پاورپوینت کامل مستشرقان و مهدویت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مستشرقان و مهدویت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مستشرقان و مهدویت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مستشرقان و مهدویت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۰۵

اشاره

روند شرق شناسی، از گذشته مورد توجه اندیشمندان و پژوهشگران غربی قرار گرفته و در
فرهنگ و تمدن اسلامی، منشأ تحقق آثار و تألیفات بی شماری شده است؛ هر چند به طور
طبیعی، این پژوهش ها، کارکردها و آسیب هایی را هم همراه داشته است. درباره نگرش
شرقشناسان به مهدویت، میتوان با تکیه بر آثار هر یک از دینپژوهان، به بررسی موضوع
پرداخت. در این نوبت، به فعالیتهای مهدوی یکی از شرقشناسان می پردازیم.

از جمله پژوهشگران و شرقشناسان کوشا، ادوارد براون انگلیسی است که در عصر قاجار و
در زمان شکلگیری و تکامل سه فرقه مدعی مهدویت: بابی، ازلی و بهایی در ایران حضور
داشته و درباره اندیشه های بنیانگذاران این فرقه ها به تصحیح، ترجمه آثار، نقل
سخنان و گفت وگوهای حضوری با آنان پرداخته است. وی در زمینه مهدویت و فرقه های
منسوب به آن، دارای چندین کتاب، ترجمه و تصحیح است که از مهمترین آثار مکتوب او در
این زمینه، تصحیح و احیاء کتاب نقطه الکاف اثر میرزا جانی کاشانی است. روحیه
وقایعنگاری و دوری از شیوه تاریخیگری، از جنبه های مثبت آثار ادوارد براون در زمینه
مهدویت، محسوب می شود. این مقاله می کوشد در این نوبت، به تبیین فعالیت های علمی و
پژوهشی شرقشناسان در زمینه مهدویت- با تکیه بر فعالیت ادوارد براون – بپردازد.

مقدمه

از بنیادی ترین مباحث اعتقادی اسلام، مهدوی باوری است. نگاهی به متون مقدس اسلام
(شیعه و سنی) حاکی از این است که باور به آمدن مصلح و منجی در انتهای تاریخ، یکی از
اساسی ترین و بدیهی ترین مؤلفههای فکری و کلامی تمام فرقه های مذهبی است. علاوه بر
مذاهب اسلامی، در تمام ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی (سامی و غیر سامی) نیز این
اعتقاد، به گونه های متفاوت به چشم می خورد و همه مذاهب، آرمان نهایی جوامع بشری را
ظهور و تجلی یک شخصیت آسمانی و منجی دینی می دانند. بر اساس این تفکر دینی، بسیاری
از دینپژوهان و اندیشمندان غربی به این موضوع، ذیل عناوینی همچون منجیگرایی، بازگشت
مسیح، هزارهگرایی، نجات و رستگاری، انتهای تاریخ و امثال آن پرداخته، و درباره نگرش
ادیان به موضوع، کتابها و مقالات زیادی نوشته اند.

درضمن آثاری که دینپژوهان غربی در زمینه اسلام نوشتهاند، مقالاتی در زمینه مهدویت و
منجی گرایی اسلامی به چشم میخورد که در دائر المعارفها نگاشته شده و یا به صورت
کتاب مستقل با تفسیر و قرائت اسلامی آمده است. پاره ای از اندیشمندان غربی- به ویژه
در دو قرن گذشته- با توجه به برخی رخدادهای سرزمین های اسلامی؛ همچون برخی مدعیان
مهدویت یا پیدایش مذاهبی مانند کیسانیه، اسماعیلیه، شیخیه، بابیت و بهائیت که بر
مهدویت تکیه داشته اند، درباره نگرش مسلمانان و متون اسلامی به مهدویت نظر
داده اند. در میان این دسته از شرقشناسان، برخی به موضوع، نگاهی مثبت و موافق
داشته، و پاره ای دیگر خصمانه و گاه، ناآشنا به مسأله نگریستهاند.

در این راستا، هر یک از دینپژوهان غربی با روششناسی خاصی، موضوع را پیگیری
کرده اند. برخی، با روش پدیدارشناسانه و توصیفی به موضوع نگریستهاند، بعضی دیگر با
روش تاریخی و بعضی هم با روش های وقایعنگارانه و یا کارکردگرایانه. آنچه در آثار
این دسته از شرقشناسان اسلام شناس – جدای از خطاها و اشتباهاتشان – اهمیت دارد،
نگاه بیرونی و درجه دوم آنان به موضوع مهدویت و نکات قابل توجهی است که از دید آنها
مورد توجه قرار گرفته است؛ نکاتی که شاید از منظر یک اندیشمند مسلمان مورد دقت نظر
قرار نگرفته باشد.

معنای لغوی و اصطلاحی شرق شناسی

به آن دسته از اندیشمندان غربی که برای شناختن فرهنگ و تمدن شرق، وارد سرزمین های
شرقی شده و سالها به مطالعه و پژوهش پرداختند، شرق شناس و به علمی که عهدهدار این
وظیفه است شرق شناسی گویند.

