پاورپوینت کامل دکترین مهدویت و کارکرد آن از منظر انسان شناسی و جامعه شناسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دکترین مهدویت و کارکرد آن از منظر انسان شناسی و جامعه شناسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دکترین مهدویت و کارکرد آن از منظر انسان شناسی و جامعه شناسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دکترین مهدویت و کارکرد آن از منظر انسان شناسی و جامعه شناسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

چکیده

دکترین مهدویت، آموزه و اعتقادی دینی بر محور فرهنگ مهدوی است که در دو عصر غیبت و ظهور توانایی و قابلیت نظریه پردازی و ارائه راه حل های راهبردی در حوزه های متفاوت انسانی و اجتماعی را داراست، به گونه ای که می توان بر اساس این دکترین در عرصه فردی و اجتماعی نظریه پردازی نمود. تفسیر مهدوی از دین مدخل و منظریست که از تمامی دیگر مولفه ها و آموزه های دینی تفسیری ژرف و عمیق ارائه می دهد و علاوه بر آن که خود مولفه ای از مولفه های دینی است و در کنار دیگر آموزه ها می نشیند اما ساختار و بنیادی است که همه ی دیگر آموزه های اعتقادی و اجتماعی توسط آن قرائت می پذیرند و از آن دیدگاه نگریسته می شوند. این مقاله می کوشد تا کارکرد و تاثیر دکترین مهدویت را در دو حوزه انسان شناسی و جامعه شناسی در عصر غیبت و ظهور مورد تامل قرار دهد.

اشاره

دکترین مهدویت، آموزه و اعتقادی دینی بر محور فرهنگ مهدوی است که در دو عصر غیبت و ظهور توانایی و قابلیت نظریه پردازی و ارائه راه حل های راهبردی در حوزه های متفاوت انسانی و اجتماعی را داراست، به گونه ای که می توان بر اساس این دکترین در عرصه فردی و اجتماعی نظریه پردازی نمود. تفسیر مهدوی از دین مدخل و منظریست که از تمامی دیگر مولفه ها و آموزه های دینی تفسیری ژرف و عمیق ارائه می دهد و علاوه بر آن که خود مولفه ای از مولفه های دینی است و در کنار دیگر آموزه ها می نشیند اما ساختار و بنیادی است که همه ی دیگر آموزه های اعتقادی و اجتماعی توسط آن قرائت می پذیرند و از آن دیدگاه نگریسته می شوند. این مقاله می کوشد تا کارکرد و تاثیر دکترین مهدویت را در دو حوزه انسان شناسی و جامعه شناسی در عصر غیبت و ظهور مورد تامل قرار دهد.مقدمه

در میان مؤلفه های دینی متشکل از آموزه های اعتقادی، اخلاقی و آداب دینی (احکام)، می توان بر حسب اولویت و اهمیت آموزه ها، یک تقسیم بندی ساختاری ارائه داد. هر یک از آموزه ها و تعالیم دینی نسبت به یکدیگر از رتبه و درجه خاصی از اهمیت و اولویت برخوردار هستند و در امر دین داری و رسیدن به کمال دینی نقش ویژه ای را ایفا می کنند، به طوری که نمی توان گفت تمامی تعالیم دینی در امر دین شناسی و دین داری از اهمیت یکسانی برخوردار هستند. همین امر که در تعالیم دینی از سلسله مراتب مفاهیم تکلیفی و وضعی استفاده شده و در قوانین جزایی و حقوقی برای هر یک از امور پاداش و جریمه خاصی لحاظ گردیده است، خود دلیل این است که نوعی اولویت بندی مورد توجّه دین قرار گرفته است. در واقع، این تفاوت ها به مؤمنان اهمیت و میزان ارزش اعمال را گوشزد می کند.

حال با توجّه به اولویت بندی میان تعالیم دینی، اگر به اعتقاد یا آموزه ای دینی اهمیت لازم و شایسته داده نشود یا بی جهت به امری که از ارزش دینی کمتری برخوردار است، بیش از اندازه اهمیت دهیم، در هر دو صورت حقِّ آموزه های دینی را ادا ننموده و به آن ها ارزش لازم را نداده ایم، در حالی که لازم است شأن و منزلت تعالیم دینی متناسب با توصیه های وحیانی حفظ شود و از افراط و تفریط پرهیز گردد. در واقع، اگر مؤمنان اعتقادی بنیادین و دینی را به اندازه ای که مورد توجّه دین قرار دارد، اهمیت ندهند و به آن بی اعتنا باشند، مثل آن می ماند که انسان لباس با ارزش و گران قیمت را در جایگاه خود استفاده نکند یا این که دانش آموزی در لحظات پایانی جلسه امتحان که به دو پرسش پاسخ نداده، به جای پاسخ دادن به سؤال سه نمره ای به سؤال نیم نمره ای بپردازد و به جای پاسخ به سؤال مهم تر، توجّه خود را به سؤال کم اهمیت تر معطوف سازد.

بی تردید در نظام آموزه ای تمامی ادیان نوعی رتبه بندی میان تعالیم به چشم می خورد و پاره ای از مؤلفه های دینی نسبت به دیگر مؤلفه ها، از ارزش ساختاری و بنیادین برخوردار است. مثلاً در تمامی ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی مسأله وجود خداوند، عالم پس از مرگ، جاودانگی، نبوّت، سعادت، امید و رضایت نسبت به زندگی و هستی، نجات و رستگاری، اصلاح جهانی یا منجی گرایی و امثال آن مورد توجّه خاص قرار گرفته است، به طوری که هیچ دینی از پاسخ به این پرسش ها بی نیاز نیست و بر خود وظیفه می داند که به این پرسش های وجودی مؤمنان و پیروان خویش پاسخی منطقی و رضایت بخش دهد.

