پاورپوینت کامل علی کاوه;دروغ گوها، بهشت نمی روند ۳۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل علی کاوه;دروغ گوها، بهشت نمی روند ۳۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل علی کاوه;دروغ گوها، بهشت نمی روند ۳۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل علی کاوه;دروغ گوها، بهشت نمی روند ۳۹ اسلاید در PowerPoint :
اشاره
علی کاوه، هنوز خاطره روزی را که از امام عکس گرفته است، به یاد دارد. همین عکس هم بود که او را معروف کرد. خودش می گوید خوش حالم که عکسم در جیب همه ایرانی هاست. روزی که او برای گرفتن عکس از امام رفت، برای او روز دیگری بود. بعد از گذشت سال ها از انقلاب، بعد از سال ها گرفتن آن عکس تاریخی که روی همه اسکناس ها چاپ شده، قرار مصاحبه ای با او گذاشتم. او هم با روی خوش پذیرفت و امروز و فردا نکرد.
دروغ گوها، بهشت نمی روند
با او به سال های کودکی اش رفتم. او وقتی یاد دوره کودکی اش می افتد، از مادرش یاد می کند. درس اول زندگی را مادر به او یاد داد: علی، دروغ نگو. از بس مادرش از دروغ و دروغ گویی، بد گفته بود که او می ترسید حتی با گفتن دروغ کوچکی به جهنم برود.
کاوه می گوید: «مادرم مرا خیلی دوست داشت. آخر هر چه بچه به دنیا می آورد، بچه هایش می مردند. برای همین، سر من نذر کرد، هم وزن موی سرم، به زائرانی که به کربلا می رفتند، طلا بدهد تا تو ضریح بریزند».
همه شغل های من
وقتی کاوه کوچک بود، سر چند کار رفت. هر کاری هم دردسرهای خودش را داشت. شغل اولش، پارچه فروشی بود که خوشش نیامد و یک هفته نشد که رفت سراغ کفاشی. چون سنش کم بود، به جای این که با چکش روی میخ بزند، می زد روی انگشتش. برای همین هم از شغل کفاشی، خاطرات دردناکی دارد. این شد که رفت دنبال کار صندوق سازی. روزی تو مغازه صندوق سازی، پایش گیر کرد به دیزی اوستای صندوق ساز. اوستا هم عصبانی شد و افتاد به جانش و او را حسابی کتک زد. مغازه بعدی، خیاطی بود. خودش می گوید: «خوشم می آمد از خیاطی. برای همین تکه های نخ را به لباسم آویزان می کردم، تا جلوی مردم پُز بدهم که خیاطم، ولی یک روز دست گل به آب دادم. اوستای خیاط گفت، اگر سعید آقا آمد، این کت و شلوار را به او بده. وقتی اوستا رفت، مردی آمد تو مغازه. گفتم شما سعید آقایی؟ او هم سر تکان داد. منم کت و شلوار را به او دادم. بعد که اوستا آمد، فهمیدم طرف سعید آقا نبوده، بلکه دزد بوده. پاسبان آمد و چند تا دزد آورد و گفت: بگو کدام یکی از این ها بود. من چون از دروغ گفتن می ترسیدم، گفتم هیچ کدام شان دزد نیستند. این شد که اوستا مرا بیرون کرد».
او از آن جا رفت به یک مغازه خیاطی دیگر. کاوه می گوید: «خُب من خیاطی را خیلی دوست داشتم. چه کار می توانستم بکنم؟»
کاوه هر روز به خاطر اوستای خیاط، به قهوه خانه می رفت تا چایی بیاورد. یک روز اوستای جدید خیاط ترسید مبادا او از خیابان رد می شود، برود زیر ماشین. این شد که گفت تو را می برم مغازه عکاسی که نزدیک قهوه خانه است که هر وقت خواستی چایی ببری برای صاحب عکاسی، تصادف نکنی.
اصلاً کتاب نمی خواندم
کاوه هیچ وقت دنبال کتاب و مجله نبود. شاید به این خاطر که از بچگی رفت تو بازار و کار کرد و کار کرد تا خرجش را در بیاورد. خودش می گوید: «من اصلاً به کتاب و مجله کاری نداشتم. وقتی رفتم مؤسسه اطلاعات تازه با مجله های جورواجور آشنا شدم. مجله جوانان و جهان ورزش و دختران و پسران».
