پاورپوینت کامل نعمانی و مصادر الغیبه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نعمانی و مصادر الغیبه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نعمانی و مصادر الغیبه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نعمانی و مصادر الغیبه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

اشاره

در ادامه شرح حال خاندان ابوعبدالله نعمانی، معرفی نوه دختری وی، وزیر مغربی را پی می گیریم. در این قسمت، پس از بیان ارتباط سید مرتضی با وزیر، درباره تاریخ تألیف کتاب المقنع فی الغیبه (از منابع اصلی مبحث غیبت) سخن گفته، پاره ای اطلاعات پراکنده را درباره وزیر می آوریم. سپس اندیشه های تفسیری وی را به تفصیل نقل کرده، در سایه آن ها به بازکاوی روش تفسیری وی می پردازیم. پس از آن، درباره فرزند وی، ابویحیی عبدالحمید بن الحسین و اشعار وی سخن گفته، با یادی از وابستگان وزیر، بحث خاندان ابوعبدالله نعمانی را به پایان می رسانیم.

وزیر مغربی و سید مرتضی

نام وزیر مغربی در آغاز دو رساله سید مرتضی علم الهدی دیده می شود: رساله مسأله فی الولایه من قبل السلطان[۱] و رساله المقنع فی الغیبه. در آغاز رساله الولایه من قبل السلطان می خوانیم:

جری فی مجلس الوزیر السید الأجل ابی القاسم الحسین بن علی المغربی[۲] – ادام الله سلطانه – فی جمادی الآخره سنه خمس عشره و اربعمائه کلام فی الولایه من قبل الظلمه و کیفیه القول فی حسنها و قبحها، فاقتضی ذلک املاء مسأله وجیزه یطلع بها علی ما یحتاج الیه فی هذا الباب…

بعید نیست دغدغه مذهبی وزیر مغربی (که در این زمان، وزیر مشرف الدوله بویهی بوده است) خود سبب طرح این مسأله و نگارش این رساله شده باشد. وزیر مغربی، وجود با اعتقاد به مذهب حق – که لازمه آن، نامشروع دانستن خلافت خلفا و امرای جور است – مسؤولیت هایی همچون وزارت و کتابت از سوی آن ها را پذیرفته است. دغدغه جدی شیعیانی که به این مناصب می اندیشیدند و گاه، آن را عهده دار می شدند، دانستن حکم شرعی تصدی این امور بوده است؛ لذا وزیر مغربی، از سید مرتضی پاسخ این مساله را جویا شده است. سید هم در این رساله، محدوده جواز و حرمت پذیرش ولایت از سوی سلاطین جور را روشن ساخته است.

به طور خلاصه، دیدگاه سید مرتضی در این رساله این است که اگر انگیزه تصدی این گونه امور، اقامه حق و دفع باطل و امر به معروف و نهی از منکر باشد، این کار، جایز، بلکه واجب است؛ به ویژه، اگر اکراه و اجبار هم در کار باشد؛ به گونه ای که اگر ولایت از سوی ظالم را نپذیرد، جانش در مخاطره بیفتد.

چنین انگیزه هایی، سبب پذیرش این کارها از سوی صالحان و عالمان بوده است. در واقع، این افراد، در ظاهر از سوی ظالمان منصوب شده اند؛ ولی در باطن، از سوی ائمه حق این کار را عهده دار شده اند؛ چون با اجازه آن ها و با رعایت شروط آن به این کار دست یازیده اند. البته این گونه والیان، نباید در مسؤولیت خود، به انجام کارهای ناروا اقدام ورزند؛ به ویژه قتل نفس که با اجبار نیز مجاز نمی شود. اگر والیان، با انگیزه صحیح، مسؤولیت پذیرفته باشند، مردم هم حق ندارند با آن ها منازعه کنند.

سید مرتضی، در ادامه به بحث های جانبی در این زمینه پرداخته، چگونگی تشخیص انگیزه درست از انگیزه نادرست را برای خود والیان و دیگر مردم بیان کرده است.

وزیر مغربی و رساله المقنع فی الغیبه

رساله دیگر سید مرتضی که در آن به نام وزیر اشاره شده، رساله المقنع فی الغیبه است. در آغاز این رساله آمده است:

جری فی مجلس الوزیر السید – اطال الله فی العزّ الدائم بقائه و کبت حسّاده و اعدائه – کلام فی غیبه الإمام ألممتُ باطرافه، لان الحال لم یقتض الاستقصاء و الاستیفاء و دعانی ذلک الی إملاء کلام وجیز فیها یطلع به علی سرّ هذه المسأله و یحسم ماده الشبهه المعترضه فیها و ان کنت قد اودعت الکتاب الشافی فی الامامه و کتابی فی تنزیه الأنبیاء و الائمه: من الکلام فی الغیبه ما فیه کفایه…[۳]

ظاهراً مراد از وزیر در این عبارت، وزیر مغربی است. همان گونه علامه طهرانی در کتاب شریف ذریعه یادآورد شده است،[۴] بعید نیست این رساله، پس از رساله پیشین نگاشته شده باشد. شیوه دعا کردن سیّد مرتضی برای وزیر مغربی، از نوعی ناپایداری عزت وی به سبب حسادت و عداوت برخی مردم، حکایت می کند. مقایسه این دعا با دعای رساله اول، تفاوت موقعیت سیاسی وزیر مغربی را در زمان نگارش دو رساله می رساند. برای روشن تر شدن این موضوع، مناسب است نگاهی گذرا به زندگی پرفراز و نشیب وزیر مغربی بیندازیم:

در قسمت پیشین مقاله، به نقل از وزیر مغربی، آغاز حیات خاندان وی و چگونگی انتقال آن ها به مصر و اقتدار یافتن آن ها را در این سرزمین گزارش کردیم. زندگی این خاندان در مصر، سرانجامی دردناک داشت. حاکم عبیدی، در ذی القعده سال ۴۰۰ق بر ایشان خشم گرفت و پدر و عمو و دو برادر وزیر مغربی را کشت. حاکم در جست و جوی خود وزیر هم برآمد؛ ولی وی با لطائف الحیل، از چنگ وی گریخت و به امیر رمله، ابن الجرّاح حسان بن حسن، پناهنده شد. وی در صدد انتقام از حاکم مصر برآمد و امیر رمله را برضد خلیفه مصر تحریک نموده، او را تشویق کرد با امیر مکه، ابوالفتوح حسن بن جعفر، بیعت کند.