در مقاله حاضر، ابتدا به این مسأله پرداخته شده است که چرا از مسأله مهدویت که در منابع دینی و تمدّن اسلامی موقعیت حساسی دارد، در حوزه انسان شناسی و جامعه شناسی، استفاده لازم نمی شود؟ آموزه ای که تعیین کننده حرکت جوامع، فلسفه تاریخ و وظایف مؤمنان چه قبل از ظهور و چه بعد از ظهور برای رسیدن به یک جامعه ایده آل همراه با انسان های متعالی است. سپس به این مسأله پرداخته شده که چرا فرهنگ مهدویت در بنیان های اصلی زندگی مسلمانان و در نظریه پردازی های آنان مهجور و متروک مانده است؟ در حالی که مهدویت از مباحث مشترک مذاهب اسلامی است و بیش ترین تأثیر فردی و اجتماعی را در طول تاریخ تمدّن و فرهنگ اسلامی داشته است. بررسی مدعیان دروغین مهدویت در تاریخ اسلامی خود بیانگر اهمیت و منزلتی است که این موضوع در نزد مسلمانان و همه فرقه های اسلامی داشته است. با وجود این، از مسأله مهدویت برای نظریه پردازی در قلمروهای متفاوت انسانی و اجتماعی کمک گرفته نمی شود و توانایی و قابلیت آن مورد غفلت واقع شده است.

تعریف اصطلاح دکترین

طبق پژوهش های مذکور در دائره المعارف دین[۱] و بیش تر فرهنگ های لغت، دو معنا برای کلمه دکترین (doctrine) بر شمرده شده است: معنای نخست آن « تصدیق نمودن یا اعتقاد داشتن به یک حقیقت »[۲] و معنای دوم آن «آموزه»[۳] و مترادف با کلماتی همچون«tenet / اعتقاد»، « teaching / آموزه، تعلیم» و « dogma / آیین» می باشد. کلمه دکترین در معنای نخست (اعتقاد و باور به یک حقیقت) دارای ساختار فلسفی است، امّا در معنای دوم (آموزه) جنبه عملی آن بیش تر است.

از منظر اصطلاح شناسی، کلمه دکترین در علوم متفاوت دارای معانی و کاربردهای جداگانه ای است. گاه در علوم سیاسی به کار می رود و به معنای طرح و مدل یا یک اصل سیاسی است که از جانب یک سیاستمدار یا اندیشمند سیاسی مطرح می شود مانند «دکترین تساوی انسان»،[۴] «دکترین ترومن» و « دکترین برژنف »[۵] که منظور از دکترین در این جا، استراتژی یا نظریه خاص سیاسی است. در علوم تجربی و معارف بشری به معنای تئوری علمی است که روند اثبات را طی می کند، امّا هنوز به مرحله اثبات نرسیده است، مانند «دکترین تکامل»[۶] که در این حالت « دکترین» به معنای آموزه نیست و منظور از آن تئوری است.

در ادیان و مذاهب از واژه دکترین آموزه های مذهبی و کلامی اراده می گردد که بنیادین و اصیل، امری بدیهی و فوق چون و چرا، دارای مبنای استوار در متون دینی، مورد اعتقاد مؤمنان و دارای جنبه عملی و راهبردی باشد، مانند «دکترین بودا»، «دکترین مایا » و «دکترین مهدویت».

در آیین مسیحیان اصطلاحِ «دکترین» یا «دگما» به معنای آموزه هایی است که برای پیروانش رستگاری را به ارمغان می آورد[۷]. در دائرهالمعارف کاتولیک آمده است که این اصطلاح برای « تعالیم مذهبی شفاهی[۸]» یا «تبشیرهای انجیل[۹]» به کار می رود.[۱۰] در آیین یهودیان نیز به معنای «آموزه یا تعلیم » است که بیش تر برای تعالیم تورات به کار برده می شود. در اسلام منظور از آن آموزه یا آموزه های اعتقادی و کلامی است که هم اصیل و بنیادین است و هم جنبه راهبردی دارد.[۱۱] گاه بر حسب استعمال و به مقتضای اضافه شدن «دکترین» به آموزه ای دینی همچون «مهدویت» از آن معانی ای همچون فلسفه[۱۲]، مکتب فکری[۱۳] و نوعی گرایش[۱۴] می توان استنباط نمود، مانند «دکترین مهدویت» که به معنای « فلسفه مهدویت» و «مکتب فکری مهدویت» و «مهدویت گرایی» است.