واژه شرق شناسی، برای نخستین بار در فرهنگ انگلیسی آکسفورد به کار رفت و در سال
۱۸۳۸م، همین واژه در فرهنگ علمی فرانسه درج شد. در فرهنگ انگلیسی آکسفورد، کلمه شرق
شناسی یا خاورشناسی (Orintalism) – که تا سال ۱۸۱۲ در این فرهنگ استفاده نشده بود-
به معنای مطالعه و تحقیق درباره کشورهای شرقی، برای کسانی استفاده شده است که به
مطالعه و پژوهش در فرهنگ، سرزمین و کشورهای مشرق زمین و آسیایی می پرداختند.

اگر فرهنگ را در معنای جدید و جامعهشناسانه آن بکار بریم -که به معنای همه آداب و
سنن، مذهب، تاریخ، زبان، مردم شناسی، بوم شناسی و دیگر عناصر یک سرزمین است- و سپس
بر آثار مکتوب در این حوزهها مرور کنیم، خواهیم دید بخشی از کارهای پژوهشی در این
حوزهها که دربار، فرهنگ شرقی است- توسط محققان غیر بومی و شرقشناس انجام شده است.

از جمله موضوعاتی که دینپژوهان و اسلامشناسان غربی به آن پرداختهاند، فرهنگ دینی و
اسلامی است که از شاخههای آن میتوان به فلسفه اسلامی، کلام، تاریخ اسلام، عرفان
اسلامی، قرآن پژوهی، حدیث، ملل و نحل (فرقههای مذهبی) و دیگر علوم مربوط به تمدن
اسلامی اشاره کرد. از نخستین و مهمترین حوزههای اسلامی که مورد دقت نظر و کاوش
اسلامشناسان غربی قرار گرفته، قرآنشناسی است؛ به گونه ای که بزرگترین دینپژوهان
غربی، به این موضوع پرداختهاند.

در سد گذشته، اندیشمندان بزرگی مانند کارل بروکلمان، رژی بلاشر، آرتور جان آربری،
رینولد نیکلسون، ادوارد براون، هانری کربن، تیتوس بورکهارت، آندره پوپ، توشیکو
ایزوتسو، مونتگمری وات، گلدتسیهر، همیلتون گیب، گریشمن، آن ماری شیمل و بسیاری از
مستشرقان به اندیشه و تفکر اسلامی روآورده و سال های متمادی در عرصهها و شاخههای
متفاوت فرهنگ اسلامی، مطالعه کرده و به تخصص دست یافتهاند.

پژوهش های شرقشناسان و دینپژوهان غربی، دارای جنبه های مثبت و منفی است. از
ویژگیهای مثبت پاره ای از شرق شناسان در فرهنگ اسلامی، می توان به تخصص گرایی و
محدود کردن پژوهش به حوزهای مشخص، روش تحقیق، انسجام و پیگیری، دقت نظر، و تفهم و
همدردی در آثارشان اشاره کرد. گاه یک شرقشناس برای شناخت آداب و رسوم یک قوم یا
ملت، بیش از دو دهه از عمر خویش را میان یک قوم یا سرزمین سپری کرده، و مانند فردی
بومی، به آداب و سنن، رفتارها و اعتقادات آنان احترام گذاشته است و از این راه، به
ظرایف و جزئیات گرایش ها، علایق، سلیقهها، زاویه دید و عادات توده مردم پی برده
است. شاید بعضی از بهترین آثار پژوهشی در تمدن شرقی و اسلامی متعلق به دستهای از
پژوهشگران باشد که به این شیوه عمل کرده اند.

از ویژگی های منفی و آسیب شناختی پژوهش های اسلام شناسان غربی نیز می توان به این
امور اشاره کرد: پژوهش برخی از آنان، بدون اعتقاد و باور دینی به اندیشه و فرهنگ
اسلامی و با نگاهی بیرونی و بدون دلدادگی به تمدن اسلامی بوده است، یا گاه در شناخت
تاریخ و تمدن اسلامی، تحت تأثیر عمیق روش تاریخیگری بوده و اسلام یا مهدویت را بر
اساس بستر ها، حوادث و عوامل تاریخی و یا شرایط اجتماعی بررسی کرده اند؛ به علاوه،
گاه نیز از طرف مؤسسات و بنیادهایی برای خاور شناسی گسیلشده اند که دارای اهداف و
اغراض سیاسی، نظامی و علمی بوده، یا خود آن شرقشناسان به مذهب و تفکری وابسته
بوده اند که مخالفت با اسلام را برای آنان درپیداشته است. همیلتون گیب (از شرق
شناسان برجسته) درباره پاره ای از خاورشناسان، بر این باور است که برخی از آنان،
گاه خود را در موضع برتر می دیدند و با این تصور که تمدن و مذهبشان برتر از تمدن و
مذهب شرقیان است، درباره تمدن و فرهنگ اسلامی، قضاوت های نادرست و ضعیفی ارائه
داده اند. وی در این باره می گوید:

… نوشته های کسانی… که عقیده به پایین تر بودن اسلام نسبت به دین خودشان چشم
دلشان را تیره و تار کرده است. اگر این نظر، محصول صدق و صفای مذهبی باشد، باز
غالباً شایسته احترام است. این موضوع، درباره نوشته های بیشتر مبلغان (میسیونرها)
صادق است.۱

