پاورپوینت کامل مکه شهر خاطره ها ۱۴ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مکه شهر خاطره ها ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مکه شهر خاطره ها ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل مکه شهر خاطره ها ۱۴ اسلاید در PowerPoint :

طبق ساعت، بعد از پنج می رسیم بعثه و مستقیم می رویم اتاق حاج آقا معصومی، مسئول رابطان فرهنگی که روزگاری بعضی از دروس حوزه را نزدش خوانده ام. شاید هفده سال پیش. وقتی که می فهمد ما رابط فرهنگی مکه هستیم، نه مدینه، به ستاد راهنمایی مان می کند؛ هتل بدرالعوالی. چهار نفریم. آهنگران، معلم شوخ قمی و طلبه دیگر و من و محسن کرفی. باز ساک ها و کیف دستی ها را بر دوش می کشیم و می رویم سالن خروجی. رفتن به ستاد هم مشکل می شود.

آهنگران می گوید پیاده برویم و ما می گوییم با ماشین برویم. راننده ها هم طلب خون پدرشان را دارند. ۲۰ ریال، ۱۵ ریال. آهنگران که سفر قبل هم بوده است، می گوید که حاضر نیست پول مفت توی حلق عرب ها بریزد و می گوید که هتل ستاد نزدیک است. بعد حاضر می شود کمک کرفی کند و یکی از ساک های او را ببرد.

ما هم به دنبالش، از کنار دیوارهای بقیع به راه می افتیم. از خیابانی می گذریم. هتل های بلند بالا را پشت سر می گذاریم و باز می رسیم به دیواره شرقی بقیع. در راه یکی از دوستان را می بینم که روزگاری هم مباحثه بوده ایم. خوش کلام است و حراف. اکنون روحانی کاروان است. هتل او هم در کنار بدرالعوالی یا همان ستاد است. می خواهد که شب برویم اتاقش و این که فردا زیاره الدوره دارد و همراهش بروم و این که دیدن مسجدالنبی از پشت هتلش در غروب و طلوع خورشید دیدنی است و برای عکس گرفتن جالب. بعد او به هتل خودش می رود و من با کمی تأخیر به بدرالعوالی.

محسن و آهنگران و دیگر همراهان می روند به اتاق رئیس ستاد و من می مانم پایین تا مواظب وسایل باشم. مدیر هتل که می فهمد خراسانی ام، می گوید که چه کنم و چه نکنم. چه طور از وقتم استفاده کنم و چه رفتاری با زایران داشته باشم و….

در این هنگام محسن می آید و می خواهد که من هم بروم پیش مسئول ستاد و مشخصاتم را بدهم. پس از هماهنگی پاس می شویم به هتل دیگری، به نام هتل «الصافی الیاسی» که می گویند اتاق خالی دارد. می افتیم به التماس که راه نابلدیم و خسته. سرانجام دل یکی از کارمندان ستاد به رحم می آید و حاضر می شود در غروب ما را به الصافی برساند. خنده رو است و خوش اخلاق. کمک می کند وسایل را می چپانیم عقب ماشین هیوندا. بع