اصطلاح شناسی دکترین مهدویت

بعضی از مؤلفه های دینی دارای محوریت است و از آن ها به آموزه های اعتقادی یا «دکترین» تعبیر می شود. مثلاً در آیین بودایی مسأله « دوهکه»[۱۵] یا رهایی از رنج و رسیدن به نیروانا چنان اهمیت دارد که از آن به «دکترین دوهکه یا دکترین بودا» یاد گردیده است یا در آیین هندو از مسأله « مایا » که به معنای غیر واقعی و سراب بودن جهان و ماسوای برهمن است، به «دکترین مایا»[۱۶] تعبیر شده است.[۱۷]

از جمله اعتقاداتی که در اسلام از منزلت و مقامی اصیل و بنیادین برخوردار است، مسأله مهدویت است که قابل تطبیق با مسأله «موعود گرایی یا منجی گرایی۱»، « نجات یا رستگاری۲» و «هزاره گرایی۳» در دیگر ادیان می باشد. مسأله نجات و حکومت جهانی مهدوی در نزد فرقه های اسلامی از وفاق جمعی برخوردار است و در متون روایی فرقه های اسلامی همچون صحاح سته (کتاب های ششگانه ) از احادیث صحیح ذیل چهار عنوان از آن سخن گفته شده است:[۱۸] کتاب المهدی [۱۹] باب الفتن ( آشوب و فتنه ها)[۲۰] باب الملاحم (آشوب های بزرگ) [۲۱]اشراط الساعه (علایم روز قیامت) و هیچ یک از مذاهب اسلامی در آن تردید ندارند و هر چند در چگونگی و کیفیت مسأله مهدویت در میان مذاهب اسلامی، اختلافاتی به چشم می خورد، در بنیادی و اصیل بودن و حتمیت وقوع آن هیچ گونه اختلافی میان آن ها وجود ندارد.

ازطرف دیگر با توجه به تکرار و بسامد مسأله مهدویت در متون دینی فریقین (شیعه/ سنی) به نظر می رسد که مسأله مهدویت از مشترک ترین و مورد وفاق ترین مباحث در اعتقادات اسلامی است که همه مذاهب اسلامی آن را تصدیق نموده اند. از کارکردهای عملی و راهبردی دکترین مهدویت این است که با این که مسأله امامت و خلافت از آسیب پذیرترین و اختلافی ترین موضوعات در تاریخ اندیشه فریقین شمرده می شود و اختلافات مذاهب اسلامی با یکدیگر در نخستین امام و خلیفه موجب دسته بندی های مذهبی شده است، اما این اختلافات با آمدن و ظهور آخرین امام و خلیفه یعنی امام مهدی( به یک اتفاق نظر و وحدت منجر خواهد گشت، گویی سرانجامِ تمامی فرقه های اسلامی با ظهور مهدوی یا دکترین مهدویت به اتحادی اعتقادی تبدیل خواهد شد و همه مسلمانان بر سر سفره نبوی با قرائتی مهدوی با یکدیگر دست دوستی خواهند داد و به پرستش خداوند خواهند پرداخت. در واقع به تعبیر قرآن امام مهدی( تجلّی بخش بازگشت همه امور به خداوند خواهد بود۴ و همه انسان ها را به یک امّت تبدیل خواهد نمود.[۲۲]

اگر مقام و منزلت مسأله مهدویت در منابع دینی شیعه و اهل سنت بررسی شود، بی تردید تصدیق می گردد که از این مؤلفه دینی می توان به عنوان یک نظریه اعتقادی جهانی استفاده نمود که قابلیت تفسیر حوزه های متفاوت حیات فردی و جمعی همچون سیاست، حکومت، اقتصاد، مدیریت، انسان شناسی، روان شناسی، جامعه شناسی و امثال آن را داراست، به طوری که می توان نظریه ها و الگوهای متفاوتی را در این ساحت ها بر اساس فرهنگ مهدویت ارائه داد.

منظور از دکترین مهدویت مجموعه آموزه هایی است که بر محور مهدویت می باشد و می توان از آن آموزه ها، چه پیش از عصر ظهور و چه پس از عصر ظهور، در ارائه راه حل های کاربردی و طرح نظریه های راهبردی در حوزه های متفاوت، استفاده نمود. در تفکر و نظام فکری مسلمانان، دکترین مهدویت شاخصی انسجام بخش و سامان دهنده است که در بسیاری از نظریه پردازی ها و ارائه الگوهای فکری می تواند حضور داشته باشد.

در طول تاریخ شیعه از بحث مهدویت برای نظریه پردازی در موضوع حکومت و دولت، شرایط و ویژگی های حاکمان در عصر غیبت و نحوه اداره جامعه توسط آنان استفاده می شده است و فقها و علمای اسلام مسأله مهدویت را به عنوان یک اصل و پارادایم مورد بحث و گفت وگو قرار می داده اند و هیچ فقیهی نبوده که در عصر غیبت برای موضوعاتی همچون حکومت، ولایت، خلافت، و ویژگی های حاکمان به روایاتی که در باب امامت، مهدویت و شخصیت حضرت ولی عصر ( آمده است، استناد نکرده باشد، امّا متأسفانه این توجّه به فرهنگ مهدویت منحصر به همین حوزه بوده و در دیگر ساحت ها کمتر مورد توجّه قرار گرفته است، در حالی که می توان از مسأله مهدویت نه تنها در عرصه تئوری های حکومت، بلکه در عرصه فلسفه تاریخ، فلسفه سیاسی، علوم اجتماعی و دیگر حوزه ها استفاده نمود و آن را در نحوه مدیریت جامعه، اقتصاد، نحوه فقر زدایی، رفتار سازمانی، روابط و مناسبات اجتماعی، قانونمند سازی و قانون پذیری جامعه، انسان شناسی، روان شناسی و دیگر موارد به کار گرفت. در باور اسلامی، ظهور امام مهدی( سامان بخشِ همه این عرصه ها است و محدود به یک زمینه نمی شود، لیکن تا کنون توجّه به فرهنگ مهدویت تنها در عرصه سیاسی و حکومتی بوده و متأسفانه نگاه فراگیر و گسترده به آن نشده است.