یک بار هم پایم به توپ نخورد
او از بچگی عشقِ ورزش بود. وقتی که بچه بود، روزهای جمعه با درست کردن دروازه چوبی، با بچه ها فوتبال بازی می کرد. خودش می گوید: «حتی یک بار هم توپ به پایم نمی خورد، آخر خیلی تازه کار و کوچک بودم. فقط می دویدم دنبال بچه ها. این دویدن ها هم برای خودش ورزش بود».
رفتم کشتی، تا گردن کلفت شوم
کاوه سراغ ورزش کشتی هم رفته است. این که چه شد به ورزش کشتی رو آورد، ماجرا دارد. او می گوید: «عشقم به کشتی به خاطر این بود که می خواستم گردن کلفت شوم. می خواستم اندامِ ورزیده ای داشته باشم. برای همین هم همیشه پل می رفتم، تا گردنم کلفت شود و همه ببینند، ولی آخرش هم گردن کلفت نشدم».
خیلی پا زدم، ولی قهرمان نشدم
تو محله علی کاوه، مرد لاغری بود که او همیشه فکر می کرد معتاد است. روزی با خبر شد این مرد لاغر، قهرمان آسیا شده است. پرس و جو کرد، فهمید این مرد لاغر، دوچرخه سوار است، برای همین هم لاغر است. همین خبر کافی بود که او با دوست هایش، پول جمع کنند تا دوچرخه بخرند. کاوه می گوید: «همه آرزوی من این بود که قهرمان شوم. خیلی دوچرخه سواری کردم. حتی با دوچرخه، اصفهان و بابل سر هم رفتم، ولی هر چه پا زدم، قهرمان نشدم. این شد که که دوچرخه سواری را هم ول کردم».
عکاسی ، شغل جادوگرها
کاوه می گوید: «روزی که رفتم عکاسی، فهمیدم چه شغل خوبی است. شبیه کار جادوگرها بود. کاغذ سفید را می انداختم تو آب، بعد که در می آوردم، می دیدم عکس آدم ها دیده می شود. ذوق می کردم. آن قدر از کار عکاسی خوشم آمد که وقتی بچه بودم، می رفتم از مجلس ها عکس بگیرم و برای این که کسی نگوید، این بچه این جا چه کار می کند، با مداد، سیبیل برای خودم درست می کردم که کسی نفهمد من بچه ام».
دوره کار در مغازه عکاسی، به کاوه کمک کرد تا وارد عرصه مطبوعات شود. پای او از پانزده سالگی به مطبوعات باز شد. چون ذوق داشت، خیلی زود کار با دوربین و حرفه عکاسی را یاد گرفت.
بادا باد گفتم و تو آسمان پریدم
کاوه سربازی هم رفته است. آن جا هم خودش را نشان داد. روزهای اول حقوقش کم بود و وقتی دید حقوق چتربازها بیشتر است، سعی کرد یک چترباز شود. آن قدر تمرین کرد که شد چترباز. تا حالا نُه بار از هواپیما پریده و گواهی نامه چتربازی دارد. خودش می گوید: «روزی که قرار بود از هواپیما بپریم، عجب روزی بود. همه به صف شدیم. هر کس که می خواست بپرد، از ترس جا می زد. یکی می گفت من زن دارم، یکی می گفت مادرم پیر است، آن یکی می گفت من قرار است عروسی کنم. من نفر ششم بودم. وقتی دیدم هر کی از من جلوتر است، جا زده، من هم ترسیدم. می خواستم نپرم، که آخرش گفتم، بادا باد و تو آسمان پریدم.
روزِ باختِ پرسپولیس، دهاتی ام
او بعد از سربازی به مؤسسه اطلاعات رفت و شد عکاس اطلاعاتی ها. مجله ای که او در آن کار می کرد، مجله پرسپولیسی ها بود. خودش می گوید: «هر وقت پرسپولیس می برد، همه از من تعریف می کردند و می گفتند تو بهترین عکاس دنیایی، ولی و
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 