پاورپوینت کامل شاید آقا بارها به ما سلام کرده و ما نشنیدهایم ۵۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شاید آقا بارها به ما سلام کرده و ما نشنیدهایم ۵۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شاید آقا بارها به ما سلام کرده و ما نشنیدهایم ۵۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شاید آقا بارها به ما سلام کرده و ما نشنیدهایم ۵۳ اسلاید در PowerPoint :

۲۰

اشاره:

آن وقتها که نوجوان بودم، متنها و شعرهای شادش با من و هزاران خواننده دیگر مجلههای
کودک و نوجوان آن دوره حرف میزدند. حالا در آخرین روز کاری سال کهنه (۱۳۸۳
خورشیدی)، در «کتابخانه تخصصی ادبیات» که وی مسؤولیتش را بر عهده دارد، قرار گفتوگو
را میگذارم. دیدنش از نزدیک، صفای دیگری دارد. آخر سال است و دور و برش پر از کتاب
و کارهای باقیمانده… عید آغاز میشود و در یک روز بهاری، وقتی هنوز کسی از تعطیلات
برنگشته، در دفتر مجله «فرهنگ جهاد»، باز اوست و انبوه کتاب و مجله و مقاله و
کارهای تازه آغاز شده. نمیدانم بگویم او، اینها را رها نکرده یا اینها ، او را که
دوست داشتنی است. پای صحبتهای مهربانانهاش که نشستم، عیدی خودم و شما را از
اوگرفتم.

شما؟

تقی متقی هستم متولد ۱۳۴۰ خشکبیجار رشت.

چه کارهاید؟

طلبه، نویسنده، شاعر، مترجم، ویراستار و … اگر اینها را شغل بدانید.

انگار منتظر کسی یا چیزی بودید که مزاحمتان شدیم؟

بله. منتظر یک مزاحم خوشزبان و شیرین حرکات. توی دنیایی که بند نافش را با انواع
مزاحمتها بریدهاند، این هم عالمی دارد.

با آمدن یک بهار دیگر، پیرتر میشوید یا جوانتر؟

در زندگی طبیعی، پیرتر، ولی در زندگی هنری، جوانتر؛ چون تجربههای جدیدتری کسب میکنم
و چیزهای تازهتری یاد میگیرم.

هنوز نوجوان هستید؟

تا موقعی که دلم به عشق کودکان و نوجوانان دنیا میتپد و برای آنان مینویسم، خودم را
کودک یا نوجوان احساس میکنم.

عیدهای نوجوانی چه کار میکردید؟

به عید دیدنی میرفتیم و با کلی عیدی باز میگشتیم که نتیجهاش، تکثیر سرخوشی و شادی
در شمارگان وسیع بود.

چه شد به قم آمدید؟

آقا! دست سرنوشت چنان سفت و سخت، یقهمان را گرفت و کشید که اگر نمیآمدیم یا یقهمان
پاره میشد یا خفه میشدیم! از شوخی گذشته، برای تحصیل علم و کمالات لابد!

شعر کِی در خانهتان را زد؟

از همان موقعی که به قول سیدعلی صالحی: «خانهای خریدم بی در، بی دیوار، بی سقف، بی
پنجره. حالا تو هِی بخند». به طور جدی، در دوره نوجوانی، شاید پنجم دبستان بودم که
یکی دو شعر کودکانه گفتم. بعدها از هم جدا شدیم تا سال دوم دبیرستان که دوباره به
هم رسیدیم و او مرا شناخت. دستم را گرفت و دیگر رهایم نکرد.

چه لباسی تنش بود؟

لباسی از جنس سرخوشیهای کودکانه؛ شاد و صورتی.

اصلا منتظرش بودید؟

اصلا و ابدا. هیچ وقت فکرش را نمیکردم. امان از رفیق ناباب آقا! کمبود امکانات هم
بیتقصیر نیست، به ویژه توی محیط روستا.