توجّه مستمر و پیوسته به دکترین مهدویت و حضور آن در قلمروهای گوناگون، مانند توجّه و مراقبتی که یک بیمار قلبی در همه حالات به وضعیت قلبی خود دارد. این شخص در هنگام غذا خوردن، خوابیدن، ورزش، مسافرت و هرگونه فعالیت دیگر توجه دارد که شرایط زندگی و برنامه های او سازگار و هماهنگ با وضعیت قلبش باشد. همچنین مهدویت نیز به مثابه قلب اندیشه اسلامی باید در تمامی شؤون زندگی حاکمیت داشته و جهت بخش باشد، نه این که توجّه به مهدویت در حاشیه نظریه پردازی قرار گیرد و آن را یک امر تاریخی و گاه اسطوره گرایانه تلقّی کنیم.

مسأله مهدویت در تفکر دینی پس از این که دوره امامت امام مهدی(آغاز گردید، نسبت به بسیاری از دیگر اعتقادات اسلامی از رتبه و مقامی برتر برخوردار است. از کارکردهای مهدویت گرایی این است که تمامی قرائت های رسمی و غیر رسمی از مذاهب و ادیان با ظهور مهدوی تصحیح خواهد شد و ظهور ایشان ارمغان آور تفسیری وحیانی و مطابق با منطق وحیانی تمامی انبیای پیشین می باشد که به اختلافات مذهبی پایان خواهد داد. بنابراین، ادبیات و فرهنگ مهدوی مدخلی است که تمامی اعتقادات اسلامی و حتی نظام اعتقادی دیگر ادیان از آن منظر نگریسته می شود و در عین حال که مهدویت قسیم دیگر اعتقادات همچون توحید، نبوت، معاد و امثال آن است، امّا شاخصه مهمّی دارد که آن را حتّی از نبوّت رسولان ممتاز می سازد و به آن، شایستگی احراز جایگاه یک دکترین جهانی را می دهد و آن تمامیت بخشی و تکمیل کارکردهای تمامی انبیا در طول تاریخ بشر، به وحدت رساندن تمامی آموزه های ادیان گذشته، تفسیر خالص و توانا از اعتقادات دینی و قطعی بودن تحقّق این ایده آل و آرمان دینی است.

کارکردهای دکترین مهدویت

معمولاً یک اعتقاد بنیادین و جدّی سیاسی، علمی و دینی باید توانایی این را داشته باشد که به تحلیل و تفسیر مجموعه ای از مسائل بپردازد و برای برون رفت از وضعیت موجود و بهبودی وضعیت فرد و جامعه، راهکارهایی راهبردی ارائه دهد. حال پرسش این است: همانطور که از یک دکترین کلان و بنیادین انتظار می رود تا کارکردهای مثبت و راهگشا داشته باشد، آیا دکترین مهدویت می تواند به عنوان یک نظریه اعتقادی و کلامی راهکارهای راهبردی برای انسان و جامعه ارائه دهد؟ در پاسخ به این پرسش، در این مقاله می کوشیم تا دکترین مهدویت را در دو سطح انسان و جامعه بررسی و آثار و کارکردهای آن را، به ویژه در دو مرحله پیش از عصر ظهور و پس از عصر ظهور، بیان نماییم. بر اساس این تقسیم بندی، کارکردهای دکترین مهدویت در چهار مرحله بررسی می شود که به شرح ذیل است:

۱. کارکرد دکترین مهدویت از منظر انسان شناسی

۱-۱. کارکرد انسان شناسانه دکترین مهدویت پیش از عصر ظهور

۲-۱. کارکرد انسان شناسانه دکترین مهدویت پس از عصر ظهور

۲- کارکرد دکترین مهدویت از منظر جامعه شناسی

۱-۲. کارکرد اجتماعی دکترین مهدویت پیش از عصر ظهور

۲-۲. کارکرد اجتماعی دکترین مهدویت پس از عصر ظهور

۱- کارکرد دکترین مهدویت از منظر انسان شناسی

همه مکتب های انسان شناسی لازم می بینند تا به خواسته ها، علایق، محدودیت ها و اهداف انسانی توجّه کنند و به نیازهایی همچون آرامش، امید، رضایت خاطر، لذت بردن از زندگی، شکوفایی، کمال جویی و.. . پاسخ دهند. بزرگ ترین مکتب های انسان شناسی معاصر و روان شناسان برای پاسخ دادن و تأمین این نیازهای انسانی با ادیان اشتراک دارند و گاه به رقابت می پردازند. روان شناسان بزرگ برای پاسخ دادن به نیاز انسان ها و تحقّق بهداشت روان از شیوه های متفاوتی استفاده می نمایند. زیگموند فروید از راه لذّت جویی، آلفرد آدلر از راه قدرت جویی و ویکتوریا فرانکل از راه معناجویی در زندگی، بهداشت روان را قابل تحقّق می دانستند یا حتّی روان شناسان بزرگ در این مسیر گاه تحت تأثیر ادیان هندی به دنبال تکنیک هایی در جهت تحقّق این امر هستند.