البته وی می افزاید که در سال های اخیر، نگاه منفی مبلغان مسیحی- که در واقع نخستین
شرق شناسان بوده اند- بهتر از سابق شده و همدلانه تر و علمی تر به تمدن شرقی
نگریسته اند؛ اما باز پیشداوری و نگاه برتریجویانه را آمیخته با فکر آنان می داند.
وی در این باره می گوید:

این عین بی انصافی است که پیشرفت هایی را که در سالیان اخیر، میان مبلغان مسیحی به
دست آمده است نادیده بگیریم و در نتیجه، آنان – بر خلاف سابق- به جای مطالعه خام و
خشن اصول ظاهری، با همدردی و همدلی در عمق تجارب مذهبی مسلمانان فرو رفته اند. با
این همه، عامل پیشداوری در طرز تفکر ایشان نسبت به اسلام، امری است ذاتی که در
ارزیابی هر یک از نوشته های ایشان باید آن را به حساب آوریم.۲

مراجعه به منابع دست دوم درباره اسلام و دیگر ادیان شرقی و نیز کلینگری در زمینه
شناخت مذاهب اسلامی و برگزیدن شیوه تاریخی در تحلیل تمدن اسلامی، ۳ از جمله دیگر
جنبههای آسیب شناسانه شرق شناسان و دینپژوهان اسلامشناس است؛ به گونهای که برخی
اندیمشندان اسلامی، شرقشناسی را محصول استعمار دولت های بزرگ تلقی کرده، و از آنها
تصور مثبتی ندارند؛ از اینرو گاه دیده میشود به سبب این عوامل، پارهای از آثار
دین پژوهان غربی از روش تحقیق علمی و از نگاه منصفانه برخوردار نبوده است. برای
مثال، نگاهی اجمالی به آثار پژوهشگران مارکسیست درباره تاریخ و فرهنگ اسلامی یا
افکار شرق شناسانی همچون گلدتسیهر، لامنس، دارمستتر و امثال آنها، برای اثبات این
امر کافی است که چگونه به تحلیل فرهنگ اسلامی پرداخته اند. به علاوه، تعدد مذاهب و
فرقه های اسلامی نیز بر این داوری های غیرمنصفانه تأثیر گذاشته است؛ چون گاه دیده
می شود برخی اسلام شناسان غربی در یک مسأله بر اساس تفکر یک مذهب خاص از مذاهب
اسلامی اظهار نظر می کنند و این امر- که میان دین پژوهان دائر المعارف نویس بیشتر
مشهود است- سبب پاره ای از لغزش ها و آرای سست، شده است.

کاربرد اصطلاح شرق شناسی

شرق در لغت، به معنای بر آمدن آفتاب (منتهی الارب، ناظم الاطباء) و تابان شدن
است۴ و از دیدگاه غربیان، شامل همه کشورهایی میشود که در شرق قاره اروپا قرار
دارند. شرق از دیدگاه آنها، به سه بخش خاور میانه، نزدیک و دور تقسیم می شود. در
این تقسیم جغرافیایی، میان دین اسلام، ادیان هندی، چینی، ژاپنی و امثال آن هیچ
تمایزی نشده است. در واقع میتوان گفت تعریف شرق از دیدگاه غربیان، تقسیمی بر اساس
جغرافیا و شرایط منطقه ای است، نه بر اساس فرهنگ، آداب و سنت. حداقل میتوان گفت در
دوره نخست که شرقشناسی مورد توجه غربیان قرار گرفت، آنچه بیش از همه توانسته شاخص
ملتها و کشورهای شرقی به شمار آید، سرزمین بوده است؛ زیرا در کشورهای شرقی، ادیان،
مذاهب، تمدنها و فرهنگهای گوناگونی وجود دارد که سبب میشود نتوان این بخش از کره
زمین را- که در هر کشورش چندین فرهنگ، تمدن و آداب و سنت وجود دارد- به غیر از این،
تقسیم کرد.

بنابراین بر خلاف آن دسته از اندیشمندان که تصور میکنند، تقسیم شرق توسط غربیان-
بدون لحاظ کردن اسلام- برای تحقیر تمدن اسلامی است،۵ باید اذعان کرد تقسیم بر اساس
جغرافیا، شاید بهترین تقسیم موجود باشد. برای یک دانشمند غربی- که در صدد شناسایی
شرق است- تقسیم بر اساس مذهب و دین، شاخهها و دستهبندیهای گوناگونی پدید می آورد که
آنها را نمیتوان به جز جغرافیا ذیل یک عنوان خاص قرار داد و بدیهی است که هر چه
اساس و شاخص تقسیم، کلانتر باشد، بهتر است.