حالا چی؟

حالا که نوکرش هم هستم به مولا. گاهی او دنبالم میگردد و گاهی من دنبالش میدوم. یک
جورهایی به هم وابسته شدهایم.

در شعر چه نمرهای به خودتا میدهید؟

راستش املا را ما مینویسیم، ولی نمرهاش را دیگران باید بدهند. توی مدرسه مگر این
طور نیست؟! پس انتظار نداشته باشید خودمان به خودمان نمره بدهیم؛ ممکن است یک وقت
پارتی بازی کنیم و حق دیگران ضایع بشود.

و در زندگی؟

والله نمره زندگی را که خدا میدهد. سعی ما این است که درست زندگی کنیم؛ طبق
برنامهای که اوستا کریم برایمان در نظر گرفته. امید ما به مهربانی اوست. گوش شیطان
کر، انتظار پانزده به بالا را داریم.

اسم مهدی کِی به گوشتان خورد؟

از همان دوران کودکی که با دوستانمان بازی میکردیم و یکدیگر را به اسم صدا میزدیم.
به هر حال، اسم بعضیشان «مهدی» بود. مهدی هم که یک اسم فارسی است ـ اگر عربها با ما
دعوا نکنند! ـ

با اسم مهدی چه چیزی به ذهنتان میرسد؟

آن وقتها ـ یعنی دوره کودکی ـ فقط یک اسم. اما حالا یک کهکشان امید و آرزو. صلح و
صفا و زندگی انسانی؛ شنیدن بوی بهشت در دنیا.

مهدی آن زمان با مهدی این زمانتان چه فرقی کرده است؟

راستش مهدیِ آن زمان، چهرهاش محو و مبهم بود؛ درست مثل کسی که توی مِه و شبنم
ایستاده باشد. اما حالا حسابی درخشان و آفتابی است؛ از مِه و شبنم هم دیگر اثری
نیست. چهره آقا خیلی پر فروغ و جذاب است، به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی. حالا
احساسم این است که آقا همه جا حضور دارد؛ منتها جلوی چشم ما پرده است. هر کس این
پرده را کنار بزند و از صمیم دل به آقا سلام کند، حتما جوابش را میدهد. مگر خودشان
نفرمودهاند که جواب سلام واجبه؟ از کجا معلوم، شاید آقا هم بارها به ما سلام کرده و
ما نشنیدهایم. بیگمان، کنار هر فکر و کار خوبی، سلام و لبخند رضایت آقا هست، اما کو
گوش شنوا و چشم بینا!

چرا مهدی نمیآید؟

این «چرا» جنبههای متفاوتی دارد. بخشی به عملکرد تک تک ما برمیگردد؛ بخشی به خواست
خدا و تقدیر او برمیگردد؛ بخشی هم به شرایط اجتماعی دنیا. تا این زمینهها فراهم
نشود و این سه در یک جهت قرار نگیرند؛ یعنی در جهت ظهور، مردم باید چنین محرومیتی
را تحمل کنند. چشمشان چهار تا، حقشان است. خدا یازده تا چراغ راهنما توی چهارراه
دنیا گذاشت. رانندههای عصبانیِ بلا نسبت زبان نفهم، هر یازده تا را شکستند. خدا هم
دوازدهمی را از آنها دریغ کرد. به خاطر همین است که ما هم به آتش آنها داریم
میسوزیم. تقدیرِ تیرگی و فریادِ چراغ چراغ مردم، دنیا را برداشته. اما قضیه، همان
قضیه «آش خالته» است. مطمئنا تا مردم به رشد لازم نرسند و لیاقت پیدا نکنند، خدا هم
آخرین چراغ را به آنها نمیدهد.

همه دنیا منتظر مهدیاند. مهدی کدام منتظر را میپسندد؟

کسی را که عقیده و عملش منطبق بر قرآن باشد؛ یعنی مسلمان مکتبی، نه مسلمان
شناسنامهای یا فصلی و موسمی. با ادعا هم کار درست نمیشود که گفتهاند: «دو صد گفته
چون نیم کردار نیست». پسند آقا، پسند خداست. بیگمان، هر که از پیشگاه خدا رانده
است، پشت در خانه آقا نیز مانده است. اجازه ورود، بیاجازه ورود!