بزرگ ترین فیلسوفان وانسان شناسان اگزیستانسیالیست ودیگر اندیشمندان قرن بیستم کوشیدند تا به پرسش های زندگی پاسخ دهند و در این مسیر راهکارهایی را عرضه نموده اند. عده ای از آنان همچون ژان پل سارتر، سیمون دوبوار، کامو، کافکا و امثال آن ها نگاهی الحادی به زندگی داشتند به طوری که کامو و کافکا زندگی را بدون غایت و پوچ می دانستند و یا فردی همچون سارتر زندگی را برآمده از شور و شوق کودکانه می دانست و با بی اعتمادی به حیات اخروی، مرگ را پایان راه و زندگی را تکرار مستمر تلقّی می نمود. کامو زندگی را تشبیه به تخته سنگی کرد، که به دست انسان دهند تا از پای کوه به بالای کوه ببرد، امّا پس از طی این راه، آن را از کوه می غلتانند و دوباره از او می خواهند تا این کار را انجام دهد. کامو زندگی را به مانند تکرار پی در پی این عمل، امری تکراری، بی فایده و گریزناپذیر می دانست امّا از انسان می خواهد که هیچگاه تسلیم نشود و این وضعیت را تحمّل کند.

فردی مانند سارتر که تصویری منفی و ستیزه جویانه از خداوند و حتّی عالم دارد، خدا را محدود کننده وجود انسان می داند و چون نمی تواند در ذهن خود میان وجود خداوند با اراده و اختیار بشر سازگاری ایجاد کند، از این رو خداوند را برای تحقّق اراده آزاد بشر به کنار می گذارد تا آزادی انسان به کمال برسد و محدود نشود. وی بیهوده گمان می برد که وجود خداوند مخالف آزادی بشر می باشد و رابطه خداوند و انسان را همچون رابطه یک برده با ارباب می پندارد که وجود ارباب سلب کننده اراده و آزادی برده است.

این عده از انسان شناسان اگزیستانسیالیست و ملحد کوشیدند تا به پرسش های انسان خسته شده از جنگ جهانی دوم پاسخ دهند و او را که از جنگ و علم و کلیسا دلزده است، به نیروهای درونی خویش متکی سازند، به طوری که این گرایش به قابلیت ها و توان های درونی در نگرش بسیاری از فیلسوفان، هنرمندان و متفکران پس از جنگ جهانی دیده می شود. این طیف به جهت تنفّر از نهاد کلیسا، به خداوند هم پشت نمودند و رابطه خویش را با او و آسمان قطع نمودند. از این رو، تنها راه پیش روی این عده از اندیشمندان، این بود که انسانِ رها شده از جنگ را به زندگی امیدوار کنند و خواستند این کار را، بدون نگرش دینی و اخرویت اندیشی و با تکیه بر اراده و استعدادهای انسان انجام دهند.

عده ای دیگر از اندیشمندان اگزیستانسیالیست همچون کی یر کگور، کارل یاسپرس، گابریل مارسل و دیگر پیروان موحّد این رویکرد انسان شناسانه بر خلاف فیلسوفان پیشین در پاسخ به پرسش های انسان معاصر به جنبه های الوهی، متافیزیکی و ایمان روی آوردند و بر خلاف سارتر که رابطه انسان را با خدا رابطه ارباب و برده و زورگویانه قلمداد می نمود، رابطه انسان و خدا را رابطه عاشق و معشوق و رابطه ایمانی دانستند. به مفاهیم فرامادّی، وجود غایت در زندگی و ایمان درونی توجّه نمودند و مخاطبان خویش را برای سعادتمندی به خداباوری، ایمان گروی و اهداف اخروی توصیه نمودند.

همچنین در میان ادیان، پاره ای از آن ها در ساختار آموزه ای و نظام اخلاقی خویش به انسان شناسی نزدیک ترند وگاه نگاهی انسانی تر به مشکلات و دغدغه های انسان دارند. به عنوان مثال، ادیان هندی می کوشند تا به پرسش های مهم زندگی پاسخ مثبت دهند. آیین بودا با طرح روش ها و راهکارهایی همچون تمرکز و مراقبه می خواست انسان را از توهّمات ذهنی و تردیدهای روحی نجات دهد و به آرامش و رهایی از اضطراب درونی برساند. حتی این مکتب الهام بخش بسیاری از فیلسوفان بزرگ همچون شوپنهاور، نیچه و هایدگر و روان شناسان نوین گردید. بی تردید، این تأثیرپذیری فیلسوفان بزرگ و روان شناسان به جهت نیازی است که توده انسان ها از جنبه انسان شناسانه به راهکارهای ثمر بخش در خود می بینند.

حال در اعتقادات اسلامی و در حوزه دکترین مهدویت این پرسش نیز وجود دارد که آیا آموزه مهدویت می تواند پاسخ یا راهکاری راهبردی برای حل مسائل انسانی ارائه دهد؟ و حال که یکی از بزرگ ترین آرمان های ادیان ابراهیمی کمک در مسیر تحقّق رشد و کمال انسان ها است و انبیا آمده اند تا استعدادهای انسانی را شکوفا کنند و با آموزه های وحیانی و با حرمت نهادن به حریم و کرامت انسانی و رسمیت بخشیدن به تمامی ابعاد وجودی انسان او را احیا نمایند. آیا نگرش مهدوی از جنبه انسان شناسانه راه حل و پاسخی را برای پرسش های وجودی و اصیل انسان ها ارائه نموده است یا خیر؟