همانطور که اصطلاح شرق شناسی برای غربیان، بر اساس جغرافیا معنا مییابد و غربیان
معنای خاصی از آن میفهمند، شرقیان هم امروزه واژه غربشناسی را به کار میبرند و در
کاربرد، علاوه بر جنبه جغرافیایی، به جنبههای فرهنگی هم توجه دارند. در واقع، پس از
رنسانس، از همه کشورهای غربی- با آن که از تمدنها و مذاهب متنوعی برخوردار بودهاند-
با عنوان غرب یاد شده است. این کشورها، به سبب رشد علمی، فناوری، صنعت، فلسفه و
وحدت در دیگر حوزههای علمی، از ساختار و هویت مشترکی برخوردار شدهاند که گاه از آن،
به فرهنگ و ادبیات مدرنیته یاد میشود و با این ویژگیها، از کشورهای شرقی جدا
میشوند.

بنابراین، امروزه اصطلاح غربشناسی برای شرقیان، به معنای شناخت همه کشورهایی است
که با وجود اینکه از مذاهب متفاوت مسیحی و غیر مسیحی برخوردارند، به دلیل تأثیر
رنسانس، فناوری، رشد، توسعه و فرهنگ مدرنیسم در آنها یکسان بوده، و از اینرو هویت
مشخص و یکسانی یافتهاند. بنابراین، در این اصطلاحشناسی، علاوه بر مذهب، به دیگر
وجوه مشترک فکری، فرهنگی و سیاسی آن کشورها توجه میشود و بر این اساس، این اصطلاح،
هم کشورهای اروپایی را شامل میشود و هم کشورهای آمریکا و اقیانوسیه را در بر
میگیرد.

شایان ذکر است در تعریف لفظی کلمات، بیش از آنکه نیازمند بحثهای دقیق عقلی باشیم،
به آگاهی از کاربرد الفاظ در ادوار متفاوت تاریخی نیاز داریم. بسیاری از الفاظ و
مفاهیم در دورههای متفاوت، معانی متعدد و گاه متضاد دارند؛ برای نمونه در ادبیات
سیاسی، پس از انقلاب کمونیستی شوروی (اکتبر ۱۹۱۷م)، شرق معنای دیگری یافته است؛
از همه کشورهای کمونیستی عضو پیمان ورشو – برابر کشورهای سرمایهداری که عضو پیمان
ناتو بودند- به بلوک شرق تعبیر میشود. در برابر اصطلاح شرق، برای کشورهای
سرمایهداری از اصطلاح غرباستفاده میشود؛ حال آنکه کشوری مانند آلمان شرقی سابق یا
کوبا- که از آنها به بلوک شرق تعبیر میشود- در اروپا و امریکای جنوبی قرار گرفتهاند
و کشور کره جنوبی که جزء بلوک غرب است، از نظر جغرافیایی، در شرق قرار گرفته است؛
بنابراین معنا و مفهوم شرق و غرب با کاربرد آنها متناسب است و تنها با شناخت
شرایط یک دوره و استعمال کلمه در آن، میتوان معنای الفاظ را فهمید.

معنای اصطلاحی دیگری که برای کلمه شرق وجود دارد، برآمدن و تابانشدن است. بر
خلاف معانی پیشین که بر اساس منشاهای سیاسی، جغرافیایی و گاه، دینی بود افرادی
مانند هانری کربن، کلمه شرق را به معنای اشراق و تابش معنویت، طلوع عالم روحانی و
شرق درون به کار میبرند. کربن، تحت تأثیر سنت عرفانی و تفکر فیلسوفانی همچون
سهروردی، معتقد است شرق یعنی تابش و طلوع حکمت و معنویت و غرب، یعنی افول و زوال
معنویت و عالم روحانی. وی در پاسخ به پرسش درباره معنای شرق و غرب میگوید:

مراد من از شرق و مشرق یا غرب و مغرب، یک مراد فلسفی است؛ نه یک مراد
جغرافیایی.مشرق در این جا، یک عالم روحانی است…، بنابراین شما میتوانید در غرب
باشید, اما مشرقی بمانید، یا در شرق باشید و غربی بیندیشید و عمل کنید۶.

همچنین برخی فیلسوفان غربی- مانند هایدگر – درباره معنای شرق و غرب به معنای
غیر جغرافیایی و به مفهوم فلسفی آن اشاره میکنند، وی میگوید: تاریخ مغرب، حقیقت
است۷. او مانند هانری کربن، کلمه شرق و غرب را در معنایی غیر متداول به معنای طلوع
و غروب حقیقت به کار می برد.

پیش از کاربرد اصطلاح شرق شناسی در فرهنگ لغت و در دانشگاه ها به عنوان یک رشته
علمی و پژوهشی در قرون متاخر، از قرنها پیش، شغل و حرفهای متداول و رایج بوده است.
در واقع، زمانی که برخی دانشمندان غربی وارد سرزمینهای اسلامی شده و به تحصیل علم،
سیر و سیاحت، سفرنامهنویسی و دیگر امور پرداختند، مسأله شرقشناسی، حرفهای مشخص بوده
است؛ هر چند در آن دوران، اصطلاح شرق شناسی، استفاده نمیشده است.