وزیر مغربی به مکه رفته و امیر مکه را با خود به رمله آورد. حاکم که از این داستان بیمناک شده بود، با بذل اموال هنگفت، ابن الجرّاح را به سوی خود کشید؛ لذا وی از ابوالفتوح روگردان شد. ابوالفتوح به مکه رفت و وزیر مغربی به عراق گریخت. وزیر مغربی، در عراق نزد فخرالملک در واسط رفت. فخرالملک او را احترام داشت و سوء ظنّ خلیفه عباسی را درباره وی برطرف ساخت. وزیر مغربی، پس از قتل فخرالملک به بغداد بازگشت. سپس به موصل رفته، کتابت و وزارت امیر قرواش را بر عهده گرفت.[۵]

ابن اثیر در کتاب کامل در حوادث سال ۴۱۱ ق اشاره می کند که در این سال، قرواش بن مقلد وزیرِ خود ابوالقاسم مغربی را به بند کشید. وزیر مغربی او را فریفت و با وعده اموالی که در کوفه و بغداد داشت، از دست وی گریخت.[۶]

وی در حوادث سال۴۱۴ق آورده است که در ماه رمضان این سال، مشرف الدوله، وزیر خود، مؤیّد الملک رُخَّجی را به زندان انداخت و پس از وی، ابوالقاسم حسین بن علی بن حسین مغربی را به وزارت منصوب کرد.[۷]

ابن عدیم، از تاریخ صابی نیز همین تاریخ را برای وزارت او نقل کرده است؛[۸] ولی به نقل از منابع دیگر، تاریخ وزارت او را در بغداد، ماه رمضان ۴۱۵ق گزارش کرده است[۹] که ظاهراً اشتباه می باشد؛ زیرا سید مرتضی، در آغاز رساله الولایه من قبل السلطان، به حضور خود در مجلس «الوزیر السید الاجل ابی القاسم الحسین بن علی المغربی ادام الله سلطانه» در جمادی الآخره سال ۴۱۵ ق اشاره می کند که ظاهر آن، وزارت وزیر مغربی در این تاریخ می باشد.[۱۰]

ابن اثیر در حوادث سال ۴۱۵ق، به اختلافات بین اثیر خادم و وزیر مغربی از یک سو و بین ترکان از سوی دیگر اشاره کرده که سرانجام، ابوالقاسم مغربی به نزد قرواش می گریزد.[۱۱]

ابن اثیر می افزاید که وزارت وزیر مغربی، ده ماه و پنج روز بوده است؛ بنابراین، با توجه به آغاز وزارت وی در ماه رمضان سال ۴۱۴ق، وزارت وی در رجب (یا شاید در شعبان) سال۴۱۵ ق پایان یافته است. به نظر می رسد رساله المقنع فی الغیبه، در اواخر دوران وزارت وی و در هنگام تزلزل موقعیت سیاسی وی نگارش یافته است.

به دنبال فتنه ای که بین علویان و عباسیان در کوفه رخ می دهد،[۱۲] به دستور قادر خلیفه عباسی، امیر قرواش، ابوالقاسم مغربی را تبعید می کند.[۱۳] وی به دیار بکر رفته، وزارت امیر آن دیار احمد بن مروان را عهده دار شد، تا در روز یازدهم ماه رمضان سال ۴۱۸ق در سن ۴۸ سالگی در میّافارقین، درگذشت،[۱۴]جنازه وی را بنابر وصیت او به کوفه بردند و در جوار تربت حضرت امیر علیه السلام به خاک سپردند.

مدح وزیر مغربی توسط سید مرتضی

سید مرتضی، در ادامه سخن خود در آغاز رساله المقنع، عباراتی در مقام مدح وزیر مغربی آورده که جالب توجه است. وی مهمترین کارها را «عرض الجواهر علی منتقدها و المعانی علی السریع إلی ادراکها، الغائص بثاقب فطنته إلی أعماقها»[۱۵]می داند.

این عبارت اشاره دارد که وزیر مغربی، بسان جواهر شناس، سخنان درست را از نادرست جدا می سازد و به سرعت معانی را دریافته، با استعداد درخشان خود، تا ژرفای آن ها نفوذ می کند.

در ادامه سخن می خوانیم:

و أری من سبق هذه الحضره العالیه – ادام الله ایامها – إلی أبکار المعانی و استخراجها من غوامضها و تصفیتها من شوائبها و ترتیبها فی أماکنها، ما ینتج الأفکار العقیمه و یذکی القلوب البلیده و.. .

در این عبارت، به توانایی وزیر مغربی در نوآوری و استخراج نکات تازه و بازشناسی سره از ناسره و تنظیم صحیح مطالب اشاره شده است. دقت در آثار وزیر مغربی، به روشنی بر این ویژگی دلالت دارد. ما پس از این، در ارزیابی آرای تفسیری وی بر دیدگاه های ابتکاری او تأکیدی مجدد خواهیم کرد.

سید مرتضی، در ادامه، مجلس وزیر را به بازاری که در آن، تنها کالاهای گران بها رواج دارد و کالاهای بی ارزش در آن، بی خریدار می ماند، تشبیه می کند و از درگاه خداوند مسألت دارد که این نعمت، پایدار بماند.

رساله المقنع فی الغیبه، از منابع مهم و دست اول مبحث غیبت حضرت ولی عصر(عج) به شمار می رود. این رساله – که تحلیل کلامی این بحث را با شیوه ای ابتکاری دنبال می کند از منابع اصلی کتاب الغیبه شیخ طوسی و اعلام الوری، اثر شیخ طبرسی بوده است؛ همان گونه که مصحح این رساله، در مقدمه آن (ص۱۲-۱۶) یاد آور شده است.

