پاورپوینت کامل از سیب زمینی و مغز گردو تا آبگوشت های جمکران ۳۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل از سیب زمینی و مغز گردو تا آبگوشت های جمکران ۳۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل از سیب زمینی و مغز گردو تا آبگوشت های جمکران ۳۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل از سیب زمینی و مغز گردو تا آبگوشت های جمکران ۳۶ اسلاید در PowerPoint :

گفت وگو با محبوبه کلایی، رتبه اول کنکور رشته هنر در استان قم

و رتبه هشتم در کشور

ـ نوشته هایم گاهی [در انتظار نوجوان] چاپ می شد، البته به اسم کسی دیگر

ـ از خودم خجالت می کشیدم که برای انتظار بزرگ کاری نکرده ام

ـ به این سؤال بیندیشم که اگر امام سجاد (ع) نبود ما چه طور می توانستیم بدون صحیفه سجادیه زندگی کنیم

ـ حرصم می گرفت که روی کتاب [های] نهج البلاغه و صحیفه و قرآن خاک باشد و من فقط کتاب های دیگر را بخوانم

ـ هیچ وقت به آشپزخانه یا هر جایی که مواد خوراکی دارد وارد نشوید. آن قدر گرسنگی را تحمل کنید تا یک سینی پر از خوراکی برایتان بیاورند. مطمئن باشید که این اتفاق قبل از این که از گرسنگی بمیرید، می افتد.

رتبه هشتم کنکور هنر را کسب کرده و به شدت در تب و تاب انتخاب رشته است. از لابه لای فرم های پیچیده و متنوع انتخاب رشته که دستش گرفته بود، یک برگه کوچک می افتد بیرون که همان برگه شماره داوطلبی اوست. پشتش متنی را با مداد نوشته بود، همان مدادی که خانه های پاسخ نامه کنکور را دانه به دانه سیاه کرده بود. همان مداد قبل از پاسخ، این متن را نوشته بود:

خدایا

تو همیشه کمکم کردی

این دفعه از تو ممنونم

توکل به تو

یا هو

نقاشی می کشد. کارهای گرافیکی انجام می دهد. عکس می گیرد و داستان و شعر می نویسد. با او به گفت وگو می نشینیم، اما نمی دانیم از کدام یک از این ها بپرسیم. کمی شوخ است و طنز را چاشنی بعضی پاسخ های خود می کند.

انتظار نوجوان: محبوبه کلایی را تعریف کن.

محبوبه من هستم، اما معنی کلایی را درست نمی دانم. به دنیا که آمدم قرار بود اسمم اشرف باشد. خدا می داند اگر اشرف بودم، شبیه محبوبه بودم یا نه. به خودم که فکر می کنم، رنگ زرد توی ذهنم می آید، زردی که ناخالصی دارد و چرک است. دلیلش هم چرک کاری های موقع نقاشی است که به اسمم هم نفوذ کرده. نوشتن را خیلی دوست دارم و حاضرم با سربلندی بگویم که بیشتر از نقاشی دوست دارم.

انتظار نوجوان: چرا؟

چون تصاویری را که با کلمه ها خلق می شوند، هر کسی نمی بیند و این لذت بخش است.

انتظار نوجوان: نوشتن را از کجا شروع کردی؟

از کانون شروع کردم، خانه ای که روی سر درش یک مرغک نشسته و مرغک بازی کار اصلی ما بچه ها بود. یک زمانی غوطه ور بودیم در دنیای کتاب و مجله. نمی دانید چه لذتی داشت.

بچه که بودم یکی از آرزوهایم زندگی کردن در کانون بود. دوست داشتم شب ها توی کانون بخوابم، اما نمی شد توی کانون بود و خوابید. سر و صدای یک عالمه کتاب و پچ پچ هایشان دائم توی گوش آدم چرخ می خورد.

