیارهای ممکن سنجیده می شود ـ یا نظام خارجی حقوق نمی شود. این
نظام های عدالت تا زمانی که تمام انسان ها به کمال عشق دست نیافته اند، یعنی تا
زمانی که این جهان هست، باید باقی بماند. این نکته حایز اهمیت است که از نظر بسیاری
از پدران روحانی و متکلمان، ضرورت نظام قضایی در اصل، ناشی از اولین گناه است.
در بررسی رابطه عشق و عدالت، باید گزاره های بنیادین زیر به کار آیند: ۱. عشق نسبت
به عدالت بنیادی تر است. ۲. عشق بهترین تضمین برای تحقق عدالت است. از این رو، عدم
موفقیت در دستیابی به عدالت حاکی از ناکامی در عشق است. ۳. هدف عدالت را باید در
روح عشق جست وجو کرد. ۴. عشق تصویر روشنی از عدالت ارائه می کند و آن را به طور
کامل، تعمیم می بخشد. ۵. زمانی که مسأله عمل خود فرد مطرح است، کسی که مبنای عملکرد
خود را عشق قرار می دهد عمدتاً به حداقل لوازم عدالت توجه ندارد، بلکه به نیازهای
واقعی هم نوع خود و اجتماع توجه دارد. و زمانی که مسأله ادعا علیه دیگران یا تحمیل
مسؤولیت به آن ها مطرح می شود، بیش از هر چیز مراقب است که بیش از حق مسلّم خود
مطالبه نکند. ۶. با عشق، فرد همیشه آماده است که از حقوق خود به جهت مصلحت دیگران
چشم پوشی کند؛ البته با فرض این که ] ماهیت[ این حقوق به گونه ای باشد که بدون وارد
شدن هرگونه آسیب به تمامیت خود فرد و اجتماع، بشود آن را نادیده گرفت. در واقع، این
عشق، عشق بزرگی است که هر چه را که در حال حاضر مانع هم نوع فرد و اجتماع است، دیگر
حق نمی داند؛ با این حال حق قانونی و تملک شرافتمندانه را تأیید می کند. در عشق،
تمایز روشنی بین حق انتزاعی و نیازِ واقعی به آن حق وجود دارد.
هر تکلیفی که به موجب عدالت مطرح است در عشق نیز وجود دارد. زیرا هر نظام خارجی
باید به طور همزمان سرشار باشد از نیروی پویای شخصی نظام که همان عشق است. اما هر
تکلیف ناشی از عشق دقیقاً تکلیف برآمده از عدالت نیست. نزد خداوند، تکالیف ناشی از
عشق به همان اندازه تکالیف ناشی از عدالت تعهد آورند. اما پیشرفت شخص در مسیر خیر
بیش تر بر اساس تکالیف ناشی از عشق سنجیده می شوند تا تکالیف ناشی از عدالت. تنها
با افزایش عشق است که شخص تدریجاً به شناخت بهتری از مقتضیات حقیقی و متعالی
مهم ترین فرمان دست می یابد که عبارت است از: عشق ورزیدن به خداوند و هم نوع
((براساس معیار موهبت های الهی)). این معیار در مورد عدالت صدق نمی کند. در این جا
مغایرت آشکاری با حداقل معیارهای عموماً تعهدآور وجود دارد. همچنین در این جا
مبنایی برای این حقیقت وجود دارد که نظام های آموزشی در کلام و الهیات اخلاقی۱۱ که
عمدتاً به این مسأله می پردازند که از هر شخصی که در جایگاه اعتراف است چه
مطالبه ای باید داشت، مبتنی بر حوزه ((حق و عدالت)) اند نه بر توصیف جوهر عشق.
عدالت و حق: در بررسی بیش تر عدالت، باید بین سه جنبه تمایز قائل شویم: ۱. دیدگاه
بنیادین (فضیلت) عدالت که عبارت است از آمادگی دایم به دادن حق هر شخص به او. ۲. حق
عینی (ius) که عیناً متعلق به هر شخص و اجتماع است و مبنای آن را قوانین الهی یا
قوانین عادلانه کلیسا یا حکومت تشکیل می دهد. ۳. خود قوانین مصوب.
بینش اخلاقی بنیادین و فضیلت دوراندیشی به این امر می پردازند که چه چیزی در حال
حاضر، نه تنها به طور انتزاعی و کلی، بلکه به طور عینی، شایسته و مناسب است. اما
فضیلت عدالت، جست وجوی بی طرف برای یافتن حق (riht) عینی را تسهیل می کند و اراده
انسان را به قبول و اجرای آن جازم می کند و این کار دوم، کار ویژه و اصلی عدالت
است. وجود قانون کلیسا و حکومت ضروری است. این قانون گاه فقط از آنچه بر اساس
قوانین الهی شایسته است حمایت می کند؛ گاه به طور دقیق تر تعیین می کند که چه چیزی
پاسخگوی سرشت و رسالت انسان در هر موقعیت تاریخی خاص است؛ و گاه به بیان گزیده ای
از انبوه توافق های قانونی ممکن می پردازد، به گونه ای که فعالیت و زندگی مشترک
منظم و توأم با آرامش را تضمین کند.
اجرا وکاربرد کاملاً مکانیکی قوانین مصوب بدون هر گونه کنترل از سوی فضایلی نظیر
دوراندیشی و عدالت، باعث می شود که زندگی در جامعه، شایسته انسان نباشد و در دراز
مدت، ظالمانه نیز باشد. هنگام پرداختن به قوانین مصوب، ابتدا باید پرسید آیا
پاسخگوی مقتضیات عینی عدالت هست یا خیر. اگر قوانین مصوب، مقتضیات قانون الهی
(طبیعی یا وحی شده) را نقض کند ـ که در این صورت نباید از آن پیروی کرد ـ یا اساساً
نه ضروری باشند و نه واقعاً مفید باشند ـ که در این صورت باید با دوراندیشی و با در
نظر گرفتن سعادت اجتماع و شخص دید که آیا بهتر است از این قوانین پیروی کرد یا خیر
ـ ممکن است متضمن ظلم و بی عدالتی باشند. ممکن است قانونی در اصل عادلانه باشد، اما
به جهت تغییر شرایط، دیگر سودمند نباشد و ظالمانه شود. زمانی که مسؤولان و اقتدار
حاکم به طور شایسته تعیین شوند و شکل بگیرند و عملکرد خوبی داشته باشند، هرگاه
انسان واقعاً دچار تردید شد باید از قانون حمایت کند. اما زمانی که اولیای
امورکاملاً نالایق یا تبهکار باشند، باید دیدگاه منتقدانه ای را پیش گرفت. معمولاً
با استفاده از فضیلت دوراندیشی می توان دریافت که آیا اِعمال قانون در شرایط عینی و
در
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 