گفتنی است مرحوم علامه طهرانی در ذیل عنوان «مسأله فی معنی الباء.. .» اثر سید مرتضی، آورده است که وی، این رساله را پس از آن که در جمادی الاولی سال ۴۱۵ق در مجلس وزیر ابوالقاسم حسین بن علی مغربی، بحثی در این باره طرح شده، به رشته تحریر در آورد.[۱۶]

تاریخ فوق، همان تاریخی است که در آغاز رساله الولایه من قبل السلطان ذکر شده است. در متن چاپ شده، رساله مسأله فی معنی الباء از این تاریخ و مجلس وزیر هیچ صحبتی نشده است [۱۷] و اکنون نمی دانیم آیا در آغاز نسخه چاپی رساله، افتادگی وجود دارد،[۱۸] یا در کلام علامه طهرانی بین دو رساله سید مرتضی خلط شده است.

نام وزیر مغربی در آثار دیگران

در آثار تاریخی و لغوی بسیاری، از وزیر مغربی یاد شده و مطالبی از وی نقل شده است.[۱۹] علامه طهرانی در کتاب شریف ذریعه و نیز علامه امین در اعیان الشیعه، فراوان به نام وزیر مغربی اشاره کرده اند.[۲۰] ما این جا نیازی به گزارش تفصیلی این نقل ها نمی بینیم و تنها به نقل چند عبارت کوتاه که به توضیح نیاز داشته، یا اطلاعات ویژه ای را درباره وزیر مغربی در بردارد، بسنده می کنیم:

۱. در کتاب بحارالأنوار، ضمن اجازه کبیره علامه حلی به بنی زهره، طریق وی به مصنفات هروی چنین گزارش شده است:

و من ذلک جمیع مصنّفات الهروی صاحب الغریبین و روایاته عنی عن والدی رحمه الله.. . عن ابی زکریا الخطیب التبریزی عن ابی القاسم المقری عن الهروی و بهذا الاسناد جمیع مصنّفات ابی القاسم الوزیر المغربی و روایاته.[۲۱]

در این متن، واژه «المقری»، محرّف المغربی است.

۲. یاقوت در معجم الادباء در ترجمه محمد بن جعفر التمیمی، معروف به ابن نجار (متوفای۴۰۲ ق) که از مشایح نجاشی نیز می باشد، از کتاب زیادات فهرست ابن الندیم، اثر وزیر مغربی نقل می کند:

ولد سنه احدی عشره و ثلاثمائه، قال: و کان من مجوّدی القرّاء اخذ عن النقّار و غیره، و کان یقرئ لحمزه و الکسائی الغالب فی اخذه، و لقی احمد بن یونس و روی قراءه عاصم عنه عن الاعشی عن ابی بکر بن عیاش عن عاصم و لقی من المحدثین القدماء ابن الاشنانی الکبیر و ابن الاشنانی القاضی و ابن مروان القطان و اباعبیده و غیرهم. قال: و کنا سمعنا منه کتاب القراءات و کتاب مختصر فی النحو و کتاب الملح و النوادر و کتاب التحف و الطرف و کتاب الملح و المسارّ و کتاب روضه الاخبار و نزهه الابصار و کتاب تاریخ الکوفه رأیته.[۲۲]

۳. در شرح حال ابوطالب محمد بن علی بن علی، معروف به ابن الخیمی (۵۴۹ – ۶۴۲ ق) از کتابی از وی به اسم الردّ ردّعلی الوزیر المغربی یاد شده است.[۲۳]

این کتاب در اختیار ما نیست و از محتوای آن اطلاعی نداریم؛ ولی به هر حال، مراد از وزیر مغربی، باید همین شخصیت معروف باشد که درباره وی سخن می گوییم.

به جز وی، دو نفر دیگر را نیز یافتیم که به وزیر مغربی معروف بوده اند؛ یکی محمد بن الحسین بن عبدالرحیم عمید الدوله ابوسعید المعروف بالوزیر المغربی (م۳۸۸ق)[۲۴] و دیگری لسان الدین ابن الخطیب محمد بن عبدالله ابوعبدالله الوزیر المغربی (۷۱۳-۷۷۶ق)[۲۵]، وی از ابن الخیمی متأخر است و قهراً کتاب ابن الخیمی در ردّ وی نیست. شخص نخست نیز به عنوان دانشمند صاحب اندیشه مطرح نیست؛ لذا کتاب ابن الخیمی – که او را امام در لغت و راوی شعر و ادب خوانده اند[۲۶] – علی القاعده باید در ردّ وزیر مغربی معروف باشد که وی نیز از لغت شناسان و برجستگان شعر و ادب بوده است.

۴. مؤلف تهذیب الکمال در ترجمه عبدالله بن وهب بن مسلم قرشی فهری ابومحمد مصری فقیه (۱۲۵-۱۹۷ق) در شمار راویان وی، از کسی با عنوان غالب بن الوزیر المغربی یاد کرده است.[۲۷] این شخص کیست و چه ارتباطی با وزیر مغربی مورد بحث ما دارد و روایت وی از عبدالله بن وهب در کجا و به چه شکل است و آیا در عنوان فوق تحریفی رخ نداده است؟ سؤالاتی است که اکنون، پاسخ آن ها را نمی دانیم.

۵. دکتر احسان عباس در کتاب الوزیر المغربی اشعار وی را از میان کتاب ها گرد آورده است. در کتاب تفسیر کشف الاسرار، دو بیت شعر آمده که در این کتاب نقل نشده است، عبارت تفسیر کشف الاسرار چنین است:

انشد بعضهم لابی القاسم المغربی:

خلقت من التراب فصرت شخصاً بصیراً بالسؤال و بالجواب

وعدت الی التراب فصرت فیهی کانک ما برحت من التراب[۲۸]

عنوان «ابوالقاسم مغربی» را می توان بر اشخاصی اطلاق کرد؛ همچون:

ابوالقاسم مغربی (استاد حاکم حسکانی)، منصور بن خلف بن حمود صوفی مغربی مالکی (م۴۱۵ق)[۲۹]؛

عبدالخالق بن شبلون مغربی مالکی (م۳۹۱ق)[۳۰]؛

عبدالخالق بن عبدالوارث مغربی سیوری (م۴۶۰ق)[۳۱]؛

ابوالقاسم مغربی (استاد ابن عساکر )[۳۲]، عبدالملک بن عبدالله بن داود (م۵۲۷ ق)[۳۳]؛

ابوالقاسم بن الحکم المغربی[۳۴].