دوره های شرق شناسی

برخی دانشمندان معتقدند شروع شرقشناسی در غرب مسیحی، از زمان تصمیم شورای کلیسای
وین (سال ۱۳۱۲م) آغاز شده است. ادوارد سعید، در اینباره می گوید:

آغاز شرق شناسی را در غرب مسیحی، از زمان تصمیم شورای کلیسای وین (سال ۱۳۱۲م) مبنی
بر ایجاد یک رشته کرسیهای زبان عربی، یونانی، عبرانی و سریانی، در دانشکدههای
پاریس، آکسفورد، بلونیا، آوینیون و سالامانکا میدانند. با این حال، در هرگونه بررسی
و مطالعه شرقشناسی نه تنها شرقشناسان حرفهای و آثار مربوط به آنان، بلکه مفهوم ساده
یک رشته مطالعاتی -که درباره جوانب جغرافیایی، فرهنگی، زبانشناسی و نژادی یک حوزه
خاص، به نام شرق کار میکند- باید در نظر باشد.۸

در واقع، نخستین شرقشناسان و اولین زمینههای پژوهش درباره این موضوع در قرون متأخر
به دست کشیشان و راهبان مسیحی و یهودی آغاز شد. آنان، نخستین کسانی بودند که از
انگیزه های قوی دینی برخوردار بوده، و با زمینههای علمی میخواستند به شناخت بیشتر
فرهنگ اسلامی و شرقی دست یابند. محمد دسوقی در اینباره میگوید:

روح تعصب مسیحی ـ یهودی و اندیشههای کلیسایی و نگاه به اسلام با یکدیگر ناسازگار
است و این، همان چیزی است که اندیشه شرقشناسی در طول تاریخ بلندش، از آغاز تا کنون-
همواره در خود داشته است.۹

دورههای شرقشناسی به طور کلی، به چهار بخش تقسیم میشود که عبارتند از:

– دوره نخست که پس از گشودن اندلس به دست مسلمانان و شکوفایی حیات علمی در آن دیار
و فتح جزایر دریای مدیترانه و جنوب ایتالیا آغاز شد. این دوره از تاریخ شرقشناسی با
پایان جنگهای صلیبی پایان یافت.

– دوره دوم شرقشناسی پس از جنگهای صلیبی آغاز شد و تقریباً تا نیمه سد هجدهم
میلادی ادامه یافت.

– دوره سوم شرقشناسی که تقریباً در نیمه سد هجدهم میلادی آغاز شد و تا پایان جنگ
جهانی دوم ادامه یافت.

– دوره چهارم شرقشناسی که پس از جنگ جهانی دوم آغاز شد و تا کنون ادامه دارد۱۰.

شرقشناسی دوره نخست، بیشتر به مطالعه کشورهای اسلامی اطلاق میشود؛ در حالی که
شرقشناسی در دوره سوم و چهارم، علاوه بر کاربرد آن در کشورهای اسلامی، برای کشورهای
آسیایی دیگر هم قابل استعمال است؛ یعنی اساس تقسیم و کاربرد لفظ شرق در دوره اول،
بر اساس مذهب و اسلام است و در دوره سوم و چهارم، بر اساس سرزمین و جغرافیا.

برخی محققان و مترجمان در حوزه شرقشناسی، به سبب آغاز شرق شناسی به دست پژوهشگران
روحانیان مسیحی و یهودی و جاسوسان سفارتخانهها، که در آغاز شرقشناسی به ویژه پس از
جنگهای صلیبی، با انگیزههای استعماری، سیاسی و گاه تبلیغی (میسیونری) به شناخت تمدن
شرق میپرداختند، – کاربرد شرقشناسی را همراه جنبه استعماری و اغراض سیاسی میدانند
و معتقدند به وسیله دولتهای بزرگ استعماری آغاز شده است؛ به همین سبب این واژه را
دارای بار منفی و سیاسی میدانند. یکی از مترجمان آثار شرقشناسان، در اینباره
میگوید:

من شرقشناسی را به عنوان تبادلی پویا بین مؤلفان مختلف و مجموعه عظیم ملاحظات سیاسی
-که به دست سه امپراطوری بزرگ انگلستان، فرانسه و امریکا شکل گرفته و در قلمرو فکر
و تخیل آن، نوشتههای مربوط به این رشته پدید آمده است- مطالعه می کنم.۱۱

همچنین باید اضافه کنیم اگر به عبارت شرق شناسی با فضای تبشیری وسیاسی دوره دوم
وسوم شرق شناسی توجه شود، این عبارت مانند واژه کمونیسم در دهه پنجاه و واژه
لیبرالیسم در دهه هفتاد در ادبیات سیاسی ایران، و یا بنیادگرایی،۱۲ در ادبیات
سیاسی امروز غرب -که با معنایی منفی همراه است- قابل مقایسه است؛ یعنی همانطور که
واژه کمونیسم و لیبرالیسم، در ادبیات سیاسی ایران، برای سرکوب و منفی جلوهدادن
فعالان سیاسی به کار می رفت وبنیاد گر در فرهنگ سرمایهداری غرب، برای منفور
جلوهدادن فعالان سنت گرای مسلمان بکار می رود، می توان گفت شرقشناسی هم برای
شرقیان همراه مفهوم ضمنی استعمار، سودجویی و چپاول، و از جایگاه خوبی برخوردار
نبوده است. بنا به شرایط حاکم در این دوره است که پاره ای از اندیشمندان، معتقدند
شرقشناسی بخشی از سیاست استعماری جوامع غربی است. ویلیام مونتگمری وات -از
شرقشناسان برجسته- در اینباره می گوید:

