پاورپوینت کامل وقتی که خود را گم کردم ۱۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل وقتی که خود را گم کردم ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل وقتی که خود را گم کردم ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل وقتی که خود را گم کردم ۱۷ اسلاید در PowerPoint :
۱۴
از شام تا مدائن راه زیادی آمده بودم. بار بر دوشم سنگینی می کرد و شانه ام می
سوخت. پاهایم دیگر جلو نمی رفت و دست هایم دیگر توان گرفتن گره های طناب را
نداشتند. عرق از سر و رویم می ریخت. خودم را با زور کشاندم زیر سقف بازار تا
پرتوهای خورشید، صورتم را کم تر بسوزاند. بار را زمین گذاشتم و با آستین قبایم عرق
پیشانی ام را گرفتم. نگاهی به دور و برم کردم و نشستم روی بار و زل زدم به مردمی
که در رفت و آمد بودند. کسانی می رفتند و کسانی می آمدند و لحظه ای در هم می شدند.
در این هوای گرم دلم غنج می زد، برای یک لیوان شربت، که باد خنکی وزید و در خنکای
آن احساس آرامش کردم. هنوز داشتم به مردمی که در رفت و آمد بودند، نگاه می کردم که
فکری به ذهنم رسید. از فکری که کرده بودم، خوشم آمد و با خود گفتم: «بد فکری
نیست!» و بعد نفس عمیقی کشیدم و بلند گفتم: «ای کاش کسی بود تا کمکم می کرد و بارم
را به دوش می کشید و تا مقصد می برد… .»
هنوز حرفم تمام نشده بود که دیدم پیرمردی به طرفم می اید. کمی صبر کردم تا بیاید
جلوتر. صورت مهربان و روشن و چشم های کشیده و زلالش را که دیدم، یادم رفت که چه می
خواهم بگویم. زل زدم به صورت مجذوبش و با خودم گفتم: « چه قدر آرام و ب وقار!» از
کنار من رد شد. لحظه ای به خود آمدم و دویدم به طرفش و سلام کردم. ایستاد. نگاهم
کرد و با تبسم جواب سلامم را داد.
رفتم نزدیک تر و گفتم: «ای بنده خدا، غریبم و از راه دور می ایم! خسته ام و بار
سنگینی دارم. ایا بارم را به دوش می گیری و کمکم می کنی!»
پیرمرد گفت: «آری، کمکت می کنم!»
پرسیدم: «چه قدر می گیری تا بار را بیاوری!»
پیرمرد آرام و نرم نگاهم کرد و گفت: «کو بارت برادر!»
دستم را دراز کردم به طرف بار و گفتم: «آن جاست! فقط بگو چه قدر می گیری!»
پیرمرد تبسمی کرد و رفت کنار بار و آن را به دوش کشید و گفت: «کجا برویم!»
با دست اشاره کردم و راه افتادم. من از جلو می رفتم و او پشت سرم.
با این که شانه هایم سبک شده بود، هنوز سوزشی را در کتف هایم احساس می کردم. خوش
حال بودم و تند راه می رفتم. گاهی که نگاهی به صورت پیرمرد می کردم، می دیدم زیر
لب چیزی می گوید. با خودم گفتم: «حتماً او هم مثل من خوش حال است. خُب پیرمرد است
و کسی به او کار نمی دهد. حتماً حالا دارد با خودش می گوید: «خیلی خوب شد! اگر چند
نفر دیگر هم پیدا شوند و بارشان را به من بدهند تا برایشان به دوش بگیرم، پول خوبی
گیرم می اید!» داشتیم از کوچه ای می گذشتیم که دیدم دو تا مرد که از روبه رویمان
می آمدند، کنار کوچه ا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 