این ها، هیچ یک شاعر شناخته نشده اند؛ ولی دو نفر با این عنوان از شعرا می شناسیم؛ یکی وزیر مغربی و دیگری محمد بن هانی اندلسی.[۳۵] به روشنی معلوم نیست مراد از ابوالقاسم مغربی در عبارت بالا، کدام یک می باشد؛ ولی احتمال این که مراد، وزیر مغربی باشد، قوی تر به نظر می آید.

۶. در کتاب الوزیر المغربی، اشعاری به نقل از اعیان الشیعه، در مدح حضرت امیر علیه السلام نقل شده [۳۶]که برخی قطعاً و برخی احتمالاً سروده فرزند وزیر مغربی، ابویحیی عبدالحمید بن الحسین است، در این باره، پس از این، بیشتر سخن خواهیم گفت.

۷. بیاضی، سه بیت شعر از ابن المغربی نقل کرده است.[۳۷] این سه بیت، از قطعه مفصلی سروده ابویحیی عبدالحمید بن الحسین فرزند وزیر مغربی است. متن کامل این قطعه، در شرح حال وی خواهد آمد.

همچنین بیاضی، سه بیت شعر دیگر به المغربی نسبت می دهد[۳۸] که محتمل است از خود وزیر مغربی باشد. این که از فرزند وی در مورد اول، به «ابن المغربی» تعبیر شده است، مؤید انتساب این اشعار به خود وزیر مغربی است:

أجاز الشافعی فقال شیئاً

و قال ابوحنیفه لا یجوز

فضلّ الشیب و الشبّان منّا

و لم تهدی الفتاه و لا العجوز

و لم آمن علی الفقهاء حبساً

إذا ما قیل للامناء جوزوا

قطعات بازمانده از تفسیر وزیر مغربی

پیش تر در یادکرد از آثار وزیر مغربی به نام تفسیر وی اشاره شد و درباره نام این کتاب و اتحاد آن با خصائص علم القرآن بحث شد. تفسیر وزیر مغربی اکنون در دست نیست. در کتاب های تراجم هم تنها به نقل یک عبارت از وی اکتفا شده است.[۳۹]

دکتر احسان عباس که در کتاب الوزیر المغربی بازمانده اشعار و آثار وزیر مغربی را گرد آوری و منتشر ساخته، از تفسیر وی چیزی نقل نکرده است. تنها در معرفی کوتاهی که از شخصیت تفسیری او نموده، به نقل اندکی از آرای تفسیری وی اکتفاء کرده است؛[۴۰] لذا چهره تفسیری این دانشمند نامی در پرده خفا مانده است.

ولی با مراجعه به تفسیر تبیان، می توان بسیاری از آرای تفسیری وزیر مغربی را به دست آورده، درباره روش وی در تفسیر قرآن سخن گفت.

در این کتاب، در ۵۷ مورد، نام وزیر مغربی و دیدگاه های وی آمده است.[۴۱] در مجمع البیان، اثر علامه طبرسی و تفسیر روض الجنان نوشته شیخ ابوالفتوح رازی و متشابه القرآن و مختلفه، اثر مرحوم ابن شهرآشوب و فقه القرآن نوشته قطب الدین راوندی، نام وزیر مغربی بسیار ذکر شده است. با مقایسه این کتاب ها با تفسیر تبیان، هیچ نقل تازه ای در این کتاب ها دیده نمی شود. به نظر می رسد هیچ یک از این مؤلفان، اصل تفسیر وزیر مغربی را در اختیار نداشته، همگی به استناد تفسیر تبیان از وزیر مغربی نقل می کنند. به طور کلی، کتاب های فوق، در بیشتر موارد، از تفسیر تبیان، اقتباس یا ترجمه کرده اند.[۴۲]

باری ما این جا تمام منقولات تفسیری وزیر مغربی را فراهم آورده، به ترتیب سوره های قرآن نقل می کنیم، تا پژوهشگران، به راحتی بتوانند از دیدگاه های این دانشمند بهره مند شده، روش تفسیری وی را به دست آورند. ما این جا درباره درستی یا نادرستی این آرا سخن نمی گوییم و تنها پس از نقل قطعات تفسیر وزیر مغربی، به ذکر چند نکته در شناخت روش کلی تفسیری وی بسنده می کنیم:

۱. الم[۴۳]

اختلف العلماء فی معنی اوائل امثال هذه السور مثل «الم» و «المص» و «کهیعص » و «طه» و «صاد» و «قاف» و «حم» و غیر ذلک علی وجوه… و روی فی اخبارنا ان ذلک من المتشابه الذی لایعلم تأویله الا الله و اختاره الحسین بن علی المغربی و احسن الوجوه التی قیلت قول من قال إنّها اسماء للسور…[۴۴]

۲. إِن الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ[۴۵]

نزلت فی ابی جهل و فی خمسه من قومه من قاده الأحزاب، قتلوا یوم بدر فی قول الربیع بن انس و اختاره البلخی و المغربی… و الذی نقوله إنّه لابّدأن تکون الآیه مخصوصه… و أمّا القطع علی واحد ممّا قالوه فلا دلیل علیه و یجب تجویز کل واحد من هذه الأقوال.[۴۶]

۳. وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فی الأَرْض خلِیفَهً[۴۷]

قال ابوعبیده: «إذا»[۴۸] زائده… قال الزّجاج و الرّمانی: اخطأ ابوعبیده لانّ کلام الله لایجوز أن یحمل علی اللغو مع امکان حمله علی زیاده فائده. قال: و معنی «اذ» الوقت و هی اسم کیف یکون لغواً؟ قال و التقدیر الوقت والحجه فی «اذ» أن الله عزوجل ذکر خلق الناس و غیرهم، فکأنّه قال: ابتدأ خلقک اذ قال ربک للملائکه و قال الفضل: لمّا امتن الله بخلق السماوات و الارض، ثم قال: و اذ قلنا للملائکه ما قلناه فهو نعمه علیکم و تعظیم لابیکم، و اختار ذلک الحسین بن علی المغربی.[۴۹]

۴. إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالنَّصَارَی وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ باللَّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ[۵۰]