انسان شناسی عصر جدید

نگاهی به وضعیت انسان شناسی معاصر بیانگر این است که علی رغم ادعای بشر معاصرکه تصور می کند به رشد و توسعه در عرصه تمدن و فرهنگ دست یافته، در بسیاری از امور نسبت به انسان دوره جاهلیت هیچ تفاوتی پیدا نکرده است. به عنوان مثال در عصر پیامبر زنان را زنده به گور می کردند و برای جنس زن ارزش قائل نبودند و آنان را به منزله مال و ثروت خویش تلقی می نمودند، امروز هم زنان زنده به گور می شوند، با این فرق که در عصر جاهلیت، جسم آنان دفن می شد، اما امروزه روح زن دفن می شود و تحقیر می گردد، امروزه در عصر اینترنت و کامپیوتر که برای فروش اجناس و کالا، تبلیغات تجاری و لذت جویی، به جنسیت زن توجه می شود، چه تفاوتی میان عصر جاهلیت و عصر مدرن وجود دارد؟! به نظر می رسد با وجود اینکه امروزه جنبش زنان یا فمنیسم یکی از جنبش های عصر نوین تلقی می گردد و زنان گمان می برند که به آزادی و فرهیختگی رسیده اند، اما از تحقیر زنان کاسته نشده است و فضیلت و کرامت زن دغدغه اصلی انسان شناسی عصر مدرن نبوده و تنها به استیفای بخشی از حقوق زنان اکتفاء شده است.

از دیگر عناصر انسان شناسی در عصر حاضر اهمیت مرز جغرافیایی، زبان، نژاد، تاریخ و دیگر امور قراردادی و توافقی میان ملت ها است. این عناصر و شاخص ها در میان ملت ها به قدری بر احساسات، عواطف و افکار مردم تاثیر گذارده است که اگر فردی در دورترین نقطه یک کشور کشته شود و یا براثر جنگ یا بلایی طبیعی از دنیا رود، با او احساس همدردی خواهیم داشت، اما نسبت به کسی که درکشور دیگر و در بیرون از مرز جغرافیایی به یکی از این عوارض و بلایا دچار شود، این احساس همدردی را نسبت به او به طور شایسته ابراز نمی داریم. در تحلیل روان شناسانه از مسأله باید گفت، این امر تنها به این خاطر است که مرز جغرافیایی که صرفا امری قراردادی است، مورد پذیرش ما قرار گرفته و ملاک قضاوت و داوری قرار داده شده است، به این خاطر ناخودآگاه، به همدردی با یک هم وطن می پردازیم اما با غیر هم وطن که شاید از جهت زبان، تاریخ و فرهنگ با ما سنخیت بیشتری هم داشته باشد، به جهت تفاوت در ملیت و مرز جغرافیایی، همدلانه رفتار نمی کنیم، به عنوان مثال یک ایرانی ممکن است به مهاجران افغانی و عراقی، همانهایی که یک زمان، سرزمین شان جزئی از ایران تلقی می شد، نگاه یک شهروند درجه دوم و مهاجر را داشته باشد، اما اگر فردی در دورترین نقطه کشور باشد، او را هم وطن تلقی کند. آیا وطن در انسان شناسی جدید به همان معنایی است که در فرهنگ دینی و انسان شناسی اسلامی بیان می شود؟! آیا ما پیرو پیامبری هستیم که میان انصار و مهاجر، پیوند اخوت و برادری ایجاد نمود؟! پیامبری که می خواست، برتری های عشیره ای، زبانی، و ملی را به فضیلت های دینی و انسانی تبدیل نماید و به جهت همین فضیلت های دینی و تقوایی، یک جوان را فرمانده جنگ می کند اما این منصب را به پاره ای از ریش سفیدان که در آن جنگ به دستور پیامبر باید شرکت می کردند، اعطاء نمی کند و آنگاه که دلیل این انتخاب را از پیامبر اکرم می پرسند، ایشان جواب می دهد که اسامه حافظ قرآن و پارسا است. در واقع پیامبر(، با این عمل فهماند که خویشاوندی و یا به تعبیر ابن خلدون « عصبیت » ملاک فضیلت و محور انسان شناسی اسلامی نیست بلکه نخبه گرایی و برتری به ارزش ها و فضیلت های انسانی و دینی است.

هر چند پس از وفات پیامبر اکرم، آنان که به بلوغ فکری نرسیده بودند تا منطق موجود در سخن و رفتار پیامبر را بفهمند، این سنت را کنار نهاده و جامعه اسلامی را قرن های متمادی در جاهلیت و عقب ماندگی نگه داشتند، اما امروزه می بینیم، پس از قرن ها فاصله زمانی از سنت نبوی؛ در انسان شناسی قرون اخیر مفهوم فضیلت مداری و نخبه گرایی از جنبه تئوریک نه عملی و کاربردی رخ نشان داده و با ذائقه انسان ها و اندیشمندان علوم اجتماعی خود را سازگار نموده است.

تصور کنید اگر مردم همه دنیا و همه کشورها همچون یک ملت و جامعه تلقی می شدند و همه نسبت به یکدیگر همان احساس همدردی را می داشتند که نسبت به خانواده خویش دارند، چقدر نیکو بود! به عنوان نمونه گاه دیده می شود پس از پاره ای از حادثه های جهانی، همچون جنگ، زلزله و یا دیگر حوادث، پاره ای از انسان های دیگر جوامع و دیگر سرزمین ها بر اساس عواطف و احساسات فطری خود، به ابراز احساسات و همدردی می پردازند و تلاش می کنند تا به گونه ای رنج و آلام مردم آسیب دیده را کاهش دهند. در چنین حوادثی دیده می شود که چگونه احساس خودیت، مالکیت و ثروت در بعضی از انسان های پاک سرشت، کنار گذارده می شود و آنان در حد امکان به کمک همنوعان خود می پردازند.