رابطه پیچیده ای میان خاورشناسان، در مفهوم وسیع آن و استعمارگران وزارت خارجه بوده
است. اکثر خاورشناسان، در بخش عمده سد نوزدهم، به مطالعه زبان های شرقی و دورههای
علمی مذاهب بزرگ شرق، دلبستگی نشاندادند. استعماگران به بخش کمی از این مطالعات،
علاقه نشان دادند….آنان پیبردند برخی از این اطلاعات، می تواند به آنان کمک کند
تا اقوام تابع خود را بهتر بشناسند. به تدریج، مقامات امور خارجه، پژوهشگرانی را به
کار گرفتند، تا درباره مسائل مورد علاقه آن وزارتخانه فعالیت کنند….۱۳

اگر لفظ شرق شناسی را به مفهومی که در دوره چهارم شرق شناسی یافته، بکار بریم، به
نظر می رسد کاربرد کلمه شرقشناسی در این دوره از جایگاه آکادمیک و پژوهشی بیشتری
برخوردار خواهد بود. در این دوره، با تعداد بیشتری از شرقشناسان روبرو می شویم که
کمتر به دنبال اهداف استعماری و دستورهای دولت متبوع خویش هستند؛ بلکه حداقل
می توان گفت در کنار حمایت های مالی کشورشان، تا حدی، دغدهه های پژوهشی هم دارند.
در این دوره، مفهوم شرقشناسی همچون مفهوم غرب شناسی، به علم یا پژوهشی گفته می شود
که در صدد است با روش علمی – تحقیقی به جستوجو و بررسی فرهنگ، علوم، تمدن و دیگر
شاخه های فرهنگ شرق بپردازد که در این عرصه، هم به جنبه جغرافیایی شرق توجه می شود
و هم به مذهب، زبان، تاریخ و دیگر عناصر فرهنگی.

بنابراین با توجه به کاربرد اصطلاح شرق شناسی در این دوره، می توان گفت لزوماً
اینطور نیست که همه شرق شناسان از اهداف سیاسی و دینی برخوردار باشند؛ بلکه گاه
پاره ای از آنها همچون ماسینیون، هانری کربن، تیتوس بورکهارت، آندره پوپ، اچ. ای.
آر. گیب، آن ماری شیمل و دیگران از فرهنگ شرق، تأثیر و با آن، همزبانی و همدلی
یافتند. مونتگمری وات در اینباره می گوید:

تا جنگ جهانی دوم، بیشتر خاورشناسان دانشگاهی، گرچه رفته رفته به شرق معاصر
علاقه مند شدند، همچنان از سیاست دوری گزیدند…. خاورشناسان دانشگاهی، در این
تغییر موضع، درجاتی از استقلال را حفظ کردند، مگر وقتی که مجبور می شدند برای
پشتیبانی مالی تلاش کنند و شاید زمانی کمک مالی تأمین می شد که طرح آنان، با علایق
تجاری و حکومتی منطبق میشد.۱۴

بنا بر استعمال کلمه شرقشناسی در این دوره، انگیزهها و دغدغههای علمی و پژوهشی،
بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. بخش زیادی از شرقشناسان در عصر جدید، داخل این قلمرو
می شوند. آنان، هر چند ممکن است اشتباهات و سخنان ناروای هم داشته باشند، این امر،
نه برای اهداف تبشیری و سیاسی، بلکه شاید به سبب عدم وفاداری به روششناسی علوم، روش
تحقیق و اشتباه علمی بوده است. بدیهی است در دوره چهارم امکان دارد که اهداف و
اغراض سیاسی و مذهبی نیز وجود داشته باشد؛ اما با توجه به تغییراتی که در عصر جدید،
در حوزه دین و سیاست و روشهای علمی و پژوهشی صورت گرفته، وجود اغراض سیاسی و مذهبی
نسبت به دوره دوم -که جنگهای صلیبی در آن، سبب نزاعهای دینی بوده- کمتر دیده
می شود؛ به گونهای که در دوره چهارم علاوه بر جغرافیا، به شاخصههایی همچون تمدن،
دین و تاریخ فرهنگ نیز توجهی دوچندان میشود.

به سبب غلبه روحیه دینگریزی بر جنبههای دینگرایی و مدافعهجویانه قرون گذشته و ترویج
شیوههای پژوهشی و تحقیق، تعداد بیشتری از دینپژوهان غربی را میتوان مثال زد که با
همدلی، همزبانی و دغدغه کشف حقیقت پا به سرزمینهای شرق گذاردهاند. آندره پوپ -که از
پژوهشگران غربی در حوزه هنر اسلامی ایرانی است- خود را متعلق به فرهنگ ایران میداند
او علاوه بر آثار ارزندهای که در این حوزه از خود به یادگار گذارده است، وصیت میکند
او و همسرش را در ایران (اصفهان) دفن کنند. همچنین فردی مانند هانری کربن خود را
شیعه معنوی میخواند و در زمینه شناخت عرفان شیعی و حکمت معنوی چنان علاقه و همتی از
خود نشان میدهد، که کمتر میتوان میان همگنان مسلمان او دید.او با جدیت فراوان،
سالهای زیادی، شبانه روز به تحقیق و مطالعه درباره بزرگان عرفان و فلسفه اسلامی
پرداخت و آثار ارزنده و جاویدانی درباره فرهنگ اسلامی ومقالههای مهمی درباره مهدویت
به جای نهاد.