معنی هادوا: تابوا.. . واصل الهود: الطمأنینه، و یخبر به عن لین السیر و منه الهواده و هی السکون. قال الحسین بن علی المغربی: انشدنی ابورعایه السلمی – و هو من افصح بدوی اطاف بنا و اغزرهم روایه:

صباغتها من مهنه الحی

بالضحی

جیاد المداری حالک اللون أسودا

اذا نفضته مال طوراً بجیدها

و تمثاله طوراً باغیدا فوّدا

کما مال قنوا مطعم هجریه

اذا حرکت ریح ذری النخل هوّدا

المطعم: النخله، شبه شعرها بأقناء البسر، هوّد: تحرک تحریکه لینه، قال زهیر:

و لارهقا من عائذ متهود

و لیس اسم یهود مشتقاً من هذا.[۵۱]

۵. ثمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَهِ لَما یتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَما یشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ منْهُ الْماء وَإِن مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَهِ اللّه وَما اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ[۵۲]

قال الحسین بن علی المغربی: الحجاره الاولی حجاره الجبال تخرج منها الانهار، و الثانیه حجر موسی الذی ضربه فانفجر منه عیون؛ فلا یکون تکراراً و قوله: و انّ منها لما یهبط من خشیه الله قال ابوعلی و المغربی: معناه بخشیه الله، کما قال یحفظونه من امر الله أی بامرالله.

قال: و هی حجاره الصواعق و البرد.[۵۳]

۶. وَمنْهُمْ أُمیُّونَ لاَ یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلاَّ أَمانِیَّ وَإِن هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ [۵۴]و قوله اِلاّ أمانیّ.. . وقال الکسائی و الفرّاء و غیرهما: معناه الاّ تلاوه و هو المحکی عن ابی عبیده. زائر علی مارواه عنه عبدالملک بن هشام و کان ثقه، و ضعّف هذا الوجه الحسین بن علی المغربی و قال: هذا لا یعرف فی اللغه.[۵۵]

۷. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ[۵۶]

و السبب الذی لأجله وقع النهی عن هذه الکلمه أی راعنا، قیل فیه خمسه اقوال:. ..

و قال ابوجعفر علیه السلام: هذه الکلمه سب بالعبرانیه، الیه کانوا یذهبون. قال الحسین بن علی المغربی: فبحثتهم عن ذلک فوجدتهم یقولون راع رن. قال: علی معنی الفساد و البلاء، و یقولون: «أنا » بتفخیم النون و اشمامها بمعنی، لان مجموع اللفظین و اللفظتین فاسد؛ لأن لمّا عوتبوا علی ذلک قالوا: انّا نقول کما یقول المسلمون فنهی المسلمون عن ذلک.

و لمّا کان معنی «راعنا» یراد به النظر قال قولوا – عوضها: انظرنا أی انظر الینا، «و اسمعوا» ما یقوله لکم الرسول.[۵۷]

۸. أَمْ تُرِیدُونَ أَن تَسْأَلُوا رَسُولَکُمْ کَمَا سُئِلَ مُوسَی مِن قَبْلُ وَمَن یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالإِیمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِ [۵۸]

أم علی ضربین: متصله و منفصله؛ فالمتصله عدیله الألف وهی مفرقه لما جمعته «أی»، کما أنّ «أو» مفرقه لما جمعته «أحد»؛ تقول: اضرب أنّهم شئت أزیداً أم عمراً أم بکراً، و المنفصله غیر المعادله لألف الاستفهام قبلها لایکون الاّ بعد کلام، لانها بمعنی بل.. . و کذلک ام تریدون، کأنه قیل: بل تریدون… قال الفراء: ان شئت قلت قبله استفهام فتردّه علیه، و هو قوله: «ألم تعلم ان الله علی کل شیء قدیر»، و قال الرمانی: فی هذا بعد ان تکون علی المعادله و لابدّ أن یقدّر له «ام تعلمون خلاف ذلک». «فتسألون رسولکم کما سئل موسی من قبل» و المعنی انّهم یتخیرون الآیات و یسألون المحالات کما سئل موسی، فقالوا: «اجعل لنا إلهاً کما لهم الهه»، و قالوا «لن نؤمن لک حتی نری الله جهره » و هذا الوجه اختاره البلخی و المغربی.[۵۹]

۹. وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ [۶۰]

قال البلخی: الضمیر فی «اتمّهنّ » راجع الی الله و هو اختیار الحسین بن علی المغربی.

قال البلخی: الکلمات هی الإمامه علی ما قال مجاهد. قال: لانّ الکلام متّصل و لم یفصل بین قوله: «إنی جاعلک للناس اماما» و بین ما تقدمه بواو، فأتمهن الله بأن أوجب بها الامامه له بطاعته و اضطلاعه، و منع أن ینال العهد الظالمین من ذریته، و أخبره بأن منهم ظالماً فرضی به و أطاعه، و کل ذلک ابتلاء و اختبار.[۶۱]

۱۰. رَبَّنَا وَاجعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّهً مُّسْلِمَهً لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ علَیْنَآ إِنکَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ [۶۲]

و النسک فی اللغه العباده.. . و قیل ان النسک الغسل، قال الشاعر:

فلا ینبت المرعی سباخ عراعر

و لو نسکت بالماء سته اشهر

ای غسلت، ذکره الحسین بن علی المغربی قال و لیس بمعروف.[۶۳]

۱۱. حافِظُوا علَی الصلَوَاتِ والصَّلاَهِ الْوُسْطَی وَقُومُوا لِلّهِ قَانِتِینَ [۶۴]

و قوله: «و الصلاه الوسطی»… و قال الحسین بن علی المغربی: المعنی فیها صلاه الجماعه، لأنّ الوسط العدل فلمّا کانت صلاه الجماعه افضلها خصت بالذکر، و هذا وجه ملیح غیر أنه لم یذهب الیه احد من المفسرین.[۶۵]

۱۲. الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاء وَاللّهُ یَعِدُکُم مَّغْفِرَهً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ[۶۶]

قال ابومسلم والأزهری: الفحشاء البخل و الفاحش البخیل، قال طرفه:

