پاورپوینت کامل ۱۹ دی تا ۲۲ بهمن ۵۷، مساوی است با انقلاب ۱۶ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ۱۹ دی تا ۲۲ بهمن ۵۷، مساوی است با انقلاب ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ۱۹ دی تا ۲۲ بهمن ۵۷، مساوی است با انقلاب ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل ۱۹ دی تا ۲۲ بهمن ۵۷، مساوی است با انقلاب ۱۶ اسلاید در PowerPoint :

۳۳ سال از روزی می گذرد که ۱۹ دی در تاریخ این سرزمین جاودانه شد. تقریباً از کودکی تا به امروز، هر روز ۱۹ دی را حس کرده ایم. خیابانی که امروز به نام ۱۹ دی معروف است، از مهم ترین خیابان های قم است که هر روز از آن می گذریم. راستش تا ده سالگی ام نمی دانستم چرا این خیابان را ۱۹دی نامیده اند. کلاس پنجم ابتدایی که بودم، یک روز معلم مان، آقای جعفرآبادی آمد و گفت: کلاس ما قرار است برای جشن ۱۹ دی در مدرسه یک تئاتر روی صحنه ببرد و من می خواهم از بین شما، یکی را برای این نمایش انتخاب کنم. بیست روز هم بیشتر وقت نداشتیم تمرین کنیم. آن روز از بچه ها تست گرفتند که خوش بختانه من هم در بین یازده بازیگر این نمایش انتخاب شدم و به من نقش یکی از درباریان شاه را دادند که مدام شعر می گفت. راستش حفظ کردن این همه شعر که چیزی بیش از پنج صفحه بود، برایم ممکن نبود، ولی به خاطر این که نگاه معلم مان همیشه به من بود، بالاخره این کار را کردم.

هر روز بعد از کلاس با معلم و بچه ها تمرین داشتیم و دیالوگ ها را حفظ و اجرا می کردیم. حالا این شانس ما بود که افتاده بودیم زیر دست محسن که به خاطر بینی و صورت لاغری که داشت، نقش شاه را به او داده بودند و باید از او کتک می خوردیم. راستش من و محسن مثل کارد و پنیر بودیم و کلی با هم قهر و دعوا داشتیم، چون خیلی لج باز بودیم و روی هیچ کدام مان هم کم نمی شد. از این که باید زیر دست او باشم، کلی ناراحت بودم، ولی کاری هم نمی توانستم بکنم، چون بالاخره نقشی بود که معلم مان به ما داده بود.

تمرین ها هر روز سخت تر، و اضطراب ما برای اجرای خوب نقش ها بیشتر می شد، چون هم نمایش تقریباً طولانی بود و هم دیالوگ های هر کدام از ما بسیار سخت و زیاد بود. من هر روز می نشستم در خانه و تمام شعرها را حفظ می کردم. بالاخره توانستم آقای جعفر آبادی را امیدوار کنم. نقش من به خاطر این که قرار بود اوامر شاه را که از ترس امام داشت دست و پا می زد، به گوش درباری های خارج از کاخ برسانم، کمی خنده دار و طنز بود.

پس از این که گزارشی از حمایت های مردم از امام به شاه می دهم، شاه نگران می شود و دستور می دهد در یکی از روزنامه ها، علیه امام مطلب توهین آمیز چاپ کند. قیام ۱۹ دی با این ماجرا کلید خورد و شاه با این اشتباه، مجبور شد از ایران برود.

من نامه را به فردی به نام داریوش همایون که وزیر گردش گری دادم تا او در روزنامه اطلاعات چاپ کند که مدیر روزنامه به خاطر این که می دانست این مطالب نادرست است و مردم ایران به تبعیت از