افرادی همچون آن ماری شیمل، رنه گنون، کوماراسوآمی و تیتوس بورکهارت- که خود غربی و
شرقشناس بودند- آنگاه که درباره تمدن اسلامی سخن گفتهاند، بر خلاف برخی اسلامشناسان
غربی- که مسیحی یا یهودی متصلب و غرضورز بودند- با دلدادگی تمام به تمدن شرقی یا
فرهنگ اسلامی نگریسته و گاه در این مسیر، همچون تیتوس بورکهارت و رنه گنون مسلمان
می شوند. اگر سخنان نادرستی از این دانشمندان غربی دیده میشود، نباید آن را از سر
غرضورزی و اهداف سیاسی دانست؛ بلکه باید از روی هویت بشری و برخاسته از جهل دانست.
در این مسأله، میان اندیشمند شرقی و غربی یا مسلمان و غیر مسلمان فرقی نیست و هرکس
ممکن است خطا کند. شایان ذکر است که در دوره چهارم -به ویژه در قرن بیستم- با شمار
بیشتری از دینپژوهان غربی و اسلامشناسان شرقشناس روبرو هستیم که از سر کشف حقیقت و
جستن گمشده، خویش، به سوی شرق و کشورهای اسلامی قدم بر داشتهاند؛ به طوری که میان
آثار اسلامشناسان قرن بیستم با قرون پیشین تفاوت بسیاری میتوان یافت.

ادوارد سعید درباره دوره چهارم میگوید:

انتخاب واژه شرق، جنبه قانونی داشت؛ زیرا به وسیله افرادی نظیر شوستر (chauser)
ماندول (mandeville)، شکسپیر، جان درایدن (john dryde)، الکساندر پوپ (PoPe) و
بایرون (Byran) استفاده شده بود. واژه مزبور مشخصکننده آسیا و یا شرق از جهات
جغرافیایی، اخلاقی و فرهنگی بود.۱۵

به طور کلی، همه آثاری را که شرقشناسان در زمینه مهدویت انجام داده اند، می توان
در این پنج محور گردآوری کرد:

۱.کتابهای مستقل در زمینه مهدویت؛

۲.نوشتن مقاله و پرداختن به مسأله مهدویت در بخشی از کتاب، مجله یا دائره المعارف؛

۳.سایتها و وبلاگهایی که به دست شرقشناسان و پژوهشگران غربی در زمینه مهدویت پدید
آمده است؛

۴.فعالیتهای علمی و تحقیقی بنیادها وموسسات پژوهشی در زمینه مهدویت؛

۵.پایان نامهها، رسالهها، پروژهها و تحقیقاتی که به وسیله پژوهشگران دانشگاهی و
اندیشمندان غربی در مجامع علمی غربی در زمینه مهدویت نوشته شده است.

محور بحث در این مقاله، فعالیتها و آثار شرقشناس و ایرانشناس برجسته غربی، ادوارد
براون در زمینه مهدویت است. آثار وی در زمینه مهدویت، دربردارنده کتابها و
مقالههایی است که او به ویژه درباره دو فرقه بابیت و بهائیت تألیف کرده است. از
خواندن آثار وقایعنگارانه او درباره این دو فرقه و مصاحبههایی که با رهبران آنها
انجام داده است، معلوم می شود که وی یکی از متخصصان این دو فرقه نوظهور است. وی با
تصحیح و مقدمهنویسی برای کتاب معروف نقطه الکاف (اثر میرزا جانی کاشانی)، پرده از
حیله گری و دسیسه های فرقه بهائیت و پیروان این فرقه برداشت و کتاب او، سندی بر عدم
حقانیت این فرقه است.

مهدی پژوهی شرق شناس برجسته، ادوارد براون

به اقرار بسیاری از مورخان و اندیشمندان، ادوارد گرانویل براون (۱۸۶۲-۱۹۲۶م) ۱۶از
برجستهترین و پرکارترین کسانی است که در زمینه ایرانشناسی، تاریخ ادبیات ایران و
تاریخ بابیت و بهائیت آثار درخور توجهی از خود به جای گذارده است و یکی از متخصصان
فرقه بابیت و بهائیت به شمار میآید. وی به وسیله عموی خویش- که در جنگ دولت عثمانی
و روسیه تزاری به طرفداری از دولت عثمانی برخاسته بود- متوجه فرهنگ و تمدن شرق شد؛
به همین سبب آنگاه که در دانشگاه کمبریج، پزشکی میخواند، به یادگیری زبان ترکی همت
گمارد و چون به او گفته بودند برای یادگیری زبان ترکی باید زبان فارسی و عربی را
بیاموزد، متوجه زبان فارسی شد. او نزد یکی از ایرانیان مقیم انگلیس (میرزا محمد
باقر بواناتی)، فارسی آموخت. او در سال ۱۸۸۷م درس پزشکی خود را به پایان رساند؛ اما
گویی بنا بود به جای عرصه پزشکی، در حوزه ایرانشناسی به فعالیت بپردازد. او در
زمینه فرهنگ ایرانی، به حدی از رشد و کمال رسید که اولین تاریخ ادبیات ایران را -که
کاملترین تاریخ ادبیات فارسی تا امروز بوده و مورد توجه متخصصان فن قرار گرفته است-
نوشت.