عقیله مال الفاحش المتشدّد

و قال الحسین بن علی المغربی: و الّذی یقوی قوله ما انشده أبوحیره الراحل من طی:

قد اخذ المجد کما ارادا

لیس بفحّاش یضنّ الزادا

قال الرّمانی: و الله ما قالاه بعید. و الفحشاء المعاصی فی أغلب الاستعمال و معنی البیت الذی أنشداه أنّ الفاحش هو سیئ الرد بسؤاله و ضیفانه و ذلک من البخل لامحاله، قال کعب:

أخی ما أخی لافاحش عند بیته

و لابرم عند اللقاء هبوب[۶۷]

۱۳.یا أیّها الذین امنوا اذا تَدَایَنْتُمْ بدین الی أجل مسمًّی فاکتبوه… فإن لم یکونا رجلین فرجل و امرأتان ممن ترضون من الشهداء أن تضلّ احدیهما فتذکّر احدیهما الأخری…[۶۸]

فإن قیل: فلم قال: «فتذکر إحداهما الأخری» فکّرر لفظ احداهما و لو قال: فتذکرها الاخری، لقام مقامه مع اختصاره.

قیل: قال الحسین بن علی المغربی: «أن تضل احدیهما» یعنی إحدی الشهادتین، أی تضیع بالنسیان فتذکر احدی امرأتین الأخری، لئلا یتکّرر لفظ احداهما بلا معنی، و یؤید ذلک أنه یسمی ناسی الشهاده ضالّا، و یجوز أن یقال: ضلّت الشهاده اذا ضاعت، کما قال تعالی: «قالوا ضلّوا عنا» ای ضاعوا منّا. و یحتمل أن یکون انّما کرر لئلاّ یفصل بین الفعل و الفاعل بالمفعول؛ فإن ذلک مکروه، غیر جیّد؛ فعلی هذا یکون احداهما الفاعله و الاخری المفعول به.[۶۹]

۱۴. هَاأَنتُمْ أُوْلاء تُحِبُّونَهُمْ وَلاَ یُحِبُّونَکُمْ وَتؤْمِنُونَ بالْکِتَابِ کُلِّهِ وَإِذَا لَقُوکُمْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الأَنَامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ [۷۰]

قال الحسین بن علی المغربی: «أولاء» یعنی به المنافقین، کما تقول ما انت زیداً یحبه[۷۱] و لایحبّک.

و هذا ملیح غیر انّه یحتاج انّ یقدّر عامل فی اولاء یفسره قوله: «یحبونهم»[۷۲] لانّه مشغول لا یعمل فیما قبله کقوله: و القمر قدّرناه فی من نصبه.[۷۳]

۱۵. إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَی أحَدٍ وَالرَّسُولُ یدْعُوکُمْ فی أُخْرَاکُمْ فَأَثَابَکُمْ غَمَّاً بِغَمٍّ لِکَیْلاَ تَحْزَنُوا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلاَ مَا أَصَابَکُمْ وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُون[۷۴]

قیل فی معنی قوله: «غمّا بغمّ» قولان…

قال الحسین بن علی المغربی: معنی «غمّا بغمّ» یعنی غمّ المشرکین بما ظهر من قوّ المسلمین علی طلبهم علی حمراء الأسد فجعل هذا الغمّ عوض غمّ المسلمین بما نیل منهم.[۷۵]

۱۶. فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقلْبِ لاَنفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ علَی اللّه إِن اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ[۷۶]

قوله: «فبما رحمه من الله» معناه فبرحمه، و «ما» زائده باجماع المفسرین.. . قال الحسین بن علی المغربی: عندی انّ معنی «ما» أیّ و تقدیره: فبأیّ رحمه من الله. و هذا ضعیف.[۷۷]

۱۷. وَإِن خفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَی فَانکِحُوا مَا طَابَ لَکُم مِنَ النِّسَاء مَثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تعْدِلُواْ فوَاحِدَهً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ذَلِکَ أَدْنَی أَلاَّ تَعُولُوا [۷۸]

قال الحسین بن علی المغربی: معنی «ما طاب» ای بلغ من النساء کما یقال: طابت الثمره إذا بلغت، قال: و المراد المنع من تزویج الیتیمه قبل بلوغها، لئلاً یجری علیها الظلم، فإنّ البالغه تختار لنفسها.[۷۹]

۱۸…. وَإِن کَانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلاَلَهً أَو امْرَأهٌ وَلَه أخ أَوْ اُخْتٌ فَلِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ…[۸۰]

اصل الکلاله: الإحاطه… و قال ابومسلم: اصلها من کلّ اذا أعیا، فکأنّه تناول المیراث من بعد علی کلال و أعیاء.

و قال الحسین بن علی المغربی: أصله عندی ما ترکه الإنسان وراء ظهر مأخوذاً من الکلاله و هی مصدر «الأکلّ» و هو الظهر، و قال: قرأت علی أبی اسامه فی کتاب الجیم لأبی عمرو الشیبانی یقول العرب: و لانی فلان أکلّه علی وزن «أظلّه» أی: ولّانی ظهره، قال: و هذا الاسم تعرفه العرب و تخبر به عن جمله النسب و الوراثه، قال عامر بن الطفیل:

و أنی و ان کنت ابن فارس عامر

و فی السّر منها و الصریح المهذّب

فما سودتنی عامر عن کلاله

أبی الله ان أسمو بام و لاأب

هکذا أنشده الرازی فی کتابه و ینشد عن وراثه.