انتظار نوجوان: داستان کنکور از کجا شروع شد؟

همه چیز از مهر شروع شد. مهر پایان کتاب خانه رفتن ها به بهانه کنکور، اما آغاز خواندن کتاب های غیر درسی و مجلات. کتاب خانه ای که می رفتم کتاب خانه شیکی بود و جان می داد برای مطالعه غیر درسی، کتاب خانه که تعطیل می شد به امامزاده نزدیک کتاب خانه می رفتم، خانه خواهرم مهمان بودم و از بچه او پرستاری می کردم. دغدغه کنکور داشتم، اما هیچ حرکتی از خودم بروز نمی دادم. راستی عکاسی هم می کردم، بیشتر امیدم به نتیجه جشنواره خوارزمی بود که می توانست از کنکور نجاتم بدهد. همه چیز در آغاز در جنگ با من بود، درس های نخوانده هنرستان مثل عربی ۳ و ادبیات ۳ و زبان ۳ که باید همراه دروس پیش دانشگاهی می خواندمشان. می خواندم، اما نتیجه خوب پیش نمی رفت و عقب بودم و در کنکورهای آزمایشی خراب کاری می کردم، چون پر کردن خانه های سفید برگه های آزمون با مداد سیاه برایم مهم تر بود. این که مرتب و تمیز آن ها را سیاه کنم، اما اسفند همه چیز عوض شد، حتی مدیر مدرسه فکر می کرد من برای کسب درآمد مشغول کار کردن هستم و درس نمی خوانم، اما من امید داشتم و درس می خواندم، در یک اتاق سرد، چون طبقه پایین نجاری بود و تلویزیون همیشه روشن بود. تنها چیزی که احساس نمی شد، آرامش بود، اما طبقه بالا آرامش داشت، گرما نداشت. مشکل را با کاپشن و کلاه حل می کردم، ولی پاهایم همیشه یخ می کردند. از محصولات کشمش بابام می خوردم و لذت می بردم، چون حس می کردم کار مفیدی می کردم. سیب زمینی هایی هم که با بخار می پختم و می خوردم، نقش مهمی در پیشرفتم داشتند. شب ها که همه خواب بودند، از پدر که خسته از سر کار برگشته بود، خجالت می کشیدم که خسته باشم.

انتظار نوجوان: از کنکور می ترسیدی؟

تا قبل از اسفند شاید، ولی همان طور که گفتم از اسفند همه چیز تغییر کرد، دیگر از کنکور نمی ترسیدم و غول کنکور، فرشته ای شد که دوستش داشتم. کنکور مرا با خودم آشنا کرد، مثلاً فهمیدم دروغ گو و حسود هستم و به درس خواندن دوستانم، حسودی می کنم و وقتی آن ها کتابی را تمام می کردند، دروغ می گفتم که من هم آن کتاب را تمام کرده ام.

انتظار نوجوان: بعد چه اتفاقی افتاد؟

نهج البلاغه در بخش حکمت ها کمکم کرد تا حسد را کنار بگذارم. سوره فلق هم برای رفع حسادت به من خیلی کمک کرد تا روی اخلاق خودم کار کنم.

انتظار نوجوان: چه طور شد از قرآن و نهج البلاغه سر در آوردی؟

یک مصاحبه خواندم که فهمیدم وقتی از همه چیز می بُری، باید بروی سراغ چیز دیگری و من رفتم سراغ نهج البلاغه. فکر کردم بیشتر از خواص مواد به من کمک می کند. حرصم می گرفت که روی کتاب نهج البلاغه و صحیفه و قرآن خاک باشد و من فقط کتاب های دیگر را بخوانم.

در طرح فهم قرآن مدرسه، روزی حدود سی آیه می خواندیم تا قرآن ختم شود و من روزم را خیلی شیرین با قرآن شروع می کردم و تا کنکور یک بار قرآن را ختم کردم.

انتظار نوجوان: معنای آیه ها را هم می فهمیدی؟

به معنای آیه ها فکر می کرد

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.