پاورپوینت کامل این جا صفین است ۱۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل این جا صفین است ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل این جا صفین است ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل این جا صفین است ۱۷ اسلاید در PowerPoint :
۴۲
بیابان بود و تنها او. تا چشم کار می کرد، بوته های خار، پشت به پشت هم، دور تا
دورش را فرا گرفته بودند. او آرام گفت: «خدایا پناهم باش!»
اسبش را به حرکت واداشت. باد ملایمی بوته ها را می لرزاند. آفتاب، مایل و کم رمق
می تابید و صبح، تازه و دل انگیز بود. مرد شیعی، بی اراده و ناگهانی سر برگرداند.
چشمش به دور دست خیره ماند. برایش عجیب بود. افسار اسبش را که کشید، اسب شیهه ای
آرام سر داد.
حیوان را رو به آن سمت نگه داشت و دستش را سایبان کرد و به دقت به دور دست نگریست.
جنبنده ای از دور پیدا شد. دلشوره گرفت و نگران شد. نمی دانست آن سیاهی، چه کسی
است.
فوری شمشیرش را از خورجین اسب درآورد. لحظاتی بعد، اسب سواری دید که به سرعت به طرف
او می آمد. دست به شمشیر برد و با نگرانی ایستاد.
اسب سوار رسید. مردی غریب بود که خیلی زود دستارش را باز کرد و برای این که او را
از نگرانی درآورد، گفت: «سلام بر تو! نترس! من راهزن نیستم!»
مرد شیعی خوش حال شد و جواب سلامش را داد و احوالش را پرسید. مرد غریبه، چهره ای
سیاه سوخته، اندامی کشیده و درشت و چشم هایی سیاه داشت. وقتی می خندید، همه
دندان های زردش پیدا می شد.
مرد شیعی پرسید: «به کجا می روی؟»
مرد غریبه پاسخ داد: «از طایفه غره هستم و به مصر می روم.»
او خوش حال شد از این که تنها به مصر نمی رود.
غریبه از قبیله اش غره و باورهای آن ها گفت. راه طولانی بود و تعریف خاطرات، خستگی
را کم می کرد. غریبه پرچانه و ناآرام بود.
بالاخره آن دو به سرزمینی پر از سنگلاخ رسیدند؛ دشتی پر از پستی و بلندی با زمینی
سخت. غریبه اسبش را نگه داشت و چند جرعه از آب مشک نوشید. درِ مشک را بست و گفت:
«می دانی این جا شبیه کجاست؟»
مرد شیعی به پرسش او فکر کرد و با تبسم گفت: «نمی دانم… چه طور مگر؟»
مرد غریبه قهقهه زد و خندید و بعد که آرام شد، گفت: «این دشت، شبیه سرزمین صفین
است. من چند بار به آن جا رفته ام. این دشت بزرگ، آن رود، آن نخل ها، همه شبیه
آن جاست.»
مرد غریبه مشک را درون خورجین گذاشت و اسبش را راه انداخت. اسب مرد شیعی نیز حرکت
کرد. غریبه اسبش را نزدیک اسب او راند و با سرمستی گفت: «باور کن اگر من آن زمان
بودم و آن جا حضور داشتم، علی (ع) و یارانش را می کشتم.»
مرد شیعی وا رفت. افسار اسب از دستش رها شد. مهره های کمرش تیر کشید. او از هم سفرش
چه شنیده بود؟ غریبه دوباره قهقهه زد و بعد شمشیر خود را از غلاف بیرون کشید. اسبش
را هِی کرد و نعره زد: «آهای علی (ع) نزد من بیا. من جنگ جویی دلیر از قبیله غره
هستم. بیا تا نابودت کنم.» او باز با اسبش چرخ زد و هله
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 