و قال زیاد بن زید العذری:

و لم أرث المجد التلید کلاله، و لم یأن منّی فتره لعقیب

و الکلّ: الثقل و یقولون لابن الأخ و من یجری مجراه ممن یعال علی وجه التبرّع: هذا کلّی…[۸۱]

۱۹. یوْمَئِذٍ یَوَدُّ الَّذِینَ کفَرُوا وَعصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّی بِهِمُ الأَرْض وَلاَ یکْتُمُونَ اللّهَ حَدِیثًا[۸۲]

و قوله: و لایکتمون الله حدیثاً لاینافی قوله: و الله ربنا ما کنّا مشرکین لأنّه قیل فی معنی الآیه سبعه أقوال:…

و السادس: قال الحسین بن علی المغربی: تمنوا أن یکونوا عدماً، و تمّ الکلام ثم استأنف فقال: و لایکتمون الله حدیثاً أی: لاتکتمه جوارحهم و ان کتموه هم.[۸۳]

۲۰. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتوا الْکتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَاَ مُصَدِّقًا لِّمَا معَکُم من قبْلِ أَن نطْمِسَ وُجوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَی أَدْبارِهَا أَوْ نلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً [۸۴]

«من قبل ان نطمس وجوها فنردّها علی أدبارها» و قیل فی معناه اربعه أقوال:.. . الثالث: قال الفراء – و اختاره البلخی و الحسین بن علی المغربی – إن معناه نجعل فی وجوههم الشعر کوجه القرود.[۸۵]

۲۱. انّ الّذین کفروا بآیاتنا سوف نصلیهم ناراً کلّما نضجت جلودهم بدّلناهم جلوداً غیرها لیذوقوا العذاب ان الله کان عزیزاً حکیما[۸۶]

قوله «کلّما نضجت جلودهم بدّلناهم جلوداً غیرها» قیل فیه ثلاثه اقوال:.. . و الجواب الثانی – اختاره البلخی و الجبّائی و الزجّاج – ان الله تعالی یجدّدها بان یردّها الی الحاله التی کانت علیها غیر محترقه، کما یقال: جئتنی بغیر ذلک الوجه، و کذلک اذا جعل قمیصه قباءً، جاز أن یقال: جاء بغیر ذلک اللباس، أو غیّر خاتمه فصاغه خاتما آخر جاز أن یقال: هذا غیر ذلک الخاتم و هذا هو المعتمد علیه.

و الثالث: قال قوم: انّ التبدیل انّما هو للسرابیل التی ذکرها الله فی قوله: «سرابیلهم من قطران»، فأمّا الجلود فلو عذّبت ثم أوجدت لکان فیه تفتیر عنهم. و هذا بعید؛ لانّه ترک للظاهر و عدول بالجلود الی السرابیل و لانقول: ان الله تعالی یعدم الجلود، بل علی ما قلناه یجددها و یطریها بما یفعل فیها من المعانی الّتی تعود الی حالتها…

و یقوّی ما قلناه أنّ اهل اللغه یقولون: أبدلت الشیء بالشیء اذا أزلت عیناً بعین، کما قال الراجز:

عزل الأمیر بالأمیر المبدل

و بدّلت – بالتشدید – اذا غیّرت هیئته و العین واحده یقولون: بدلّت جبّتی قمیصاً اذا جعلتها قمیصاً ذکره المغربی.[۸۷]

۲۲. فَکَیْفَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَهٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ ثُمَّ جَآؤُوکَ یَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ إِحسَانًا وَتوْفِیقًا[۸۸]

قال الحسین بن علی المغربی: الآیه نزلت فی عبدالله بن أبیّ و ما أصابه من الذّل عند مرجعهم من غزوه «بنی المصطلق» و هی غزوه المریسیع حین نزلت سوره المنافقین. فاضطر الی الخشوع و الاعتذار و ذلک مذکور فی تفسیر سوره المنافقین او مصیبه الموت لمّا تضرع إلی رسول الله۶ فی الإقاله و الاستغفار، و استوهبه ثوبه لیتقی به النار. یقولون: ما اردنا الّا احساناً و توفیقاً أی بکلامه بین الفریقین المتنازعین فی غزوه بنی المصطلق.

و قوله: «فاعرض عنهم» یأساً منهم، و «عظهم » ایجابا للحجه علیهم، و « قل لهم فی انفسهم قولاً بلیغاً» فیه دلاله علی فضل البلاغه و حث علی اعتمادها.[۸۹]

۲۳. وَلَئِنْ أَصَابَکُمْ فَضْلٌ مِّنَ الله لَیَقُولَنَّ کَأَن لَّمْ تَکُن بَیْنَکُمْ وَبیْنَهُ موَدَّهٌ یا لَیتَنِی کُنتُ مَعَهُمْ فَأفُوزَ فَوْزًا عَظِیمًا[۹۰]

قال الحسین بن علی المغربی: المعنی لیس یتمنون الکون معهم فی الخیر و الشر کاهل المودّات، و انّما یتمنون ذلک عند الغنیمه کالبعداء یذمهم بسوء العهد مع سوء الدین.[۹۱]

۲۴. یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَتَبَیَّنُواْ وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ اَلْقَی إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا فَعِندَ اللّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَهٌ کَذَلِکَ کُنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ اللّهُ عَلَیْکُمْ فتَبَیَّنُواْ إِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا[۹۲]

قوله: «کذلک کنتم من قبل» اختلفوا فی معناه…

و قال المغربی: معناه: کذلک کنتم اذلاء آحاداً اذا صار الرجل منکم وحده خاف أن یختطف.[۹۳]

۲۵.. .. فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِاَمْوَالِهِمْ وَاَنفُسِهِمْ علَی الْقَاعِدِینَ دَرَجَهً وَکُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَی وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَی الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا- دَرَجَاتٍ مِّنْهُ وَمَغْفِرَهً وَرَحْمَهً وَکَانَ اللّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا[۹۴]

فان قیل: کیف قال فی اول الآیه: «فضّل الله المجاهدین باموالهم و انفسهم علی القاعدین درجه»، ثم قال فی آخرها: «و فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیماً درجات» و هذا ظاهر التناقض.

قلنا: عنه جوابان:.. . و الثانی: قال ابوعلی الجبائی: اراد ب «الدرجه» الاولی: علوالمنزله و ارتفاع القدر علی وجه المدح لهم؛ کما یقال: فلان اعلی درجه عند الخلیفه من فلان، یریدون بذلک أنّه أعظم منزله، و الثانی أراد الدرجات فی الجنه التی تتفاضل بها المؤمنون بعضهم علی بعض علی قدر استحقاقهم و لاتنافی بینهما.