به گمانم، مهدی هم منتظر فرا رسیدن وقت ظهور است؟

واقعا همین طور است. این انتظار بیش از من و شما، آقا را آزار میدهد: «هر که او
آگاهتر، رخ زردتر». آقایی که قرار است شر مستکبران را از سر مستضعفان کوتاه کند،
وقتی که زمینه لازم و کافی ظهور فراهم نمیشود، از طرفی عمق و عظمت و گستره ظلم
جهانی روز به روز شدیدتر میشود و مظلومان فلسطین و عراق و لبنان و کشمیر و … یک
چشمشان اشک است و چشم دیگرشان، خون و هر لحظه، او را با آخرین رمقهای خود فریاد
میزنند، خب معلوم است که آقا نیز دلش میلرزد و از خدا تعجیل در فرجش را طلب میکند؛
چنان که از طریق خواص بزرگان و یارانش نیز از مردم خواسته است تا برای تعجیل در
ظهورش دعا کنند.

میدانید نهم ربیع الاول چه روزی است؟

در نهم ربیعالاول سال ۲۶۰ هجری قمری، رهبری یا امامت حضرت امام عصر (عج) آغاز شده
است. چنانکه سرآغاز رهبری آن حضرت در ربیع اول؛ یعنی بهار نخست قرار گرفت،
امیدواریم بهار امسال، شاهد ظهور آن حضرت باشد و در واقع، بهار ثانی امت نیز تحقق
پیدا کند.

چرا تا حالا کسی مثل نیمه شعبان به فکرش نبوده است؟

تعبیر جالبی است؛ اینکه کسی چون «نیمه شعبان» به فکر «ربیع الاول» نیست. یعنی کسی
جز روز ولادت حضرت حجت ـ علیه السلام ـ به فکر روز آغاز امامت آن حضرت نبوده است.
هرچند آغاز امامت هر امامی را باید به تعبیر قرآن کریم، مظهری از «ایام الله» تلقی
کرد و بزرگش داشت، ولی از آنجا که «فرهنگ سوگ» در کشور ما از «فرهنگ شادی» جلوه
بیشتری دارد و معمولا به ایام سوگواری بیش از ایام شادی و سرور توجه میشود، روزهای
فرخندهای همچون آغاز امامت ائمه ـ علیهم السلام ـ به ویژه امامت حضرت حجت ـ علیه
السلام ـ به فراموشی سپرده شده است و به جای آن، در نیمه شعبان (ولادت آن حضرت)،
جشن و سرور حسابی برپا میشود.

البته مقداری هم باید به مردم و مسلمانان حق داد؛ زیرا آغاز امامت هر امامی در واقع
مماس با لحظه شهادت امام پیشین است و سوگ شهادت یک حجت بزرگ خدا بسیار عمیقتر از
احساس سروری است که بلافاصله به واسطه آغاز دوره امامت امام بعدی به مردم دست
میدهد. به تعبیری، این سرور تحت الشعاع آن اندوه قرار میگیرد؛ زیرا مردم در آنِ
واحد با دو قضیه متناقض روبهرو میشوند.

برای اینکه جشن نهم ربیعالاول جا بیافتد، چه باید کنیم؟

چنانکه عرض کردم، مسأله جشن و شادی و سوگ و اندوه، دو موضوع متناقض است. تلاقی این
دو در یک روز، بیگمان، کفه ترازو را به نفع یکی سنگین میکند که در واقع، همان سوگ و
عزاداری باشد. بنده فکر میکنم که میتوان با حزم و احتیاط، طوری سنجیده عمل کرد که
احساسات پاک مذهبی مؤمنان خدشهدار نشود. خطیبان و مداحان میتوانند با

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.