با دیدن این صحنه ها به ذهن انسان خطور می کند که انسان ها در عصر جدید چگونه با ایجاد مرزبندیها، پیمان ها و قراردادهای متعدد سیاسی و اقتصادی و دیگر عوامل نژادی، زبانی و فرقه ای به دسته ها و گروههای گوناگون تقسیم شده و از هویت مشترک انسان و همدلی با دیگر هم نوعان خویش فاصله گرفته اند. بر اساس همین تقسیم بندیهای مذکور عده ای بخاطر خاک و سر زمین با دیگران می جنگند، دسته ای به جهت منافع اقتصادی و دسترسی به منابع مالی دیگر ملل لشگرکشی می کنند و یا به انحاء گوناگون به گونه ای در تعارض و جدال با

یکدیگر هستند و جنگ هفتاد و دو ملت را راه انداخته اند. آیا این مرزبندیها و تفاوت های قراردادی که جزئی از انسان شناسی معاصر است، شایسته این می باشد که عده زیادی از انسانها محکوم به مرگ، فقر، بیماری و ستمدیدگی شوند؟!

همانطور که در ایام حج تمام تفاوت ها و ویژگی های مادی و دنیوی کنار گذاشته می شود و همه انسانها بدون توجه به صنف، نژاد و هویت اجتماعی در یک لباس، و با عمل واحد، به بندگی خداوند می پردازند، همچنین گاه در حوادث عمومی و فرامرزی دیده می شود که مردم از قالب و پوسته شخصی خویش بیرون آمده و هم دل و هماهنگ با مفاهیم دینی و انسانی رفتار می نمایند. انسان پس از مشاهده وحدت مردم در حوادث بزرگ ملی و جهانی که گروهها، طبقات و اقشار متفاوت به کمک هم نوعان خود می پردازند، احساس می کند که مردم هر چند در عصر غیبت به طور کامل با ویژگی های فرامکانی و فرا ملی عادت ننموده اند، اما تا حدی استعداد این را پیدا کرده اند تا فراتر از عناصر جاهلیت همچون مرز، نژاد، زبان و امثال آن به مقولات انسانی و دینی بنگرند.

سخنان پیشوایان دینی در باره عصر ظهور و در باره تشکیل حکومت مهدوی تداعی گر این است که پس از آمدن امام عصر(و تصفیه نفوس، همه انسانها تبدیل به یک خانواده خواهند شد، هیچ گرسنه و فقیری باقی نخواهد ماند و امنیت و آرامش روحی آنقدر زیاد خواهد شد که حتی زنان جامعه که آسیب پذیرتر هستند، احساس امنیت می کنند.

در عصر مهدوی هیچ فردی به خاطر مرز جغرافیایی، نژاد، زبان، رنگ پوست و دیگر عواملی که در انسان شناسی عصر جدید عامل تفکیک انسان ها و جوامع است، مورد تحقیر قرار نمی گیرد و همه انسانها با یکدیگر الفت و دوستی خواهند یافت و ملاک برتری براساس فضیلت های دینی و انسانی خواهد بود. در واقع همانطور که در یک واقعه انسانی گاه پاره ای از انسان ها به فطرت خویش عمل می نمایند و از هوای نفسانی خویش فاصله می گیرند، همچنین با تزکیه نفوس و با حضور انسان کامل یعنی امام مهدی( در جامعه و قرار گرفتن در تحت تربیت او، همه عوامل برتری مادی و گذرا، نخ نما خواهد شد و همه کوشش خواهند نمود تا به جای عوامل زوال پذیری همچون کشور، ثروت، زیبایی، مقام اجتماعی و دیگر امور دنیوی به شاخص هایی همچون ایمان، قلب سلیم، عمل صالح و مقام قرب آراسته گردند. در آن دوره تنها ملاک انسان شناسی مهدوی و عامل تمایز و برتری میان انسان ها، مراتب پارسایی و تقوا خواهد بود و به درجات و مراتب زودگذر دنیوی هیچگاه توجه نخواهد شد.

بی تردید یکی از کارکردهای نگرش مهدوی به مثابه یک نظریه جهان شمول، در حوزه انسان شناسی است. مهم ترین ویژگی ادیان و رسولان آسمانی این است که عهده دار هدایت انسان ها هستند و می کوشند انسان ها را به سرانجامِ نیکو برسانند و به دغدغه ها، پرسش ها و انتظارات آدمیان پاسخ دهند. در واقع همه انبیا در قدم نخست خواهان این بودند که انسان ها را به کمال برسانند و این امر کارکرد مشترک همه ادیان و انبیا است. در بررسی این پرسش اساسی، موضوع را ذیل دو عنوان بررسی می کنیم:

۱-۱. کارکرد انسان شناسانه دکترین مهدویت قبل از ظهور: موقعی می توان یک تئوری و رویکرد را انسانی تلقی نمود که دارای کارکرد و ارزش انسانی باشد و برای مشکلات انسان راه حل ارائه دهد. حال این پرسش در حوزه مهدویت مطرح است که اعتقاد و باور به مسأله مهدویت در دوره غیبت کبرا و پیش از عصر ظهور، چه کارکرد راهبردی برای مؤمنان دارد و چگونه می توان از این اعتقاد یا آموزه جهانی استفاده نمود؟

دکترین مهدویت بر اساس استراتژی انتظار پیش از عصر ظهور از سه ویژگی مهم برخوردار است که عبارتند از:

۱- اصلاح نفس؛

۲- امید به آینده؛

۳- عاملِ سرزندگی، شادابی و کوشش افزون.

جابر در حدیثی از پیامبر اکرم(نقل کرده است: «من کذب بالمهدی فقد کفر»[۲۳]).