و قال الحسین بن علی المغربی: انّما کرّر لفظ التفضیل لأنّ الاول أراد تفضیلهم فی الدنیا علی القاعدین، و الثانی أراد تفضیلهم فی الآخره بدرجات النعیم.[۹۵]

۲۶. إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْملآئِکَهُ ظالِمِی أَنفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأَرْض قالْوَا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِیرًا – إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ حیلَهً وَلاَ یهْتَدُونَ سبِیلاً – فَأُولَئِکَ عَسَی اللّهُ أَن یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَکَانَ اللّهُ عَفُوًّا غَفُوراً[۹۶]

قال المغربی: ذکر «عسی» هاهنا تضعیف لأمر غیرهم؛ کما یقول القائل: لیت من اطاع الله سلم فکیف من عصاه. و مثله قول الشاعر:

و لم تر کافر نعمی نجا

من السوء لیت نجا الشاکر[۹۷]

۲۷. هَاأَنتُمْ هؤُلاء جادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا فَمَن یُجَادِلُ اللّهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَمْ مَّن یَکُونُ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً [۹۸]

قال المغربی: «هؤلاء » کنایه عن اللصوص الّذین یجادل عنهم و هو غیر «أنتم» و لذلک حسن التکریر. و معنی الآیه: ها انتم الذین جادلتم.[۹۹]

۲۸. إِن یَدْعُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ إِنَاثًا وَإِن یَدْعُونَ إِلاَّ شَیْطَانًا مَرِیدًا[۱۰۰]

اختلفوا فی تأویل هذه الآیه علی خمسه اقوال:.. . الخامس: قال الحسین بن علی المغربی: «الّا اناثا»، معناه: ضعافاً عاجزین لا قدره لهم. یقولون: سیف انیث و میناثه – بالهاء – و میناث أی غیر قاطع، قال صخر الغیّ:

فتخبره بأنّ العقل عندی

جراز لا افلّ و لا انیث

و أنث فی أمره: إذا لان و ضعف و الأنیث: المخنث. قال الکمیت:

و شذّبتُ عنهم شوک کل قتاده

بفارس یخشاها الأنیث المغمّز

قال الأزهری: و الإناث: الموات.[۱۰۱]

۲۹. إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللّهَ وَهوَ خادِعُهُمْ وَإِذَا قامُوا إِلَی الصَّلاَهِ قَامُوا کُسَالَی یُرَآؤُونَ النَّاسَ وَلاَ یَذْکُرُونَ اللّهَ إِلاَّ قَلِیلاً – مُّذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذَلِکَ لاَ إِلَی هَؤُلاء وَلاَ إِلَی هَؤُلاء وَمَن یضْلِلِ اللّه فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً[۱۰۲]

قال الحسین بن علی المغربی: «مذبذبین» مطردوین من هؤلاء و من هؤلاء من «الذب » الذی هو الطرد.[۱۰۳]

۳۰. وَآتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورًا[۱۰۴]

قرأ حمزه و خلف زُبوراً بضم الزای، الباقون بفتحها – حیث وقعت، من ضم الزای احتمل ذلک وجهین…

قال الحسین بن علی المغربی: «زُبور » جمع «زَبور» و مثله «تُخُوم» و «تَخُوم» و «عُذُوب» و «عَذوب» و قال: و لا یجمع فَعول – بفتح الفاء – علی فُعول – بضمّ الفاء – الاّ هذه الثلاثه فیما عرفنا.

و الزبر: احکام العمل فی البئر خاصه، یقال: «بئر مزبوره» اذا کانت مطویه بالحجاره، و یقال: ما لفلان زبر، أی: عقل، و زُبَرُ الحدید: قطعُهُ، واحدها: زُبره، و تقول: زبرت الکتاب أزبره، زَبْراً مثل ذبرته أذبره ذبراً، بالذال المعجمه.[۱۰۵]

۳۱. یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلاَلَهِ…[۱۰۶]

الاستفتاء و الاستقضاء واحد، یقال: قاضیته و فاتیته، قال الشاعر:

تعالوا نفاتیکم أ أعیا و فقعس

الی المجد أدنی ام عشیره حاتم

هکذا أنشده الحسین بن علی المغربی.[۱۰۷]

۳۲. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُم بَهِیمَهُ الأَنْعَامِ إِلاَّ مَا یتْلَی علَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَیْدِ وَأَنتُمْ حُرُمٌ إِن اللّهَ یَحْکُمُ مَا یرِیدُ [۱۰۸]

قال الحسین بن علی المغربی: «الّا مایتلی» معناه: من البحیره و السائبه و الوصیله و الحام.

و هذا الذی ذکره سهومنه؛ لان الله تعالی نفی عن نفسه أن یکون جعل البحیره و السائبه و الوصیله و الحام، فلاتکون المحرّم و استثنی هاهنا ما حرّمه تعالی فلا یلیق بذلک.[۱۰۹]

۳۳. یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُحِلُّوا شَعَآئِرَ اللّهِ.. .[۱۱۰]

اختلفوا فی معنی شعائر الله علی سبعه اقوال.. . و قال الحسین بن علی المغربی: المعنی لاتحلّوا الهدایا المشعره، و هو قول الزجاج و اختاره البلخی، و اقوی الأقوال قول عطا.. ..[۱۱۱]

۳۴.. .. وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُواْ.. .[۱۱۲]

و قوله: «و لایجرمنّکم»… اختلف اهل اللغه فی تأویلها؛ فقال الأخفش و جماعه من البصریین: لایحقّن لکم.. . و قال الکسائی و الزجاج: معناه: لایحملنّکم.. . و قال الفرّاء: معناه: لایکسبنّکم شنآن قوم. و استشهد الجمیع بقول الشاعر:

و لقد طعنت ابا عینیه طعنه

جَرَمَتْ فزارهَ بعدها ان یغضَبوا

فمنهم من حمل قوله «جرمت» علی ان معناه: حملت، و منهم من حمله علی انّ معناه: أحقت الطعنه لفزاره الغضب، و منهم من قال: کسبت فزاره أن یغضبوا و قال المغربی: معناه قطعت فزاره، و لیس من هذا فی شیء و سمع الفرّاء من العرب من یقول: فلان جریمه أهله أی کاسبهم، و خرج یجرمهم أی یکسبهم. و الأقاویل متقاربه المعانی.[۱۱۳]

۳۵. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.