ادوارد براون، در دانشگاه کمبریج برای تدریس زبان فارسی دعوت شد و در سال ۱۹۰۲م
ریاست بخش زبانهای شرقی را به عهده گرفت که این سمت را تا پایان حیات خویش (سال
۱۹۲۶م) به عهده داشت و در انگلستان انجمنی به نام انجمن ایران (Persian Society)
تاسیس کرد. وی همچنین مدیریت انجمن اوقاف گیب را-که منتشرکننده متنهای شرقی بود، پس
از درگذشت گیب (F.J.W.ibb)، متخصص ادبیات ترکی، به عهده گرفت.۱۷ او در جریان
مشروطهخواهی در ایران به حمایت از مشروطهخواهان برخاست و از آنها حمایت کرده و در
این زمینه به نوشتن کتابی در زمینه روزنامهنگاری و شعر در عصر مشروطه پرداخت.سفرهای
متعددی به کشورهای شرقی، از جمله مصر، تونس، قبرس، ترکیه و ایران داشت و در این
سفرها با برخی رهبران مذهبی بابیت و بهائیت، از جمله میرزا یحیی (صبح ازل) شاگرد و
جانشین علی محمد باب، حسینعلی بهاء (رهبر فرقه بهائیت) و تعدادی از شاگردان و
بزرگان فرقه بابیت و بهائیت دیدار داشت که ماجرای این دیدارها به دنبال خواهد آمد.

شیوه تحقیقی ادوارد براون

ادوارد براون، بر خلاف بسیاری از خاورشناسان غربی در بسیاری از نظریات خویش نسبت به
قرآن، اسلام و شخصیت پیامبر اکرم (، نگاه منصفانهای دارد. شیوه و روش وی -برخلاف
بسیاری از خاورشناسان غربی که نگاه تاریخیگری به فرقهها و مذاهب اسلامی داشتند-
نگاهی سفرنامهای، نقلی و وقایعنگارانه است و در بیان افکار و اعتقادات فرقههای
بابیت و بهائیت، توصیفی و نقلی مینگرد.

برخلاف خاورشناسانی همچون دارمستتر، فان فلوتن و مارگلی یوت -که در بیان نهضت و
قیام محمد احمد سودانی، مختار ثقفی، کیسانیه و دیگر جریانهای مهدویت به جنبه
تاریخیگری و بسترهای تاریخی موضوع میپردازند – به نقل دیدارها و گفتوگوهای شخصی با
بابیان و بهائیان میپردازد و از قضاوتهای موافق یا مخالف، تا حد زیادی پرهیز
می کند. به همین سبب، انسان در زمینه آشنایی با این فرقهها، از سخنان او اطلاعات
خوبی میتواند کسب کند. هر چند با خواندن آثار او در این زمینه احساس میشود ـ
همانطورکه از مقدمه نقطه الکاف فهمیده میشود ـ وی نسبت به رهبران بابیت شفقت دارد و
از کشتهشدن آنها رنجیدهخاطر میشود.

تالیفات ادوارد براون

ادوارد براون تالیفات متعددی در زمینه ادبیات و زبان فارسی و فرقههای بابیت و
بهائیت دارد. به تعبیر برخی اندیشمندان همچون آیتی، آثار او در زمینه بابیت و
بهائیت از بهترین آثار در زمینه شناخت این فرقهها تلقی میشود. از آنجا که تألیفات
او در اینباره سفرنامهای و وقایعنگارانه است، اطلاعات درخشانی در اینباره به
خوانندگان میدهد. به علاوه، آثار او در زمینه ادبیات و زبان فارسی نیز مورد توجه
متخصصان حوزه ادبیات فارسی قرار گرفته است. پارهای از آثار و تالیفات ادوارد براون،
در زمینه ادبیات و فرهنگ ایرانی عبارتند از:

۱. تاریخ ادبیات ایران۱۸: این کتاب به چهار بخش تقسیم میشود که تاریخ ادبیات ایران
از زمان باستان تا عصر جدید را شامل میشود.

۲. پزشکی عربی۱۹: شامل چهار سخنرانی وی در دانشکده سلطنتی انگلیس در سال ۱۹۲۱م است.

۳. تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران در دوره مشروطیت.

۴. سلسله مقالههایی در مجله انجمن سلطنتی آسیایی.

۵. تذکر الشعراء، اثر دولتشاه، ۱۹۰۱م.

۶. لباب الالباب، تألیف عوفی، ۱۹۰۶م.

۷. شرحی بر نهایه الأرب فی أخبار الفرس و العرب، ۱۹۰۰م.

۸. ملاحظاتی درباره نوشتهها و عقاید حروفیه، ۱۸۹۸م.

۹. توصیف یک نسخه قدیمی تفس

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.