تکذیب مهدویت به مثابه کفر خوانده شده است. همچنین به مؤمنان گفته شده است که «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه»،[۲۴] عدم شناخت امام وقت و عدم شناخت

مهدویت به مانند مرگ جاهلیت است. انسانِ منتظر مادری چشم به راه را می ماند که صبح بیدار می شود، خانه وجود را تطهیر و خانه تکانی می کند و در انتظار مهمان به سر می برد. همانطور که مادر خانه را پاکیزه نگه می دارد و کم ترین کثیفی را از بین می برد و به امید آمدن مهمان سرزنده و شاداب است، انسانِ منتظر نیز به دنبال این است تا میان روح خویش و امام سنخیت ایجاد نماید. وی با امید به آینده مطلوب، وجد و شادابی درونی دارد و احساس یأس و ناامیدی را به خود راه نمی دهد. دکترین مهدویت پیش از عصر ظهور، ارمغان آورِ تهذیب نفس انسان هایی است که به امام مهدی( و جامعه آرمانی او عاشقانه می نگرند. بر خلاف مدینه فاضله افلاطون که صرفاً یک تئوری و آرمان ذهنی و انتزاعی است و هیچ کوششی در جهت عملی شدن آن صورت نمی پذیرد و تقدّسی در آن وجود ندارد، مهدویت در نزد پیروان آن از جنبه قدسی و دلبردگی برخوردار است و مؤمنان در جهت تحقّق آن می کوشند و آن را امری شدنی و حتمی می دانند. انتظار مهدوی در عصر غیبت، کارکردی انسانی و اخلاقی دارد و همراه با سازندگی است. بدین جهت است که در روایات، انتظار ظهور برترین عمل شمرده شده است.[۲۵] انسان منتظر همیشه برای رسیدن به وضعیت مطلوب می کوشد و به آرمان ها و اهدافی می اندیشد که در فرهنگ مهدویت به او نوید داده شده است. بنابراین وی هیچ گاه بدون هدف نیست و در رکود و بطالت، عمر را سپری نمی کند.

از منظر مؤمنان، اعتقاد مهدوی صرفاً یک تئوری نیست، بلکه فلسفه تاریخ و آرمانی قطعی الوقوع است. در فرهنگ دینی به مؤمنان توصیه شده است که آن را دور نپندارند و قریب الوقوع ببینند. از این رو، در طول تاریخ چه بسیار انسان هایی بوده اند که با اعتقاد به مسأله مهدویت، به تهذیب خویش پرداخته و تا آخر عمر به تطهیر نفس و پارسایی مشغول بوده و بر آستانه خانه دل نشسته و چشم به راه بوده اند و این درد فراق برای آنان گوارا و شیرین شده و بلکه گاه موجب ظهور خاص مهدوی برای آنان شده است. به تعبیر دیگر، خداوند و پیشوایان دینی از آنان راضی بوده و آنان هم از خدا راضی بوده و سرانجام به رستگاری رسیده اند[۲۶].

بی تردید در طول تاریخ غیبت، مهدویت از جمله بزرگ ترین اعتقادات اسلامی بوده که تبدیل به یک فرهنگ گشته و در کنار فرهنگ عاشورا از عوامل سازندگی و شادابی دینی بوده است. در تاریخ شیعه بیش ترین تجربه های معنوی و عرفانی و اخلاقی مرهونِ فرهنگ مهدوی و فرهنگ حسینی است که بررسی مصادیق آن خود پژوهشی مستقل را می طلبد.

بنابراین از جنبه انسان شناسانه، دکترین مهدویت پیش از ظهور به رضایت و طیب خاطر، شادابی و آرامش درون، امید به زندگی و حیات بهتر، تحمل شداید و سختی ها منتهی می گردد. بیهوده نیست بعضی از روان شناسان معتقدند اعتقادات دینی موجب می شود تا مؤمنان در شکست ها، ناکامی ها و ناگواری ها از شکیبایی و تحمّل بیش تری برخوردار باشند. از این رو مسأله ای همچون مهدویت به دلیل این که در منابع دینی توجّه خاصی به آن شده است، این کارکرد را دارد که به عنوان هدف، آرمان دینی و دورنمای زندگی بشر، حرکتی پیوسته، مستمر و جاودانه را در روح و شخصیت مؤمنان به وجود آورد.

۲-۱. کارکردهای انسان شناسانه دکترین مهدویت پس از عصر ظهور: یکی از مهم ترین انتظارات و خواسته های مؤمنان از عصر ظهور این است که پس از تحقّق آن و ایجاد حکومت مهدوی، انسان تفاوت ماهوی با انسان پیش از جامعه مهدوی پیدا کند؛ از این رو در اینجا، این پرسش مطرح می گردد که انسان پس از عصر ظهور، در چه ویژگی هایی از انسان پیش از ظهور جدا می گردد؟

بدیهی است، کوشش تمامی انبیا و هدفِ تعالیم وحیانی، سامان دادن به وضعیت انسان و هدایت او است و این امر مهم ترین آرمان ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی و حتّی مکتب های بشری در طول تاریخ بوده است. در واقع همه اندیشمندان با هرگونه تفسیری که از کمال ارائه می دهند، در این ادعا با یکدیگر مشترک هستند که می خواهند انسان را به نجات و رستگاری برسانند. به همین جهت مفاهیمی همچون نجات، رستگاری، منجی گرایی، ملکوت خدا، تکامل و امثال آن برای همه انسان ها و مک

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.